در آن چند سالی که محمدرضا شجریان در ایران برنامه اجرا نمیکرد، حسرت شنیدن صدایش به صورت زنده به دل طرفدارانش مانده بود.
هم در سال82 که کنسرت بم اجرا شد و هم سال گذشته که تالار وزارت کشور میزبان استاد بود، خیلیها از کنسرت جا ماندند و نتوانستند از نزدیک استاد را ببینند و صدایش را بشنوند تا اینکه تیرماه امسال خبر رسید استاد قرار است در 6 شب برنامه اجرا کند و مشتاقانش را دریابد.
اینبار شجریان پسر پدرش را در خواندن همراهی میکرد و اجرا حاصل کار گروه آوا بود. از لحظه اعلام خبر کنسرت تا به سر رسیدن آن 6 شب اتفاقات جورواجوری رخ داد. به اضافه اینکه هر کدام از شبهای اجرا حال و هوای خاص خودش را داشت.
با وجود در نظر گرفتن تالار بزرگ وزارتکشور برای اجرا و ابتکار فروش اینترنتی بلیتها، باز هم خیلیها به صدای زنده استاد نرسیدند و ناچار شدند به خواندن گزارشها و شنیدن سی دی و کاست «غوغای عشقبازان» که قطعاتی از آثار کنسرت را در برداشت ، دل خوش کنند. روایت شب چهارم این کنسرت را بخوانید.
استاد که تازه سوگوار فوت مادرش شده بود و خیلیها حتی برای یک دقیقه دیدن او در مجلس ترحیم خانم افسر شرکت کردند، تصمیم گرفت که بالاخره بعد از اجراهای مختلف دور دنیا که حدود 70 روز طول کشیده بود، به همراه گروه «آوا» در تهران هم کنسرتی را برگزار کند. محمدرضا شجریان اینبار ترکیب جدیدی از «مجید درخشانی» (تار)، «حسن رضایی نیا» (دف و دایره)، «سعید فرجپوری»(کمانچه)، «محمد فیروزی» (بربط) و همایون ـ که با تنبک و آواز روی صحنه حاضر شده بود ـ را برای اجرایش رو کرد تا نشان دهد که هنوز خواننده در آثار او در محور اجرا قرار دارد.
چند هفته پیش همایون ـ که رسما به عنوان فرزند خلف و نماینده پدر حاضر میشود و تا جایی که بتواند مثل سایه او را دنبال میکند ـ یک کنفرانس خبری ترتیب داد و علام کرد که تصمیم به برگزاری کنسرتی 6 روزه با نام «استاد سخن سعدی» از 8 تا 15 مرداد دارند که قیمت بلیتهایش هم بسته به جای نشستن از 15 تا 30 هزار تومان خواهد بود.
در همین نشست بود که اعلام شد هیچ عکاسی حق عکسبرداری از کنسرت را ندارد و خبرنگاران هم به جای بلیت 30 هزار تومانی، باید به همان بلیتهای 15 هزار تومانی (بالکنی) اکتفا کنند.
خبر بعدی هم فروش اینترنتی بلیتهای کنسرت شجریان بود. علاقهمندان به جای رفتن به فروشگاه های بتهوون و چشمه و خرید بلیت باید علاوه بر پول بلیت، یک عدد کارت پر سرعت اینترنتی هم میخریدند و اقدام به خرید بلیت میکردند.
اما این تازه اول ماجرا بود. ترافیک وحشتناک طرفداران استاد به قدری بود که فقط آنهایی که صبر و حوصله بیشتری داشتند و بالانیامدن صفحه سایت و ارورهای پشتسر هم آن را تحمل میکردند، توانستند از این هنگامه، بلیتی دست و پا کنند.
با این حال خوشحالی این عاشقان صبور کمدوام بود چون ناگهان اعلام شد که اصلا اداره اماکن، اجازه برگزاری کنسرت را نمیدهد و باید دستاندرکاران سر مبلغی با آنها توافق کنند تا بعد از آن بشود کنسرت داد.
