انبوه شبكههاي تلويزيوني و ماهوارهاي و رسانههاي اجتماعي مختلف كه هر كدام از جايي سر بيرون ميآورند، ويروسهاي تازهاي را وارد پيكره زبان فارسي ميكنند. اما زبان، موجودي زنده و زاينده است و اين آسيبها را پشتسر ميگذارد و همچنان خودش را سرپا نگه ميدارد. از همين رو صيانت از زبان فارسي همواره دغدغه استادان و پژوهشگران و علاقهمندان به اين زبان بوده است. براي گفتوگو درباره مشكلات و مسائل زبان فارسي در يك غروب سرد زمستاني در آنسوي تپههاي عباسآباد در ساختماني آرام كه محل استقرار استادان بزرگ زبان فارسي است به سراغ دكتر غلامعلي حداد عادل رياست فرهنگستان زبان و ادب فارسي رفتيم. در اين گفتوگو نسرين پرويزي، معاون شوراي واژهگزيني فرهنگستان نيز حضور يافت.
- شما سالها مسئول شوراي تاليف و نگارش كتابهاي درسي بوديد. حالا هم سالهاست كه رياست فرهنگستان را بهعهده داريد اما نكته اينجاست كه بسياري از اصول فرهنگستان در كتابهاي درسي رعايت نميشود. مثلا همين دستور خط فارسي رعايت نشده و الان كتابهاي درسي براساس جدانويسي افراطي تدوين شده كه اين كار نتيجهاي جز آشفتگي و سردرگمي براي خط فارسي ندارد. نمونههاي خوب نثر فارسي در كتابهاي درسي كمتر شده است. درس انشا چند سالي حذف شده بود... آيا فرهنگستان براي حل اين مسائل كاري انجام داده است؟
ما در فرهنگستان كارگروهي داريم كه سعي ميكنيم از طريق آن بر وضع آموزش زبان و ادبيات فارسي در كشور نظارت كنيم. ما در حد توان خودمان تلاش كردهايم كه به آموزش و پرورش كمك كنيم. در سالهاي اخير سعي كردهايم كه اين عيبها اولا در خود كتابهاي آموزش و پرورش وجود نداشته باشد، بهويژه روي كتابهاي جديدالتاليف فارسي متمركز شدهايم. اما هنوز از كاري كه كردهايم و تاثيري كه گذاشتهايم راضي نيستيم. آموزش و پرورش هم مشكلات خودش را دارد. ما الان نميدانيم وضع درس انشا در آموزش و پرورش چگونه است. نميدانيم دانشآموزي كه در دوره دبيرستان تحصيل ميكند در سال چند انشا مينويسد و چندبار انشاي خودش را ميخواند. اگر قرار باشد كه دانشآموزان ننويسند و نخوانند چه وضعيتي پيش ميآيد؟ متاسفانه در آموزش و پرورش نظر واقعبينانهاي، آنطور كه ما انتظار داريم، در اين زمينه وجود ندارد. ما تلاش كرديم مسئولان سازمان پژوهش و برنامهريزي كتابهاي درسي را متقاعد كنيم با توجه به اهميت فراوان كار، شما بيش از هر ناشر ديگري احتياج به واحد ويراستاري داريد؛ يعني دستكم اين هزار جلد كتاب كه بيش از 200جلد آن كتابهاي پرشمارگان است احتياج به ويراستارهاي درجه اول دارد. دستكم بايد در اين بخش 10ويراستار مجرب بهطور تماموقت با رعايت رسمالخط و واژگان و عبارتهاي فرهنگستان و البته رعايت مقتضيات كتابهاي آموزش و پرورش فعاليت كنند. ما اين مطلب را هم كتبي و هم شفاهي گفتهايم. به شما در مقام رسانه پيشنهاد ميكنم كه سري به دوستان ما در وزارت آموزش و پرورش بزنيد و از آنها بپرسيد كه وضعيت ويرايش كتابهاي درسي چگونه است؟ شما براي ويرايش اين همه كتاب كه مبناي كار زبان در كشور است چند نفر ويراستار داريد و چگونه عمل ميكنيد؟ حقيقت اين است كه ما سعي خودمان را كرديم و با آنها وارد گفتوگو شديم اما بيشتر از اين زور ما نميرسد. علاوه بر اين، دستور خط فارسي، مصوبه هيأت دولت است و ابلاغ شده. حالا حتي اگر هزينه انتشار اين كتابها صدها ميليون تومان نيز بشود، حاضر نيستند هزينه ويرايش اين كتابها را بدهند.
