محمد مجد: نوزدهم بهمن ۵۷ را می‌توان یکی از تاریخی‌ترین روزهای پرشور و پرخاطره انقلاب اسلامی به شمار آورد.

بیعت همافران با امام آخرین  گلوله به رژیم پهلوی بود

بيعت همافران با بنيانگذار انقلاب از اين جهت حائز اهميت است كه پاي مهم‌ترين حامي رژيم يعني ارتش را به جريان انقلاب مي‌كشاند؛حركتي كه خيلي زود به بار مي‌نشيند و صداهاي هماهنگ شده مردم اين بار از نزديك‌ترين يار طاغوت به گوش مي‌رسد. براي به نتيجه رسيدن اين حركت هم ديگر لازم نيست خيلي منتظر باشيم چرا كه ۳ روز پس از اقدام همافران در مدرسه علوي تهران، انقلاب اسلامي ايران رسما موجوديت خود را اعلام مي‌كند تا نظامي برگرفته از مردم‌سالاري ديني بر كشور حاكم شود. براي اينكه با جزئيات اين روز تاريخي بيشتر آشنا شويم سراغ يكي از همافراني رفته‌ايم كه در بطن اين حركت بزرگ در تاريخ معاصر ايران حضور داشتند. سرهنگ احمد جنتي‌محب مهمان همشهري است تا از آن روزهاي پرخاطره برايمان بگويد.

  • چطور شد كه وارد ارتش شديد و رسته همافري را انتخاب كرديد؟

من از كودكي علاقه زيادي به خلباني و لباس كاركنان نيروي هوايي ارتش داشتم و مي‌خواستم در همين رشته ادامه تحصيل بدهم. سال ۵۱ پس از اخذ ديپلم طبيعي در آزمون ويژه همافري شركت كردم و قبول شدم. پس از گذراندن دوره ۲ ساله همافري با رتبه ممتاز فارغ‌التحصيل شدم و به همراه ۲ نفر ديگر از دوستان در‌‌ همان پادگان به‌عنوان استاد رشته الكترونيك به استخدام درآمدم. آن زمان همافر‌ها موقعيت اجتماعي خوبي پيدا كرده بودند. شغلشان تميز بود و پس از خلبان‌ها، بالا‌ترين حقوق را در ميان نيروهاي مسلح مي‌گرفتند.

  • پس وقتي به استخدام ارتش درآمديد هنوز زمزمه چنداني از انقلاب و حركت‌هاي ضدرژيم وجود نداشت؟

نه. من تازه از شهرستان آمده بودم و خيلي در جريان‌هاي سياسي قرار نداشتم. چندي پس از آنكه به استخدام ارتش درآمدم هم در حال تشكيل خانواده بودم و زمزمه‌اي نمي‌شنيدم. البته برخي‌ها توي فاميل به راديوهاي خارجي گوش مي‌كردند و درباره برخي خبر‌ها با هم صحبت مي‌كردند اما چون من نظامي بودم، مي‌ترسيدند جلوي من بحث راه بيندازند. من از ابتدا هم عرق مذهبي داشتم و سال ۵۱ به جلسه سخنراني مرحوم كافي مي‌رفتم. تقريبا تا سال ۵۶ خبر خاصي به گوش ما نمي‌رسيد تا اينكه جريان توهين روزنامه اطلاعات به ساحت امام(ره) رخ داد و اعتراضاتي كه در شهر قم به‌وجود آمد. البته از آنجا كه من همنام آيت‌الله جنتي بودم و ايشان به‌خاطر فعاليت‌هاي ضدرژيم به شهرستان ما تبعيد شده بودند، عوامل ضداطلاعات تصور مي‌كردند كه بين ما رابطه‌اي وجود دارد و براي همين چندبار از من بازجويي كردند.