اعتراضها به خاطر خبر ناگهانی لغو این کنسرت بالا گرفت، تا حدی که استاد شجریان مصاحبهای کرد و در آن گفت: «اگر دریافت وجه از هنرمندانی که میخواهند فعالیت کنند و کنسرت بگذارند از سوی نهادهای انتظامی قانونی است، من هم به قانون احترام میگذارم».
بعد از این صحبتها بود که غائله اختلاف استاد شجریان و اداره اماکن خوابید و آن وقت آنها که بلیت داشتند با اعتماد به نفس و سربالا گرفته توانستند بعد از عبور از در 30 سانتی تالار وزارت کشور ـ که ظاهرا با مشاوره با دکترهای رژیم و تغذیه از آن بهرهبرداری شده بود! جزو آن 3هزار نفری باشند که قرار بود وارد تالار وزارت کشور شوند.
پرده پشت سن، ترکیبی بود از نقاشیهای استاد کمالالدین بهزاد که در لابهلای آن ابیاتی از شعرهای سعدی هم نوشته شده بود. انتظامات سالن با لحنی آرام و حاکی از منطق، از همه میخواستند که سر جایشان بنشینند و بیخیال یک ساعت تأخیر شوند. تماشاگران هم که با گرفتن انواع و اقسام عکسها در کنار «هادی ساعی»، «پرویز پرستویی»، «حسین علیزاده» و «داوود گنجهای» این یک ساعت را به طیب خاطر میگذراندند، یواش یواش حوصلهشان سررفت.
درست در همین لحظات بود که ظاهرا مسئولان برگزاری کنسرت، تمهیداتی را اندیشیدند تا حضار کمی آرام بگیرند و یا حوصله شان از دیر شروع شدن برنامه سر نرود. اقوام استاد به سالن راهنمایی شدند و توجه افراد حاضر در سالن به آنها جلب شد.
ابتدا برادر بزرگ شجریان با شباهت عجیبی به استاد وارد شد، سپس مژگان ـ دختر کوچک استاد ـ و افسانه ـ دختر بزرگتر ـ سرجایشان نشستند. نوههای استاد هم آمدند و خلاصه چند ردیفی با شجریانها پر شد.
زیاد تصورش مشکل نیست که در این ردیفها فرجپوریها و فیروزیها و درخشانیها و... نشستند و طبیعتا با توجه به اینکه ما مردم بالفطره کنجکاوی هستیم، جمعیت سالن خیزعجیبی نسبت به ردیف های جلو برداشته بود.
اما بالاخره پس از گذشت یک ساعت از 8 شب و نزدیک شدن به 9، تماشاگران طی یک اقدام دسته جمعی و خودجوش اقدام به کفزدن کردند تا بالاخره شجریان و گروه آوا روی سن حاضر شوند. به محض ورود استاد و دیدن 5 نوازنده با طراحی بسیار زیبای لباس ـ که در رنگها و مدلهای مختلف ایرانی طراحی شده بود ـ حضار به لحظه هایی که انتظارش را میکشیدند نزدیک تر شدند.
هنوز استاد ننشسته بود که بسیاری از تماشاگران سرشان را به نشان همراهی با آهنگ تکان میدادند. اما استاد برای اینکه آنها را کمی هم که شده با واقعیت روبهرو کند، شروع به اجرای آوازی قطعه «انتظار» ـ ساخته «مجید درخشانی» ـ در دستگاه ماهور کرد تا شنوندگان کمی به خود آمده و فکر نکنند که همان اول کاری «مرغ سحر» میشنوند. در بخش اول این برنامه، بیشتر قطعات از ساختههای «مجید درخشانی» بودند که در قالب قطعات ساز و آواز و همچنین تصنیف اجرا شدند و همه آنها هم روی اشعار سعدی ساخته شده بودند.
بالاخره نوبت به اجرای «سرو چمان» رسید. سازها برای لحظهای خاموش ماندند تا استاد بدون همراهی هیچ سازی سروچمان را بخواند؛ قطعهای از ساختههای استاد که خیلیها با شنیدن آن از خوشحالی فریاد شادی سر دادند.
