یکی از رموز پیشرفت، تربیت فرهنگی و اجتماعیدانشآموزان است. در این رابطه سؤال این است که مدارس ما برای تربیت فرهنگی ،اجتماعی و در نهایت برای تحقق هدفهای توسعه گرایانه چگونه عمل میکنند
زمانی که مدرسه نزد جامعه مقبولیت داشته باشد، انتظارات و توقعات به سمت بهبود کیفیت پیش خواهد رفت و تلاشها و سرمایهگذاریها بهخاطر افزایش بهرهوری آن (یعنی تأمین نیازهای فوری و آتی جامعه) مشروعیت خواهد داشت. مهندسی ارزش در آموزش و پرورش به همین منظور موضوعیتپیدا میکند و ملاحظات اقتصادی در برنامهریزیهای آموزشی و درسی مورد توجه قرار میگیرند.
سالهای متمادی است، مدیران، معلمان و اولیای دانشآموزان از حجم زیاد کتابهای درسی مینالند و تحقق هدفهای آموزش و پرورش را ضعیف ارزیابی میکنند. آنچه که در هدفهای آموزش و پرورش مورد توجه قرار گرفته است، در رفتار، عملکرد و مناسبات فارغالتحصیلان مشاهده نمیشود.
جریان آموزش در مدارس بهجای «پاسخ مدارس» باید «سؤال مدارس» را ترویج کند و به جای ارضای کنجکاوی، تحریک و تقویت کنجکاوی در میان یادگیرندگان را سرلوحه روشها و برنامهریزیهای درسی قرار دهد.
نباید هیچیک از استعدادهایی را که همچون گنجینهای در درون هر کس نهفته است دست نخورده رها کرد. برخی از استعدادهایی که بیشتر مورد غفلت قرار میگیرند، عبارتند از: قدرت استدلال، تخیل، توانایی جسمانی، حس زیباییشناسی، تمایل به ایجاد ارتباط با دیگران و جذبه طبیعی رهبری گروه که این نیز نیاز به خودآگاهی بیشتر را ثابت میکند.
یکی از مهمترین آرمانهای جامعه، تربیت فرهنگی و اجتماعی و پرورش اخلاقی دانشآموزان است. در این رابطه سؤال اساسی این است که مدارس ما برای تربیت فرهنگی ،اجتماعی و در نهایت برای تحقق هدفهای مصوب مجلس چگونه عمل میکنند؟
در نظام آموزشی ما ارزش به رفتارها نیست، بلکه به کسب دانشی است که به گونه قالبی خواست نظام آموزشی دانشگاهی را برآورده میکند. کنکور و امتحان حرف اول و آخر را در نظام آموزشی میزند و قبولی در دانشگاه آمال و آرزوی اجتماعی و خانوادگی است.
چه جامعهای را میخواهیم بنا کنیم؟ چه گامهای عملی و مشخصی باید برای ساختنچنین جامعهای برداریم؟ چه نوع آموزشی در ساختن چنین جامعهای مورد استفاده است؟ چگونه چنین سیستمی را باید سازمان داد؟ چه چیزی به آن بدهیم و انتظار چه چیزی از آن داشته باشیم؟
انتخاب آموزش به کل جامعه مربوط میشود و مستلزم مذاکرات همه جانبه و دموکراتیک است. این مذاکرات نه تنها باید در مورد منابع و روشهای تأمین و سهم هریک از بخشها، بلکه در مورد اهداف و جهتگیریهای نظام آموزشی صورت گیرد.
ویژگیهای نامطلوب فرهنگی متناظر با استیلای روش تدریس توضیحی سخنرانی و مشابه آن بوده و میدانیم که بهطور کلی در این روشها، برای دانشآموزان در فرآیند یاددهیـ یادگیری نقش فعالی قایل نمیشوند.
دانشآموزان اطاعت بیچون و چرای از معلم و عدم مشارکت خود در تصمیمگیری نسبتبه برنامهها و فعالیتهای آموزشی را تجربه میکنند، آنان میآموزند که به آرا و افکار دیگران احترام نگذارند، چرا که در فرآیند تعلیم و تربیت خود شاهد بودهاند که آرا و افکار ایشان بیارزش تلقی شده است.
دانش آموزان به واسطه مواجهه با برخوردهای مستمر تحکمی و غیر استدلالی یاد میگیرند که در اجتماع چنین منشی را به خدمت بگیرند.
با ندادن اجازه دخالت و اظهارنظر یا تصمیمگیری و اینکه همواره دیگران برای او تصمیم گرفتهاند و از او تابع بودن، طلب شده است، آنان با روحیه انقیاد و تسلیم در برابر شرایط موجود خو میگیرند. آنان به واسطه اینکه همیشه توفیق را به قیمت حذف دیگران از صحنه در نظام آموزشی تجربه کردهاند، فردگرایی و اصالت داشتن منافع فرد بر منافع جمع را بهعنوان یک سلوک و هنجار پذیرفته شده باور میکنند.
عدم رغبت به مشارکت و همکاری با دیگران در حل مسایل اجتماعی را نیز میتوان معلول این واقعیت دانست. آنان هیچگاه تحت استیلای روش مستقیم تدریس، در طول تحصیل، فرصت تمرین مهارتهای گروهیرا نیافتهاند.