- يكي از نكتههاي مغفول مانده در بحث زبان ما، آموزش فارسي در دانشگاههاي كشورهاي ديگر است. رهبري در جايي فرمودند كه زبان فارسي تا 50سال ديگر بايد به يك زبان بينالمللي تبديل شود. طبيعتا يكي از راههاي اصلي آن، گسترش كرسيهاي زبان فارسي در دانشگاههاي گوناگون دنياست و تلاش براي تاسيس كرسيهاي تازه اما عملا برنامه و نظارتي در اين حوزه وجود ندارد. حتي استادان زبان فارسي در دانشگاههاي ديگر دنيا از استادان مهماني كه از ايران به آن دانشگاهها ميروند، راضي نيستند و معتقدند آنها نميتوانند نيازهاي زبانآموزان را برآورده كنند. تا چند سال قبل اين كار بهعهده شوراي گسترش زبان فارسي بود. فرهنگستان در اين زمينه چه كرده و چقدر در انتخاب اين استادان نقش دارد؟
جنابعالي حتما اسم بنياد سعدي را شنيدهايد. اين بنياد بهدنبال احساس چنين نيازي بهوجود آمد. امسال بيست و چهارمين سال تاسيس فرهنگستان است. ما به اين نكته پي برديم كه آموزش زبان فارسي در دنيا مشكلات زيادي دارد. براي حل اين مشكلات بايد در قدم اول ايراد ساختاري موجود را برطرف كرد. از نظر ساختاري آموزش زبان فارسي تا همين 2سال پيش ذيل شوراي گسترش زبان فارسي بود كه اين شورا زيرنظر سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي قرار داشت. اعضا و كاركنان اين شورا مجموعا 12نفر بودند. همين كافي است كه بدانيد با 12نفر چقدر ميشود كار كرد! اگر ما 12كارشناس فقط براي ساماندهي اوضاع زبان فارسي در كشوري مثل هند داشته باشيم باز هم كم است. چه رسد به اينكه بخواهيم با 12نفر براي زبان فارسي در همه دنيا تصميمگيري كنيم. من، بهدنبال احساس چنين نيازي در سال 85 كه رئيس مجلس بودم با جديت بهدنبال تاسيس يك بنياد مستقل براي آموزش زبان فارسي در خارج از كشور افتادم. اين پيگيري در اواخر سال 91به نتيجه رسيد و بنياد سعدي از ارديبهشت 92رسما كار خودش را آغاز كرد. در بنياد سعدي تلاش كرديم به آموزش زبان فارسي بهعنوان يك علم نگاه كنيم؛ يك رشته خاص كه هم به زبانشناسي مربوط ميشود و هم به ادبيات كه در داخل كشور در يكيدو دانشگاه مثل دانشگاه علامه طباطبايي تدريس ميشود. حرف استادان زبان فارسي كشورهاي ديگر درست است. در گذشته اينگونه بود كه يك استاد پيشكسوت ادبيات را ميفرستاديم تا الفبا درس بدهد.
- فرهنگستان واژههاي خوبي در گذشته وضع كرده است كه اكنون جا افتادهاند مثل يارانه، رايانه، پيامك يا بالگرد و پهباد. اما چند نكته درباره واژهگزيني هست كه محل تامل است؛ يكي اينكه خيلي وقتها فرهنگستان دير به معادلسازي ميپردازد؛ يعني صبر ميكند تا واژه كاملا به زبان فارسي نفوذ و جاي خودش را پيدا كند بعد شروع ميكند به معادلسازي. دوم اينكه خيلي از معادلها خلاقانه نيست مثلا آسانبر به جاي آسانسور.