  • چطور با اعلاميه‌هاي حضرت امام(ره) و جريان‌هاي انقلاب اسلامي آشنا شديد؟

از‌‌ همان سال‌ها اعلاميه‌هاي ايشان به‌دست ما مي‌رسيد. يادم مي‌آيد به مسجد مسلم ابن عقيل مي‌رفتيم. آن‌موقع آيت‌الله موحدي كرماني آنجا منبر داشتند و دائم ساواكي‌ها مي‌ريختند و بگير و ببند بود. اعلاميه‌ها را بچه‌هاي مسجدي توزيع مي‌كردند و ما هم توي كلاه و جورابمان پنهان مي‌كرديم و بعدا مطالبش را مي‌خوانديم. مضمون اعلاميه‌ها هم دعوت حضرت امام(ره) به استقامت مردم در مقابل رژيم، غاصب بودن حكومت فعلي و پيوستن ارتش به نيروهاي مردمي بود.

  • شما به‌عنوان يك ارتشي وقتي اين اعلاميه‌ها را مي‌خوانديد فكر مي‌كرديد كه ممكن است همين‌ها روزي سرنوشت كشور را تغيير بدهد؟

ما حضرت امام(ره) را تا آن زمان نديده بوديم اما به‌عنوان يك چهره مقدس كه رهبري انقلاب را به‌عهده گرفته پذيرفته بوديم كه پيام‌هايش راهگشا و لازم‌الاتباع بود. خاطرم هست كه‌ماه مبارك رمضان سال ۵۷، شهريور‌ماه بود و مردم قرار گذاشته بودند تا پس از نماز عيد فطر كه با حضور شهيد مفتح برگزار مي‌شد راهپيمايي كنند. ما هم با ماشين تا پل سيدخندان آمديم و همان‌جا با تظاهركنندگان كه از نماز برمي‌گشتند مواجه شديم و به آنها پيوستيم. جمعيت خيلي زياد بود. مردم از سر پيچ شميران به سمت چهارراه جيجون در حركت بودند و شعار مي‌دادند. بعد به مسجد‌ صاحب‌الزمان(عج) رسيدند و‌‌ همان‌جا نماز ظهر را خوانديم. نخستين بار هم شهيد بهشتي را آنجا ديدم كه داشت براي جوان‌ها سخنراني مي‌كرد. پس از اقامه نماز، جمعيت متفرق شد و درگيري به‌وجود نيامد.

  • عوامل رژيم پهلوي مداخله نكردند و با مردم درگير نشدند؟

نه، عوامل حكومت نظامي كنار مردم حضور داشتند اما اقدامي نكردند. تازه آن زمان بود كه نقش ارتش براي شكل‌گيري و پيشرفت انقلاب اسلامي مشخص شد؛ يعني آنها هيچ وقت با مردم برخورد جدي نداشتند، سرباز‌ها مردم را از خودشان مي‌دانستند و ارتشي‌ها هم نسبت به آنها احترام قائل بودند. براي همين هيچ‌كس باور نمي‌كرد كه ارتشي‌ها عليه مردم اقدامي انجام بدهند. براي همين شما نمي‌بينيد كه در تظاهرات بعدي هم يك گلوله تانك به سمت مردم شليك شود!خيلي از ارتشي‌ها مردم را ولي‌نعمت خودشان مي‌دانستند و حتي با فرماندهانشان سر همين جريان درگير مي‌شدند! تصور مي‌كنم در‌‌ همان راهپيمايي روز عيد بود كه مردم گفتند فردا بياييد ميدان ژاله، فرياد مي‌زدند ۸ صبح، ميدان ژاله. حتي وقتي آن جريان‌ها در ميدان ژاله پيش آمد شايعه‌اي بين مردم پيدا شد كه رژيم براي سركوب تظاهركننده‌ها از سربازهاي اسرائيلي كمك گرفته است! چون هيچ‌كس باور نمي‌كرد كه سربازهاي ارتش به سمت مردم شليك كنند.