مردم به نقشهای حیاتی آموزش و پرورش در جنبههای مختلف فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی وقوف کامل ندارند و بدین جهت کمتر نگران مشکلات آموزش و پرورش در مقایسه با سایر مسایل زندگی خود هستند و تا دادن جایگاه در خور و شایسته به آموزش و پرورش در خانواده و جامعه راه زیادی در پیش دارند.
ناکامیها، عدم توفیقها و اثربخشی کم تغییرات پی در پی نظام آموزشی و پرورشیرسمی در گذشته، شرایطی را بهوجود آورده است که دیگر تغییر و اصلاح از بالا به پایین، کارسازنیست.یقیناً، هر دورانی، آموزش و پرورش خود را میطلبد. آموزش آینده مبتنی بر دانایی وقوه تفکر و خلاقیت است. مدیران و معلمان به توسعه مهارتهای حرفهای خود علاقهمندند و هرگاه اقدامات مناسبی در این زمینه صورت گیرد، مجدانه برای تحقق دانایی، فداکاری خواهند کرد.
همگی باور داریم که آموزش و پرورش باید بهبود یابد. اما اگر ندانیم در کدام مسیر باید حرکت کنیم و برای این کار هدفهای روشن و مشخصی نداشته باشیم، پیشرفتی به دست نمیآید.تلاشهای ارزشمندی که در زمینههای مختلف مثل، تجهیز مدارس با فناوری جدید و...اگرچه با نیت خیر صورت گرفتهاند، ولی به موفقیت نخواهند رسید، زیرا به عنصر کیفیت توجه نشده است.
تمامی تلاشها و سرمایهگذاریها براساس یک برنامه کلی بهبود کیفیت، باید بهطور اساسی آنچه را که در کلاسهای درس اتفاق میافتد، بهبود بخشد. در حال حاضر طرح و برنامههایی که براساس چشمانداز کلی بهبود کیفیت باشد بهصورت اقدامات و برنامههای جدای از هم و نه مرتبط با یکدیگر اجرا میشود که علاوه بر اینکه موفقیتی را به همراه نخواهد داشت، بلکه مدیران و معلمان را نیز خسته کرده است.
ریشه بسیاری از عدم موفقیتها در بدفهمیهاست، بنابراین تلاش و برنامهریزی برای رسیدن به ادبیات و فهم مشترک نزد کارکنان و مشتریان مدرسه، یک اقدام ضروری و راهبردی است.صرفنظر از ابهامات و کلیگوییها در تدوین و تدارک هدفهای آموزش و پرورش، متأسفانه در بیشتر اوقات با این واقعیت تلخ مواجه میشویم که کمتر اتفاق میافتد مدارس، هدفهای آموزش و پرورش دوره تحصیلی مدرسه خود را با دقت مطالعه کرده و با بحث و گفتوگو به درک مشترکی رسیده باشند، در چنین شرایطی چگونه میتوان درک درستی از هدفها و مقاصد آموزشی و پرورشی داشته باشیم؟ چه باید کرد؟
مسئولان، کارشناسان، مدیران و کارکنان آموزشی در همه سطوح ملی، استانی،منطقهای و مدرسه در ابتدا باید از خود سؤال کنند، چند بار اتفاق افتاده است که هدفهایآموزش و پرورش در دورههای مختلف تحصیلی را با دقت مطالعه کردهاند و با بحث و گفتوگو با یکدیگر به توافق رسیدهاند و درک مشترکی از فلسفه و اهداف آموزش و پرورش ایجاد شده است. متأسفانه نظام آموزش و پرورش ما فاقد فلسفه مکتوب و مستندی است که چشم و چراغ راه سرمایهگذاریها و برنامهریزیهای آموزشی و درسی باشد؟
یقیناً تا زمانی که فلسفه آموزش و پرورش ما و به دنبال آن هدفهای آموزش و پرورش از صراحت و شفافیت کافی برخوردار نباشد، امکان رسیدن به توافق و وفاق جمعیمیسر نخواهد شد. درس فلسفه آموزش و پرورش نیز که سالهای متمادی در دانشگاههای ما تدریس میشود، صرفاً مجموعهای از مکاتب فلسفی است که دانشجویان این درس کمتر فرصت مییابند در کلاسهای درس ضمن بحث و گفتوگو پیرامون ضرورت داشتنفلسفه آموزش و پرورش و چرایی فعالیتها، مفاهمه کنند و تقریباً نتیجه آن جز سردرگمی و حیرانی نخواهد بود.
به همین دلیل است که متأسفانه نظام آموزش و پرورش ما، گرفتار وامگیری ناقص اصول، هدفها، محتوا و برنامههای درسی نظامهای آموزش و پرورش دیگر کشورها بهویژه آمریکا و اروپاست و طبیعی است که این نظام، هماهنگی و سازگاری لازم با نظام ارزشها، باورها و نیازهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران را نداشته است.
در نظام آموزش و پرورش ایران، وفاق ذهنی و قلبی (نگرش) لازم در خصوص مهمترین ارکان پرورش و آموزش انسان بهوجود نیامده است. فضای بدفهمی گسترش یافته است و تفاسیر و تعابیر گوناگون در مورد اینکه از آموزش و پرورش رسمی چه میخواهیم، چهرا میخواهیم و چگونه میخواهیم، غیرقابل احصا است.