اولا بايد يادآوري كنم كه فرهنگستان بنا ندارد كه براي همه كلماتي كه در زبان فارسي بهكار ميرود معادل فارسي وضع كند، بهويژه كلماتي كه جا افتاده است، مثل كلمه پليس. حتي وقتي عدهاي از سر دلسوزي تصميم گرفتند كلمه پاسوَر را به جاي پليس وضع كنند فرهنگستان مخالفت كرد. ولي قطع نظر از مصاديق، ميخواهم بحثي كلي مطرح كنم. ما نميدانيم كه واژه جديد كي و از كجا وارد ميشود. دنياي امروز دنياي بيمرزي است از جهت فكري. دنيايي است كه هر اتفاقي كه در هر جاي دنيا ميافتد قابل انتقال به جاهاي ديگر است. سرعت تحولات فكري آنقدر سريع است كه رصدكردن اينكه چه الفاظ جديدي براي چه وسايلي يا مفاهيمي در چه رشتهاي از رشتههاي علمي يا غيرعلمي بهوجود ميآيد از عهده هيچ دستگاهي برنميآيد. واژه، مثل آدم نيست كه ورودش به داخل كشور از طريق مرزهاي شناخته شده صورت بگيرد تا ما فهرستي بدهيم كه اين واژهها ممنوع الورودند يا وقتي ميآيد خبر بدهيم. ما 70گروه تخصصي واژهگزيني داريم. در اين 70گروه چندصد نفر استاد دانشگاه و صاحبنظر و مترجم مسلط به زبان خارجي و رشته تخصصي خودشان و در عين حال علاقهمند به زبان فارسي كار ميكنند. ما دستورالعمل و ضوابط واژه گزيني برايشان قيد كردهايم كه اولويت با واژههاي تازهوارد است. گفتهايم كه آنها را مقدم بدارند بر واژههاي قديمي. الان در عرض 15-10سال گذشته شاهد رواج رشتههاي تازه ورزشي بودهايم كه قبلا وجود نداشته است. ما به گروه ورزش گفتهايم به اين رشتهها اولويت بدهند. من بحث خلاقيت در واژهگزيني را قبول دارم اما اين حرف بيشتر در حوزه واژههاي عمومي صادق است. ممكن است در پيشنهاد دادن به جاي كلمه آسانسور هم ما زيادهروي كرده باشيم. واژههاي تخصصي يك انضباطي دارد. در حوزه واژههاي عمومي سعي ميكنيم از پيشنهاد مردم استفاده كنيم. زبان متعلق به همه مردم است و همه نهتنها حق دارند بلكه وظيفه دارند براي حفظ آن وارد ميدان شوند. در اين حوزه، رسانهها بايد به ما كمك كنند. همينطور خيلي علاقهمنديم كه از ذوق مردم استفاده كنيم.
در آخرين جلسه شوراي واژهگزيني تلاش كرديم به جاي تركيب «عكس سلفي» واژهاي را مصوب كنيم. با استفاده از نظر و كاربرد مردم، واژه «خودعكس» را براي آن انتخاب كرديم. بسامد خودعكس در اينترنت بيشتر از عكس شخصي بود. ما ابعاد مختلف را بررسي ميكنيم.
- بزرگان فرهنگستان شايد خيلي درگير واژههاي عمومياي كه رايج ميشود مثل عكس سلفي نباشند يا مثلا ويدئوچك كه خيلي سريع هنگام پخش مسابقات جهاني واليبال به ميان مردم راه پيدا كرد و بعد براساس آن داستانها و لطيفهها ساخته شد و... .