  • شما با لباس نظامي در تظاهرات شركت مي‌كرديد؟ برخورد مردم با نظامي‌ها چگونه بود؟

نه، ما جرأت نمي‌كرديم كه با اين لباس در تظاهرات حاضر شويم. تنها كارت شناسايي‌مان را به مردم نشان مي‌داديم و اعلام مي‌كرديم كه ما هم با شما هستيم. برخورد مردم هم خيلي مناسب بود و كاملا استقبال مي‌كردند. البته بودند كساني هم كه با لباس نظامي در تظاهرات حضور داشتند. وقتي تظاهرات و نارضايتي‌ها در تهران بيشتر شد توقع مردم هم از ارتشي‌ها بالا رفت. دائم پيغام مي‌دادند، پس شما كي مي‌خواهيد وارد جريان شويد و كاري بكنيد؟! حتي صاحبخانه من هر روز جلويم را مي‌گرفت و مي‌گفت چرا كاري نمي‌كنيد؟ بالاخره نيروي ارتش خيلي تأثيرگذار بود و همه رويش حساب مي‌كردند. من نمي‌توانم بگويم اگر ارتش به مردم نمي‌پيوست انقلاب به پيروزي نمي‌رسيد اما اگر اين اتفاق نمي‌افتاد معلوم نبود درگيري‌ها تا چند وقت ديگر ادامه پيدا كند و چه لطماتي به كشور وارد ‌شود.

  • حضور شما به‌عنوان يك ارتشي در راهپيمايي‌ها دردسرساز نمي‌شد؟

چرا، چند باري ضداطلاعات ارتش مرا خواستند. فرمانده‌ام هم دائم به من مي‌گفت شما مرا بيچاره كرديد. چرا دنبال اين قضايا مي‌رويد؟ البته پادگان ما خيلي جدي برخورد نمي‌كرد اما مشهور است كه در پادگان‌هاي ديگر برخورد‌ها متفاوت بوده است. با شروع بهمن‌ماه و زمزمه ورود امام به ايران ديگر جريان‌ها جدي شده بود. بختيار دستور داد فرودگاه‌ها را ببندند و به همين دليل حضور امام در تهران چند روز با تأخير انجام شد. من صبح دوازدهم فروردين با همسرم به سمت فرودگاه حركت كرديم اما مسيرهاي منتهي به مهرآباد خيلي شلوغ بود و مجبور شديم از همان‌جا مستقيم به سمت بهشت زهرا برويم. ۵ كيلومتري آنجا ماشين را پارك كرديم و پياده به سمت محل سخنراني رفتيم. آنجا بود كه براي نخستين بار امام را ديدم و صدايشان را شنيدم.

  • ظاهرا قرار بود در‌‌ همان روز ۱۲بهمن با امام بيعت كنيد، درست است؟

كار هماهنگي بيعت با حضرت امام(ره) به واسطه يكي از همافران به نام محمد طاهري انجام شد چون يك كار تشكيلاتي بود و ما هم بيشتر اعضاي گروه را نمي‌شناختيم. اول قرار بود در‌‌ همان فرودگاه و در لحظه ورود با ايشان بيعت كنيم اما شهيد بهشتي و مرحوم طالقاني به همراه مقام معظم رهبري كه كنار امام بودند پيغام دادند كه اين كار خطرناك است. بگذاريد حضرت امام در تهران مستقر شوند و بعد اين كار را انجام دهيد. ما هم منتظر بوديم كه فرصتي پيش بيايد و هماهنگي‌هاي نهايي صورت بگيرد. البته شهيد بهشتي و ديگر همراهان امام از ما درخواست كرده بودند كه شما با لباس نظامي جلوي امام بياييد تا اين كارتان نمود داشته باشد و نگويند يك عده مردم عادي با امام بيعت كردند. همين دستور باعث شد تا نخستين تظاهرات را بچه‌هاي لجستيك نيروي هوايي با لباس نظامي در خيابان پيروزي انجام دهند.

  • شما گفتيد كه بيعت شما با امام يك موضوع برنامه‌ريزي شده بود. براي روز نوزدهم چطور با يكديگر هماهنگ شديد؟