همایون شجریان در اجرای همه قطعات ـ حتی سرو چمان ـ پدر را همراهی کرد تا آنجا که در بسیاری از آنها، یک بیت را پدر و بیت دیگر را پسر اجرا میکرد. صدای همایون ـ که شباهتی عجیب به صدای پدرش دارد ـ به همه ثابت میکند که در طول این سالها شجریان توانسته است پسرش را به عنوان بهترین شاگردشو جانشین خلف اش به جامعه موسیقی ایران معرفی کند.
«چهار مضراب دلکش» و «تصنیف سخن عشق» آخرین قطعاتی بودند که در بخش اول برنامه اجرا شدند؛ برنامهای که پیش از این بارها و بارها در سال گذشته در کشورهای مختلف اروپا اجرا شده بود. با توجه به انرژیای که در گوش کردن ، فریاد زدن و دست زدن همزمان صرف شده بود، تماشاگران با سرعت عجیبی به سمت ساندویچ فروشی وسط تالار وزارت کشور هجوم بردند تا از 20 دقیقه آنتراکتشان بتوانند به بهترین شکل ممکن سود ببرند. اما آنتراکت 20 دقیقهای، 40 دقیقه طول کشید. مردم که سر جایشان نشستند، «حمیدرضانوربخش» ـ شاگرد استاد شجریان و همهکاره برگزاری این کنسرت که مدیرعامل خانه موسیقی هم هست ـ پشت میکروفون رفت و مخاطبان خواهش کرد تا بعد از اتمام برنامه کسی روی سن نیاید تا استاد قطعه «مرغ سحر» را بخواند.
بخش دوم با تغییر لباس گروه شروع شد. قطعات این بخش، بیشتر از ساختههای «سعید فرجپوری» در دستگاه شور و آواز افشاری بودند. او که عضو گروه دستان هم هست، در طول این سالها قطعات زیبایی را ساخته و چند آلبوم را هم به صورت انفرادی و جمعی منتشر کرده است که از جمله آنها میتوان به «دریای بیپایان» ـ با اجرای سالار عقیلی و گروه دستان ـ و «کمانچه نوازی» اشاره کرد. با اجرای قطعه «دیدار»، بخش دوم شروع شد.
پس از آن تصنیف «فراق» از ساختههای استاد اجرا شد و سپس نوبت به چهار مضراب افشاری با عنوان «رقص پروانه» و تصنیف «باده عشق» رسید. در طول 2 قسمت برنامه، هر کدام از نوازندهها هم به تنهایی، قطعه آوازی را با صدای شجریان و همایون اجرا کردند که این بخش توانست نظر علاقهمندان را جلب کند.
اما چربترین بخش برنامه، بخش دست زدن حضار بود. به این ترتیب که استاد، علاقه مندان را به مراد دلشان نرساند و گذاشت آنقدر دست بزنند و هی بروند جلو تا بعد بیاید روی سن و باز هم مرغ سحر نخواند. او در ابتدا قطعهای از ساختههای فرجپوری را که روی شعری از مولانا گذاشته شده بود، اجرا کرد. قطعهای تقریبا ریتمیک و شاد که خستگی ساعت 12 شب همه را از بین برد؛ «من از کجا بند از کجا، باده بگردان ساقیا/ آن جام جان افزای را بر ریز بر جان ساقیا».
این قطعه هم توسط پدر و پسر اجرا شد تا بعد از پایان آن، فریادهای «استاد دوستات داریم»، «استاد خیلی باحالی» و... سر داده شود و شجریان «مرغ سحر» را هم بخواند. شجریان «مرغ سحر» را که شروع کرد، خیلیها گریه کردند اما او با حرکت دستش نشان داد که دوست دارد این سرود دستهجمعی اجرا شود.
شنیدن «مرغ سحر» با صدای 3000 نفر، بیشک تجربه بسیار جالب و خاطرهانگیزی بود که تمام حاشیهها و سختیهای ورود به تالار را جبران میکرد.