بله، ولي ما براي واژهگزيني فقط از بزرگان فرهنگستان استفاده نميكنيم. كارگروههاي تخصصي را بيشتر متخصصان جوانتر رشتههاي مختلف تشكيل ميدهند. مثلا همين كلمه ويدئو چك را ما در ميانه پخش مسابقات جهاني از شبكه 3خواستيم كه به جاي آن از اصطلاح بازبيني استفاده كند. سختترين كار ما پيدا كردن معادل براي واژههاي عمومي است. چون قاعده مشخصي نداريم. در خود زبان فرنگي هم معلوم نيست كه از كجا آمده است؛ چارچوب مشخصي ندارد. مايليم كه رسانهها، فضاي مجازي، جوانهاي خوشذوق و علاقهمند به كمك ما بيايند. ممكن است 50پيشنهاد بهدست ما برسد كه 2تاي آنها قابل انتخاب باشد، يكي مصوب شود و كاملا جا بيفتد. ما با كمال ميل آمادگي داريم وقتي واژهاي از طرف شخصي به ما پيشنهاد و مصوب ميشود، اعلام كنيم كه اين واژه را چهكسي پيشنهاد داده است. ما ميتوانيم فهرستي از واژههايي كه در دست بررسي داريم در اختيار رسانهها بگذاريم تا مردم پيشنهاد بدهند. بهنظرم رسانهها اعم از صداوسيما و روزنامهها و وبگاهها اينجا ميتوانند به كمك ما بيايند.
- رابطه فرهنگستان با رسانهها چگونه بوده است؟
اجازه بدهيد همينجا گلهاي بكنم از بعضي رسانهها كه بيشتر از آنكه به زبان مادري كمك كنند علاقه دارند مچگيري كنند يا به سخره بگيرند. علاقهاي به كاوش عميق و دقيق موضوع نشان نميدهند و خودشان را مسئول نميدانند در برابر بقيه دستگاههاي كشور كه به كمك آنها بيايند. اما شما ببينيد رسانهها به من كه ميرسند ميپرسند «درازآويز زينتي» يا «كشلقمه» را شما وضع كردهايد؟ چند وقت پيش خبرنگاري از سيما پس از مدتها هماهنگي و رايزني از من فرصتي گرفت براي مصاحبه. نخستين سؤالش همين بود. من آنقدر متاثر شدم كه چرا بايد امكانات يك رسانه عمومي به اين آساني تلف شود كه حرفهاي تكراري هنوز براي يك خبرنگار سؤال باشد و به جاي اينكه باري از روي دوش ما بردارد، صرفا به تمسخر بپردازد.
در بعضي از وبگاهها مطالبي درباره بودجه فرهنگستان منتشر شد كه به هيچ وجه با واقعيت تطابق نداشت. مثلا كل بودجه فرهنگستان 11ميليارد تومان است. جدولي چاپ شد و بودجه سالانه گروه ادبيات تطبيقي را 4ميليارد تومان ذكر كردند. گروه ادبيات تطبيقي ما 4عضو دارد و رياست آن بهعهده استاد ابوالحسن نجفي است. ايشان با بزرگمنشي و براي خدمت به زبان و ادبيات اين مسئوليت را پذيرفتهاند. ممكن است 50سال بگذرد و كسي مثل ابوالحسن نجفي پيدا شود. كل بودجه اين گروه در سال ممكن است به صد ميليون هم نرسد. آن وقت رسانه ما ميآيد به غلط چنين بودجهاي را منتشر ميكند. درحاليكه فرهنگستان الان 4ميليارد و نيم بدهكار است و بيش از يك سال است حق جلسه اعضاي كارگروههاي تخصصياش را نداده است. يا روزنامهاي جدولي منتشر كرده بود با اين عنوان كه «منتقدان دولت چقدر بودجه ميگيرند؟» و نام فرهنگستان را هم در آن فهرست آورده بود.