3- 2روز مانده به روز نوزدهم با هم به‌صورت حضوري قرارهايي گذاشته بوديم. من رابط پادگان خودمان و پادگان شماره ۳ مهرآباد جنوبي بودم. قرار بود يك روز قبل از اين جريان به واسطه تماس تلفني در جريان كار قرار بگيريم. رمزمان هم اين بود كه بگوييم فردا صبح مي‌خواهيم برويم كوه‌پيمايي! حتي قرار بود در تماس تلفني تأكيد كنيم كه لباس مناسب كوه هم با خودتان بياوريد. روز هجدهم با من تماس گرفتند و گفتند فردا قرار كوه‌پيمايي داريم. من هم با‌‌ همان تلفن داخلي پادگان به ۵ تن از همافر‌ها خبر دادم و آنها هم به چند نفر ديگر اطلاع‌رساني كردند. البته بين دوازدهم تا نوزدهم يك بخشنامه‌اي از ضداطلاعات آمده بود تا امضا كنيم. متنش اين بود كه اگر ديده شود هر كدام از پرسنل نيروهاي ارتش به هرنحوي در حركت‌هاي ضدرژيم شركت كنند برابر قانون زمان جنگ به اعدام محكوم خواهد شد. ما هم به‌صورت هم نگاه و نامه را امضا مي‌كرديم و مي‌گفتيم كه حكم اعدام‌مان امضا شد!
به هر حال، هنوز قدرت دست عوامل رژيم بود، صدا و سيما و ارتش هنوز تسليم نشده بودند و خيلي راحت مي‌توانست ورق برگردد و همه‌‌چيز تغيير كند. حركت شما خيلي جسورانه به‌نظر مي‌رسيد.
من عين جمله حضرت آقا را نقل مي‌كنم كه ايشان فرمودند، درست است كه واقعه روز نوزدهم بهمن را شما خلق كرديد، اما كسي نمي‌دانست و نمي‌توانست بگويد كه اين نوزدهم يك بيست ودومي هم خواهد داشت. كار شما خيلي خطرناك بود.

  • كجا با دوستانتان قرار گذاشتيد؟

در تماس تلفني گفتيم كه همه بيايند سر خيابان ايران و از آنجا برويم كوه‌پيمايي! وقتي اعضاي فاميل از جريان كارما باخبر شدند گفتند، اين ‌‌نهايت بي‌عقلي است. بگذاريد خود مردم وارد جريان شوند و شما خودتان را به مهلكه نيندازيد! اما ديگر كار از اين حرف‌ها گذشته بود و ما تصميم‌مان را گرفته بوديم. صبح‌‌ همان روز لباس نظامي كامل پوشيدم و كلاهم را داخل يك كيسه پلاستيكي سياه رنگ گذاشتم تا جلب توجه نكند. روي لباسم هم يك باراني پوشيدم و راه افتادم. سر خيابان ايران كه رسيدم ديدم بيش از ۷۰۰ نفر از همافران و همكاران جمع شده‌اند. همگي رفتيم داخل مدرسه رفاه تا سازماندهي نهايي را انجام دهيم. بچه‌ها آنجا سرود «خميني ‌اي امام» را تمرين كردند به همراه يك شعر ديگر كه مضمونش اين بود، «ما نظاميان ملي / همه هستيم خدايي/ از طاغوت گسستيم / به ملت پيوستيم» بعد به‌صورت گروه‌هاي نظامي به سمت مدرسه علوي حركت كرديم.

  • عوامل رژيم هيچ واكنشي در مقابل تجمع شما نشان ندادند؟

ماموران حكومت نظامي خودشان را به ما رسانده بودند. وقتي ما را با لباس نظامي ديدند به ما دشنام مي‌دادند و خائن خطاب مي‌كردند. پشت سر هم تهديد مي‌كردند تا ما را از انجام اين كار منصرف كنند اما براي اينكه درگيري پيش نيايد جوابشان را نمي‌داديم. تقريبا ۹۰درصد اين جمعيت را همافر‌ان تشكيل مي‌دادند و براي همين حركت نوزدهم بهمن‌ماه به بيعت همافران با امام شهرت يافت. البته همراه ما افسران، درجه‌داران، كارمندان و حتي برخي بانوان همكار هم حضور داشتند. داخل مدرسه علوي و جلوي حضرت امام رژه رفتيم و ايشان از ما سان ديدند. بعد همافر نورشاهي كه صداي رسايي داشت جلو آمد و فرمان خبردار و نظر به امام داد. سرود خميني ‌اي امام و‌‌ همان سرودي كه تمرين كرده بوديم را همان‌جا خوانديم. يكي از سربازهاي فراري هم قطعنامه‌اي را مبني بر بيعت همافر‌ها با حضرت امام مقابل ايشان قرائت كرد.

