با اين شرايط، بايد سر ميگذاشت به بيابان كه نكند چشمش به ويترين مغازه يا آدمهاي حوالياش بيفتد، دلش بخواهد يا حتي مرتكب عشق بشود. اين وسط البته نكتهاي وجود داشت، پسركلي انرژي و حرف، براي گفتن و تحمل شنيدن داشت، با همين تنها داشته شفاهياش هم رفت خواستگاري. هنوز هم او را كه ديگر مرد زندگي شده ميشناسم. در اين سبك زندگي جديد، خيلي بيشتر از گذشته مسئوليتپذير شده است چون اينجا، همهچيز حتي سقف خانه مشترك است!
بعد از ازدواج دنيا چه رنگي مي شود ؟
يك بام و 2آدم!
حالا ديگر يك اتفاق بزرگ در زندگيتان افتاده. متأهل شدهايد! يكي 2هفته هم از اين انفجار بزرگ در تاريخ هستيتان گذشته كه تازه متوجه گسترش و انبساط سريع زندگي شدهايد. فكر كه ميكنيد، ديگر خودتان و خواستههايتان، تنهايي در اين دنيا سير نميكنيد. يكي ديگر هم هست كه انگار همه كارهايش به تو گره خورده. شما متعهد هم شدهاي. گاهي بايد تحملاش كني، يك وقت هم بايد بخواهي تحملات كند! زندگي است ديگر. زندگي مشترك، مثل يك بازي گروهي 2نفره است كه بهتدريج، به تعداد بازيكنانش در ردههاي مختلف سني اضافه ميشود. از قضا هم، بازي 2نفره شما، به اندازه تمام آدمهاي دنيا تماشاچي دارد! با هزار تا داور خودخوانده. پا را كه به توپ زندگي بزنيد. بازي «دونفره» با حاشيههاي چند نفرهاش شروع به چرخيدن ميكند و خيال ايستادن به سرش نميزند و تا آخر عمر، ادامه دارد؛ آن هم با بازيگرهاي جديدي كه بهتدريج وارد آن ميشوند و شلوغاش ميكنند! قبل از اين، خانه نقلي شما، «يك بام» دارد براي «دونفر» كه اگر «دوهوا» بشود، هر لحظه ممكن است آوار شود روي سرتان. زندگي 2نفره را بايد با احتياط تمرين كرد. چند نفرهاش، تعميم يافته همين است.
فرصت ها و تحديدها
وقتي بابا بزرگ شد!
اولين اتفاقي كه با ازدواج كردن براي آدم ميافتد، عمل كردن به تعهداتي است كه با امضاي اين قرارداد بهوجود آمده است. خيلي كارها را ديگر نميتوان انجام داد. عوضاش، درهاي جديدي در زندگي آدم باز ميشود. هر چه باشد، دختر نازنازي بابا و پسر بيمسئوليت ديروز، حالا ديگر خانم يا آقاي يك خانه شدهاند! قوانين نانوشته از اين به بعد، رفتار آنها را تعيين ميكند. زندگي واقعي تازه تلخ و شيرينش شروع شده!
1- درهاي تازهاي كه باز ميشود
درست است كه بعد از ازدواج با مشكلات جديدي مواجه خواهيد شد اما در عوض براي حل همه آنها، 2نفر هستيد نه يك نفر. ضمن اينكه «چرخ گردون» براي شما تسهيلات ويژهاي درنظر ميگيرد.
بچه مثبت ميشويد
حالا ديگر همه قوم و خويش و دوست و آشنا و همكار، به شما بهعنوان يك بچه مثبت نگاه ميكنند كه متعهد است. اين باعث ميشود بيشتر به شما اعتماد كنند.
مستقيما دعوت ميشويد
تا ديروز، روي كارت عروسي كه به خانه بابا ميآمد، اگر مينوشتند «آقاي فلاني و خانواده»، كلي كيف ميكرديد. شما را بهحساب آورده بودند. اما از اين به بعد، به نام خودتان كارت ميفرستند. كلا براي خودتان كسي ميشويد.