بنده روزي كه به فرهنگستان ميآيم با حيثيت و جايگاه ديگري ميآيم و روزي كه به مجلس ميروم با حيثيت و جايگاه ديگري. نه در مجلس كار فرهنگستاني ميكنم و نه در فرهنگستان كارهاي مجلس را انجام ميدهم. البته هر دو كار را براي يك مملكت ميكنم ولي حيثيتها فرق ميكند. حالا بايد پرسيد كه آيا همه كساني كه در دولتهاي گذشته بودجه گرفتهاند موافق دولت بودهاند؟ اگر كسي بودجهاي از دولت گرفت ديگر نبايد انتقاد كند؟ آيا اگر كسي انتقاد كرد بايد بودجهاش قطع شود؟ آب و برقش قطع شود؟ تازه اين حرف وقتي درست است كه بنده و امثال بنده در فرهنگستان كار سياسي كرده باشيم.
- بله، اين بهنظرم اين تعبير نادرستي بود. رسانهها بايد بدانند كه فرهنگستان زبان شأن و جايگاهي ملي دارد و فراتر از دولتهاست. يك نهاد تخصصي است كه هيچ وقت كار سياسي آنجا صورت نگرفته است...
بله ما متأسفانه گرفتار اين تعامل نادرست با رسانهها هستيم و اميدوارم كوششي صورت بگيرد تا رابطه با رسانهها منطقي شود. لازمهاش اين است كه در رسانهها افرادي بهكار گرفته شوند كه اهل مطالعه باشند و حوزههاي تخصصي را بشناسند. من با يكي از كساني كه به ما جفا كرده بود صحبت ميكردم. اصلا اسم ابوالحسن نجفي را به همه عمرش نشنيده بود. خبرنگاران صدا و سيما به بنياد سعدي ميآيند و فكر ميكنند اين بنياد كارش سعديپژوهي است. آنجا ساختمان قبلي فرهنگستان بوده، ميبينند شعر فردوسي بر سردر آن كاشيكاري شده است. آيا ما بايد آن كاشي را خراب ميكرديم؟ بعد طنز ميسازند كه اگر اينجا بنياد سعدي است چرا شعر فردوسي حك شده است؟! حالا دليلي نداشته است كه ما بياييم آن را خراب كنيم.
- حالا فارغ از اين انتقادها، فرهنگستان براي تعامل با رسانهها چه كار مثبتي انجام داده است؟
سال گذشته ما در جشنواره مطبوعات به يك روزنامه محلي و يك روزنامه سراسري جايزه درستنويسي داديم. اين گام اول بود و خواستيم تلنگري زده باشيم براي درستنويسي. از هماكنون خودمان را آماده ميكنيم كه گام دوم را بلندتر و محكمتر برداريم.
- فرهنگستان سوم
شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد اين نخستين فرهنگستان زبان فارسي نيست بلكه فرهنگستان زبان در ايران سابقهاي هشتاد ساله دارد.
فرهنگستان اول (فرهنگستان ايران) با حضور بزرگاني چون ملكالشعراي بهار، علي اكبر دهخدا، عبدالعظيم قريب، سعيد نفيسي، بديعالزمان فروزانفر، جلالالدين همايي، عباس اقبالآشتياني، محمد قزويني، ابوالقاسم غني به رياست محمدعلي فروغي در سال 1314كار خود را آغاز كرد.
فرهنگستان اول تلاش كرد كه به دستور زبان فارسي سر و سامان بدهد و نيز بسياري از اصطلاحات عاميانه و اصطلاحات مشاغل گوناگون را گردآوري و مدون كند. علاوه بر اين براي نخستينبار كار واژهگزيني را آغاز كرد. بسياري از اصطلاحات و واژههايي كه امروزه بهكار ميبريم محصول اين فرهنگستان است؛ واژههايي مثل هواپيما، دانشگاه، پادگان و... . فرهنگستان اول در حقيقت تا سال 1320فعال بود و پس از آن فعاليتهايش محدود شد تا اينكه سرانجام در سال 1332رسما تعطيل شد.
فرهنگستان دوم با نام «فرهنگستان زبان ايران» در سال 1347تاسيس شد. اين فرهنگستان براي نخستين بار با واژههاي تخصصي شروع كرد و گروههاي تخصصي براي واژهگزيني در رشتههاي مختلف علمي و فرهنگي و هنري تشكيل داد. از اعضاي اين فرهنگستان ميتوان به محمد مقدم، ذبيح بهروز، محمود حسابي، حسين گل گلاب و ماهيار نوابي اشاره كرد. فعاليت فرهنگستان دوم تا يكيدو سال پس از انقلاب اسلامي نيز ادامه داشت.
«فرهنگستان زبان و ادب فارسي» كه از آن به فرهنگستان سوم ياد ميكنند در سال 1369به رياست معاون اول رئيسجمهوري وقت، دكتر حسن حبيبي تشكيل شد. پس از او دكتر حداد عادل رياست فرهنگستان را عهدهدار شد و پس از اينكه آقاي دكتر حداد به رياست مجلس انتخاب شد بار ديگر دكتر حبيبي به رياست فرهنگستان رسيد. اكنون 6سال است كه دوباره دكتر حداد عادل رئيس فرهنگستان است.
محمدتقي دانشپژوه، محمد محيط طباطبايي، محمد خوانساري، احمد آرام، احمد تفضلي، عبدالمحمد آيتي، حسن احمدي گيوي و قيصر امينپور از اعضاي فقيد اين فرهنگستان بودهاند. از ديگر اعضاي اين فرهنگستان ميتوان از علياشرف صادقي، محمد دبير مقدم، محمدعلي موحد، اسماعيل سعادت، حسن انوري، بهاء الدين خرمشاهي و استاد ابوالحسن نجفي نام برد.
- درباره دكتر حداد عادل
غلامعلي حداد عادل پس از دريافت مدرك كارشناسي فيزيك از دانشگاه تهران و كارشناسي ارشد فيزيك از دانشگاه شيراز، با راهنمايي استاد شهيد مرتضي مطهري رشتهاش را به فلسفه تغيير داد. پس از اخذ مدرك دكتري فلسفه خيلي زود از استادان جوان فلسفه دانشگاه تهران شد و بيش از 30سال است كه كرسي تدريس فلسفه در اين دانشگاه را در اختيار دارد. پس از انقلاب اسلامي سالها معاون پژوهشي وزارت آموزش و پرورش و مسئول شوراي تدوين و تاليف كتابهاي درسي بود. كتاب «درسهايي از قرآن» دوره دبيرستان، و كتاب اجتماعي سوم ابتدايي، (ماجراي خانواده آقاي هاشمي كه از كازرون به نيشابور ميروند)، از نام آشناترين كتابهايي است كه او در دوره مسئوليتش نگاشته است.
علاوه بر اين، ايشان سالها مسئوليت گروههاي دانشآموزي اعزامي به المپيادهاي علمي جهاني را عهدهدار بود؛ درست در سالهاي طلايي اين المپيادها كه دانشآموزان ايراني مدال كسب ميكردند.
بعدها به رياست فرهنگستان زبان و ادب فارسي رسيد و اكنون دومين دورهاي است كه پس از زندهياد دكتر حسن حبيبي رياست فرهنگستان را بهعهده دارد. علاوه بر اين، ايشان سالهاست كه مدير بنياد دانشنامه جهان اسلام است. تاسيس دبيرستانهاي علوم انساني فرهنگ براي ارتقاي رشته علوم انساني نيز از ديگر كارهاي ايشان است. از آثار او ميتوان به ترجمه «تمهيدات كانت» و كتاب پرشمارگان «فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي» اشاره كرد. آخرين اثر او «ترجمه قرآن كريم» است؛ كاري كه محصول سالها تمرين و تجربه براي برگرداندن كتاب آسماني مسلمانان به زبان فارسي است و به نوعي، جامع بسياري از ترجمههايي محسوب ميشود كه در 30 سال گذشته صورت گرفته است.
نظر شما