  • خاطرتان هست كه حضرت امام در پاسخ اين حركت چه سخناني را فرمودند؟

اولين عبارتي كه ايشان فرمودند اين بود؛ «همانطور كه فرياد زديد تا الان در خدمت طاغوت بوديد اما از همين لحظه در خدمت قرآن و سرباز امام زمان(عج) هستيد.» ايشان اين مدال افتخار را‌‌ همان جا به ما اعطا كرد. بعدا هم ايشان فرمودند، نيروي هوايي سد را شكست و كار عاشورايي كرد و بعد نيروي زميني به آن ملحق شد؛ كاري كه در ‌‌نهايت به تسريع پيروزي انقلاب منجر شد.

  • جريان آن عكس تاريخي چه بود؟

آقاي پرتوي، خبرنگار و عكاس روزنامه كيهان هم آنجا حضور داشت. همراهان امام از او خواستند تا عكسي از بيعت همافران با حضرت امام گرفته شود. بعد هماهنگ كرديم تا ايشان از پشت‌سر اين عكس را بگيرد تا چهره هيچ‌كس مشخص نباشد. آن موقع روزنامه كيهان عصر‌ها به چاپ مي‌رسيد. عكس صبح گرفته شد و در روزنامه عصر‌‌ همان روز انتشار يافت. رژيم سريع موضوع عكس و جريان بيعت را تكذيب كرد اما بيانيه حضرت امام(ره) مبني بر تأييد اين جريان باعث شد تا جريان انقلاب وارد فاز ديگري شود. ما قصد داشتيم پس از بيعت با امام، لباس‌هاي نظامي را دربياوريم و سريع به خانه‌هايمان برگرديم تا شناسايي نشويم اما سخنراني كوتاه امام چنان وجدي در ما به‌وجود آورد كه دوباره به خيابان‌ها ريختيم. آن روز قرار بود راهپيمايي مردمي در حمايت از دولت موقت برگزار شود و ما نيز همراه با مردم و با لباس نظامي شعار مي‌داديم. مردم هم جلو مي‌آمدند و دست و صورتمان را مي‌بوسيدند. اينجا بود كه ما شعار مي‌داديم، «ارتش فداي مردم» و آنها پاسخ مي‌دادند «مردم فداي ارتش!» جميعت به سمت ميدان انقلاب راه افتاد. آنجا هلي‌كوپترهاي رژيم در فاصله پايين حركت مي‌كردند تا از چهره‌هاي نظامي عكس بگيرند اما با مشت‌هاي گره‌كرده و شعارهاي تند مردم مواجه مي‌شدند.

  • بيعت با امام از سوي همافر‌ان چه تأثيري در ادامه روند انقلاب اسلامي داشت؟

خب، تا آن زمان همه اداره‌ها و سازمان‌ها صف‌بنديشان را مشخص كرده بودند؛ فقط مانده بود ارتش و كسي نمي‌دانست واكنش نيروهاي نظامي به جريان انقلاب چگونه است. ما كه اين حركت را شروع كرديم به ديگر نيروهاي نظامي خط داديم؛چون نيروي هوايي، نيروي بر‌تر رژيم محسوب مي‌شد و پس از آن نيروي زميني هم وارد جريان شد. مقام معظم رهبري بعد‌ها فرمودند «حركت ارتش آخرين تير خلاص به رژيم بود» و واقعا همينطور هم شد. مردم ديگر به رژيم طاغوت امان ندادند و شما مي‌بينيد كه تنها ۳ روز پس از بيعت همافران با حضرت امام(ره) انقلاب اسلامي به پيروزي مي‌رسد. پس از اين حركت، ارتش همه‌جا را در اختيار مردم گذاشت تا در اين حركت تسريع به‌وجود‌ آيد.