لژ خانوادگي ميرويد
هميشه جاهايي هست كه مجردها را اصلا راه نميدهند. يكي از اين جاها، تا چند وقت پيش، شهربازي بود كه از اين به بعد، با كمال ميل راهتان ميدهند البته دونفري و اگر پول به اندازه كافي داشته باشيد. با خيال راحت هم ميتوانيد، تئاتر و فيلم سينما را در قسمت خانوادگي ببينيد يا توي رستوران و كافهها، از لژ خانوادگي استفاده كنيد.
بنگاه مسكن و... ميرويد
خيلي جاها را تا حالا، بيخيال و مثل سيبزميني از كنارشان رد شدهايد و آدمهاي اين جاها هم جدي نگرفتندتان مثل بنگاه مسكن، نمايشگاه اتومبيل و حتي سيبزميني فروشي محلهتان. حالا، آنها براي شما و شما براي آنها مهم شدهايد. كمكم وارد معاملههاي جدي ميشويد و از جدي گرفته شدن خودتان هم احساس خوبي پيدا ميكنيد.
عمر زياد ميكنيد
متأهلها، از نظر سلامت رواني بهتر از مجردها هستند و ميزان مرگومير در آنها كمتر است. كسي كه با همسرش زندگي ميكند، اختلالهاي رواني و جسمي كمتري دارد شايد به اين دليل كه از حضور دائمي كسي كه به او نزديك است، او را دوست دارد، از نظر عاطفي او را تأمين ميكند و در دورههاي سخت زندگي از او پشتيباني ميكند، مطمئن است.
ايمانتان كامل ميشود
ازدواج، يك سنت پسنديده اجتماعي و اسلامي است. ضمن اينكه براساس روايات، شما با اين كار، نصف ايمانتان را تضمين ميكنيد. مابقياش را هم خدا بزرگ است. كمي تلاش كنيد، بهدست ميآوريد.
2- كارهايي كه ديگر نميشود كرد
اگر فكر ميكنيد كه تأهل هيچ ربطي به تعهد ندارد، در اشتباه هستيد. حالا شما مرد يا زن يك خانهايد و بايد الزامات اين زندگي جديد را هم بپذيريد.
رفيق بازي
اولين چيزي است كه بايد فراموش كرد. ديگر نميتوانيد هر وقت دلتان خواست بياييد خانه يا 2،3 شب با بروبچ بزنيد به جاده و... . خانه هم مشترك است، نميشود كه پاتوق مجردي بشود.
ولخرجي
از اين به بعد، ممنوع است. مگر اينكه منفعت 2نفره داشته باشد با توجيه اقتصادي، فرهنگي. حالا ديگر خرجهايي وجود دارد كه تا ديروز فكرش را هم نميكرديد. پول انواع قبض آب، برق، تلفن، صاحبخانه و كاسه بشقاب و سيبزميني، پياز و... .
عشقي كار كردن
خاص روزهاي مجردي بود و تمام شد. حالا ديگر بايد مثل بچه خوب، سفتوسخت كار كنيد و جدي جدي زندگي كنيد.
قهر كردن
چه معني دارد آدم گنده قهر كند؟ آن هم توي خانه خودش. اينجا، مامان يا بابايي نيست كه ناز بكشد. از خانه بيرون هم بزند كه چي؟ كجا ميخواهد برود؟ بايد مثل يك مرد يا زن محكم و قوي، پاي زندگياش بماند و جمع و جورش كند. مطمئن باشيد اگر در زندگي مشترك «كم بياوريد» و از زير مسئوليتها شانه خالي كنيد، تنها چند بار، ديگران كمكتان ميكنند.
هر جايي رفتن
حالا، شما صاحب يك خانوادهايد و خانه و زندگي داريد. پس، هر جايي نبايد برويد. به ميهماني بيدعوت اصلا فكر نكنيد. هم ميزبان معذب ميشود، هم كلاس كار آدم پايين ميآيد. جوگير نشويد. خانه پدر و مادر و قوم و خويش درجه يك فرق دارد.
قانون در مورد شما چه مي گويد؟
دو نفريد
پنجاه، پنجاه
با آن همه امضا كه پاي سند ازدواج زدهايد، تا حالا درست خواندهايد ببينيد چي را قبول كردهايد؟ شرايط ضمن عقد كه در سند ازدواج آمده، 2قسمت است. يكياش مالي، ديگري براي جدايي! همهچيز هم براساس شرايط مساوي پنجاه، پنجاه بين زن و مرد تنظيم شده.
هر چند بعضيها در مقام عمل، سعي ميكنند زندگي را مثلا 60 به 40به نفع خودشان پيش ببرند. ساده شده اين قوانين، ميشود اين:
الف: زوجه(خانم) شرط ميكند، اگر طلاق بنا به درخواست خودش و براساس تشخيص دادگاه، ناشي از تخلف او از وظايف همسري و... نبود، زوج(مرد)موظف است، نصف دارايي موجودش را كه در ايام زناشويي با او بهدست آورده، به زوجه منتقل كند.
ب: زوج به زوجه وكالت بلاعزل ميدهد كه در موارد زير، با مراجعه به دادگاه، خود را مطلقه كند:
ندادن نفقه(خرجي) به زن بهمدت 6ماه.
سوءرفتار زوج به حدي كه ادامه زندگي مشترك غيرقابل تحمل باشد.
ابتلاي زوج به امراض صعبالعلاج
جنون زوج
اشتغال زوج به شغلي كه طبق نظر دادگاه، با مصالح خانواده منافات داشته باشد.
محكوميت شوهر به مجازات حبس 5سال به بالا
اعتياد
ترك زندگي خانوادگي، ششماه متوالي
اگر بعد از 5سال بهدليل عوارض جسمي زوج، صاحب فرزند نشوند.
زوج، همسر ديگري بدون رضايت زوجه بگيرد.
هرچند ابلهان باور كنند اما...
زندگي سخت است، آن هم دونفرهاش، مثل اين ميماند كه يك ماشين 2تا راننده داشته باشد، يك آش، 2تا آشپز داشته باشد. موضوع هم زيادي حساس است، زير سقف بلند آسمان، اين همه آدم صبح تا شب دارند دعوا ميكنند و تقريبا هيچ اتفاقي نميافتد اما كافي است 2نفري كه زير يك سقف زندگي ميكنند، فقط يكبار بدجوري بزنند توي پر هم و دعوايشان بشود. سر 3سوت سقف خانه ميآيد پايين. اين حرف، تخيل نيست، تجربهاي است كه حتما شما هم داريد، همه همسايهها فال گوش ميشوند كه اين دوتا، اين دفعه چه مرگشان شده؟!! بعد كه حس فضوليشان ارضا شد، يكي ميگويد: «زن و شوهر، دعوا كنند، ابلهان باور كنند.» جريان دعواهاي خانوادگي، براي خودش حكايتي است. يك سري كه ميگويند: «نمك زندگي است، مگر ميشود 2آدم ناهم جنس، (با ناجنس فرق دارد) با هم مشكل نداشته باشند؟ منتها، بايد رعايت كنند تا دعوا، از قواعد برگشتپذير خارج نشود.» حكايت قل زدن قابلمه است، براي اينكه غذا پخته شود و اجزايش جابيفتد، بايد اولاش، جلز ولز كنند و قل بزنند و غر بزنند و تو سر هم بزنند. بعد كه پختند، ديگر آرام ميشوند. ميگويند زن و مرد، 2نيمه كاملكننده يك وجودند كه يك وقتي همديگر را گم كردهاند. خب، طبيعي است كه براي جفت و جور شدن، اصطكاكي هم باشد، زندگي مشترك دونفره، تمريني كه كمكم، نفرات سوم و چهارمي هم واردش ميشوند(!) دور و برتان را نگاه كنيد، آدمهايي كه توي كار و جامعه موفقاند، يك تيم موفق خانوادگي در خانهشان وجود دارد.
دكتر ليلا بهنام، روانشناس، رواندرمانگر و مشاور خانواده به سؤالات شما خوانندگان پاسخ داده است.
سؤال: 11 سال است ازدواج كردهام و ثمره زندگيمان 2 فرزند است. در سالهاي اول زندگي مشترك متوجه شدم كه همسرم فردي دروغگو است و سر مسائل مختلف حتي سادهترين و پيشپاافتادهترين موضوعات دروغ ميگويد. دروغهاي زيادي كه او سر مسائل مختلف ميگويد باعث شده اعتمادم را كامل به او از دست بدهم تا حدي كه هر اطلاعاتي كه به من ميدهد باور نميكنم و نخستين چيزي كه به ذهنم ميرسد اين است كه دروغ ميگويد. براي رفع اين مشكل بايد چه كنم؟
پاسخ: توصيه ميكنم دروغ گفتن همسرتان را به همه گفتار و رفتار او تعميم نداده و صفت دروغگويي را به او نسبت ندهيد. اين را بدانيد كه نميتوان بهطور قطعي گفت يك نفر كاملا قابل اعتماد است يا يك نفر در هيچ زمينهاي و بههيچوجه قابل اطمينان نيست. بهعبارتي ديگر شما نميتوانيد بگوييد اگر همسرتان درباره بعضي مسائل دروغ گفته پس بقيه حرفهايش راست نيست و تمام حرفهايش دروغ است. بعضي افراد در دوران كودكي با دروغ گفتن از تنبيه فرار كرده و اين مسئله در آنها تقويت شده، به شكل عادت درآمده و در بزرگسالي اين عادت جزئي از شخصيت آنها شده است. درواقع، در اين افراد، دروغگويي به شكل نوعي عادت درآمده است. مواردي كه همسرتان درباره آنها دروغ گفته است را پيدا و مشخص كنيد. البته نه به شكلي كه او حس كند داريد او را بازجويي ميكنيد. بدون جبههگيري خاصي رفتارش را زيرنظر بگيرد تا بتوانيد به مواردي كه او درباره آنها دروغ ميگويد پيببريد. در ضمن اين مسئله را ارزشگذاري كنيد؛ يعني ببينيد دروغهايي كه او از ابتدا تاكنون به شما گفته تا چه اندازه در زندگي شما دخيل بوده است. آيا دروغهاي او در زندگي مشترك شما نقش تخريبكننده و آسيبزننده دارد؟ علاوه بر اين ميزان حساسيتتان را نسبت به دروغهايي كه همسرتان ميگويد مشخص كنيد. اگر مطمئن نيستيد آنچه همسرتان ميگويد راست است يا دروغ، اول مطمئن شويد كه او دروغ ميگويد بعد درباره اين موضوع با او صحبت كنيد چون اگر شما اشتباه كرده باشيد سبب ايجاد ناراحتي و دلخوري ميشود. هنگامي كه مطمئن شديد كه او دروغ ميگويد در موقعيتي مناسب اين مسئله را با او درميان بگذاريد. بهنظر ميرسد او در برابر اين مسئله مقاومت نشان دهد و بهراحتي نپذيرد كه دروغ گفته است. شما به آرامي و دوستانه به او بفهمانيد كه متوجه دروغ او شدهايد و علت دروغ گفتنش را از او بپرسيد. شايد او از اينكه شما از شنيدن حقيقت واكنش بدي نشان دهيد درباره بعضي مسائل به شما دروغ ميگويد. شفافسازي و صحبت كردن درباره اين مشكل تا حد زيادي ميتواند كمككننده باشد.
نظر شما