در مورد سفر به خارج از محدوده کالبد فیزیکی، در کتابهای بسیاری میتوان رد پاهایی پیدا کرد. گروههای مختلفی هم ازباورمندان به رویابینی شفاف (Lucid Dreamers) گرفته تا هیپیها یا کسانی که از تصادفات رانندگی زنده ماندهاند، با قاطعیت بر این باورند که امکان خارج شدن از بدن وجود دارد.
همینطور بیماران بسیاری که تجربه نزدیک به مرگ را داشتهاند، ادعا میکنند که در حین این تجربه، از بدن خود بیرون رفتهاند. با این وجود، بررسی ادعاهای این افراد از دیدگاه دانش پزشکی تاکنون با استقبال زیادی مواجه نبوده است.
اما در سال 2014 دو روانشناس به اين فكر افتادند با انجام يك تحقيق بر روي يكي از افراد مدعي، سعي كردند بخشي از رازهاي اين پديده پارانرمال را كشف كنند.
تا این لحظه از تاریخ، هیچ گاه، مسیر تیمهای تحقیقاتی پزشکی و کسی که بتواند به صورت ارادی از بدن خود خارج شود، با هم تلاقی نکرده بود.
در فوریه 2014، یعنی بهمن ماه سال گذشته، مجله بسیار مشهور «مرزهای عصبشناسی انسانی» (Frontiers in Human Neuroscience) تحقیقی را منتشر کرد که در آن، ادعای خانمی مبنی بر اینکه توانایی جابهجا کردن آگاهیاش را به صورت ارادی دارد، مورد بررسی قرار گرفته بود.
این خانم در شرایط کنترل شده و درحالیکه مغزش توسط امآرآی در حال اسکن شدن بود، اقدام به این کار کرده بود. آزمایشات این پروژه حدودا یک ساعت طول کشیده بود.
- ادعای خروج از بدن
این خانم که در این مقاله از او تنها با عنوان «بیمار» یاد شده، زنی 24 ساله و دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی در دانشگاه اوتاواست.
او در یکی از واحدهای درسی خود در دوران کارشناسی درباره «ارائه شناسی بدن در بیماران هذیانی»، که شامل مباحث مربوط به «تجربه خروج از بدن» (Out of Body Experience) نیز میشد، به استاد خود گفته بود که این تجربیات را نهتنها درحالحاضر، بلکه از کودکی داشته و همیشه میتوانسته آن را بهصورت ارادی انجام دهد.
او ادعا میکرد زمانی که از کلاسهایش خسته میشد یا پیش از خواب، راحتتر میتوانست از بدن خود خارج شود. او به محققان گفته بود که تا مدتها فکر میکرده، این عملی طبیعی است و همه انسانها میتوانند این کار را انجام دهند.
او ادعا میکند که در این حالت، میتواند خود را ببیند و حتی در امتداد مسیری دایرهای و افقی دور بدنش بچرخد. او در تمام این لحظات از بدن بیحرکت خود آگاهی داشته و در ضمن هیچ نوع احساس خاصی در خود نميديده.
او در مورد حس کنجکاویاش هم همین حس جدایی را داشته و آن را اینطور توضیح میدهد: «من حس میکنم در حال حرکت هستم. بهتر است بگویم که خودم این حس حرکت را درون خودم ایجاد میکنم. البته خودم میدانم که عملا در حرکت نیستم. در زمان این تجربه، آنقدرها حس دوگانگی یا جدایی خاصی بین بدن و ذهنم ندارم.»
او در این زمان، با اینکه حس بیوزنی و نامرئی بودن دارد و میداند که از بدن فیزیکیاش بیرون رفته، اما هنوز احساس میکند در یک بدن است. او میگوید: «این من هستم که حرکات بدنم را کنترل میکنم.
برای مثال، اگر زیاد به دور بدنم بچرخم، حس سرگیجه به من دست خواهد داد. من خودم را بیرون از بدنم نمیبینم، بلکه میدانم که کل بدنم حرکت کرده. من حس میکنم که بالای آن جایی که واقعا هستم، قرار گرفتهام.»
- شروع تحقیقات
محققان این پروژه یعنی «آندرا ام اسمیت» و «کلاود مِسیِر» از دانشکده روانشناسی دانشگاه اوتاوا فکر کردند که این مسأله آنقدر جالب و شگفتانگیز است که میتواند موضوع یک تحقیق آکادمیک باشد.
آنها ابتدا چهار پرسشنامه تهیه کردند تا او را از نظر امکان وجود ناهنجاریهای مغزی، خوابی یا ادراکی معاینه کنند. آنها همینطور او را از نظر توان بینایی تصویرسازی ذهنی جنبشی و بصری معاینه کردند.
نتیجه تمام این آزمایشات نشان داد که تواناییهای این خانم در این زمینهها همانند ورزشکاران و افراد بالغ سالم است.
- آزمایش اصلی
در مرحله اول، یک اسکن اولیه و پایهای از او در دستگاه امآرآی انجام شد. سپس در سه مرحله، سه اسکن دیگر در حالی از او گرفته شد که وی در تلاش بود از بدن خود خارج شود.
محققان به این حالت، «تجربه خروج از جسم» (Extra-Corporal Experience یا بهطور خلاصه ECE) میگفتند. او در هر یک از این مراحل، چهار تمرین ECE را با فاصلههای استراحتی 60 ثانیهای انجام میداد.
در بین هر یک از این مراحل هم 60 ثانیه استراحت وجود داشت. در فاصله بین هر یک از مراحل هم مغز او از نظر «تصویرسازی هدایت شده» مورد اسکن قرار میگرفت.
در این وضعیت، او یک نفر دیگر را در حال ECE تصور میکرد. سپس حرکت دادن یک انگشت، دوباره استراحت و بعد تمرین حرکت دادن یک عروسک خیمهشببازی بعد هم تصور آن برای یک نفر دیگر.
در طول این جلسات، از طریق گوشی از او خواسته میشد که به درون وضعیت ECE رفته و بعد بیرون بیاید. او ورود به این حالتها و خروج از آنها را با زدن ضربهای با انگشت به اطلاع محققان میرساند.
در جلسات مختلف، از او خواسته میشد تا حرکتهایی مانند تاب سواری، غلت زدن و گاز زدن را توسط «بدن دیگرش» انجام دهد. او طی آزمایش گفت که چرخیدن، حس بدی به او میدهد و قادر به متوقف کردنش نیست. در عوض گاز زدن سیبهای آویزان در یک اقیانوس برایش بسیار سادهتر بود.
از آنجایی که تفاوت ملموسی بین تصاویر و نتایج این آزمایش دیده نمیشد، بعد از تحلیلهای دقیق، این اطلاعات با یکدیگر ادغام شدند. نتایج آزمایش نشان از این داشتند که مهمترین و فعالترین بخش مغز این خانم در حین آزمایش، بخش جانبی نیمکره چپ مغز او بود.
همینطور منطقه دو جانبی پشت مغز او که محل فعالیتهای مربوط به بینایی است، در حین انجام تمرینهای ECE کمترین فعالیت ممکن را داشتند.
- نتیجه آزمایشات
اسمیت و مِسیِر در انتهای مقاله تحقیقی خود چنین نتیجهگیری کردند که یافتههایشان ادعاهای این خانم را تایید کرده و با توصیفات او از تجربهاش همخوانی دارند.
در واقع ادعای او مبنی بر حس بیرون بودن از بدناش و همینطور نداشتن احساسات هنگام این تجربه، با یافتههای این تحقیق هماهنگی داشتند. در این تحقیق برای اولین بار عبارت «Extra Corporal Experience» یا «ECE» مورد استفاده قرار گرفت.
همچنین، به دلیل اینکه خود ECE تجربهای شخصی بود، آنها تنها میتوانستند بر توصیفات فرد مورد آزمایش تکیه کنند. این ویژگی یک عیب بزرگ داشت، به این صورت که امکان تشخیص مرز بین واقعی بودن ادعاهای این فرد و هذیانهای مشابه آن وجود نداشت.
محققان این پروژه با دانستن این مسأله، در نهایت به این نتیجه رسیدند که فعالیت مغزی این خانم در حین تجربه ECE با وضعیت تصویرسازی فعالانه و ارادی که در انسانهای عادی وجود دارد، تفاوت دارد.
تفاوت بین تجربه ECE (مانند دید اول شخص) با تصویرسازی فعالانه (مانند دید سوم شخص) در این بود که تجربیات ECE بخش سمت چپ بسیاری از بخشهای مربوط به تصویرسازی جنبشی را فعال میکردند و برعکس مناطق قشر منطقه بینایی را به سرعت غیرفعال میکردند.
آنها در این تحقیق به این نتیجه رسیدند که این خانم واقعا تجربهای خاص و شگفت انگیز داشته است. آنها در پایان مقاله خود، از محققان دعوت کردند تا آزمایش آنها را تکرار کنند.
ترجمه:سيدمعينعمراني/منبع:همشهريدانستنيها
نظر شما