  • همافر چه رسته‌اي بود؟

شايد شما هم بار‌ها اين واژه را شنيده و علاقه‌مند باشيد كه درباره رسته همافري بيشتر بدانيد. جنتي محب در توضيح اين رسته نظامي مي‌گويد: «در نيروهاي ارتش درجه‌بندي‌هاي مختلفي وجود داشت؛ افسران، ستوان‌ياران و درجه‌داران. از آنجا كه محمدرضا پهلوي ملعون خودش يك افسر بود، اينگونه القا مي‌شد كه افسران از همه بالا‌تر هستند و نبايد دست به سياه و سفيد بزنند. آنها بايد يك جا بنشينند و كار فرماندهي نيرو‌ها را انجام بدهند. از طرفي، نيروهاي درجه‌داري هم به لحاظ سواد پايينشان قادر به انجام كارهاي فني پيچيده نبودند. پس لازم بود رسته‌اي به‌وجود بيايد كه چنين وظايفي را در نيروي هوايي ارتش به‌عهده بگيرد. اواسط دهه 40 بود كه رسته همافري شكل گرفت؛ درجه‌اي كه ميان افسران و درجه‌داران بود. در اين رسته تقريبا تمام رشته‌هاي فني مانند سيستم ناوبري هواپيما، الكترونيك، تعمير و نگهداري هواپيما و... تدريس مي‌شد. بيشتر افراد هم براي طي كردن آموزش‌هاي اين دوره تخصصي راهي آمريكا مي‌شدند و مدركشان را از‌‌ همان جا مي‌گرفتند. به همين دليل، همافران پس از خلبان‌ها، بالا‌ترين جايگاه را در نيروهاي هوايي ارتش آن زمان داشتند».

  • ماجراي پادگان دوشان‌تپه در پيروزي انقلاب

واقعه پادگان دوشان‌تپه را مي‌توان پيوند‌دهنده جريان بيعت همافران با حضرت امام(ره) و پيروزي انقلاب اسلامي دانست. احمد جنتي محب درباره اين واقعه مي‌گويد: «شب پس از بيعت با امام خبر رسيد كه در پادگان تهران‌نو درگيري و تيراندازي شده. جريان را هم شاگردهاي من توي‌‌ همان پادگان راه انداخته بودند. آنها از چند روز پيش با اعتصاب غذا به جمع انقلابيون پيوسته بودند. رژيم هم براي سر جا نشاندن آنها افسران وابسته را در محل مستقر كرده بود. ماجرا اين بود كه تلويزيون در‌‌ همان شب گزارش كامل ورود حضرت امام به تهران را پخش مي‌كند و بچه‌هاي همافر انقلابي هم با ديدن چهره امام با صداي بلند صلوات مي‌فرستند. اين حركت آنها با واكنش تند افسر‌ها روبه‌رو مي‌شود و درگيري به‌وجود مي‌آيد. همان شب مردم پشت پادگان جمع مي‌شوند و دائم صداي تيراندازي به گوش مي‌رسد. من صبح روز بعد با لباس نظامي رفتم پادگان. بچه‌ها تا مرا ديدند شروع كردند به گريه و شكايت. بالاخره چند نفر كشته و زخمي شده بودند و اوضاع وخيم به‌نظر مي‌رسيد. همان‌جا داخل پادگان عليه رژيم راهپيمايي برپا شد و شعار «مرگ بر شاه» همه‌جا را پر كرد. جمعيت‌مان حدود ۲۰۰ نفري مي‌شد. چنين حركتي آن هم در داخل يك پادگان تا آن روز بي‌سابقه بود. برخي از سرسپرده‌ها هم با ما وارد درگيري شدند. بعد سريع رفتيم سراغ اسلحه‌خانه پادگان و خودمان را مسلح كرديم. وقتي مي‌خواستيم از پادگان خارج شويم با نيروهاي تازه‌نفس رژيم مواجه شديم و آنجا هم درگيري شديدي پيش آمد. مردم به كمك ما آمدند و توانستيم خودمان را به چهارراه سبلان برسانيم. آنجا در مسجد آدينه مستقر شديم. به خانم‌ها گفته شد كوكتل مولوتوف درست كنند و بچه‌هاي انقلابي و همافر‌ها هم با اسلحه‌هايي كه به ‌دست آورده بودند عليه نيروهاي رژيم وارد مبارزه شدند. تا عصر روز بيست‌ويكم درگيري‌هاي شديد ادامه داشت و در ‌‌نهايت به پيروزي ما منجر شد؛ پيروزي‌اي كه صبح فرداي‌‌ همان روز سراسري شد و انقلاب به سرانجام رسيد.»

کد خبر 286622

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha