در همه سالهاي گذشته آمريكاييها نگران ظهور چين بهعنوان يك ابرقدرت جديد بودهاند كه نقش آنها را در صحنه جهاني هر روز كمرنگتر كرده است. روز گذشته اما روزنامه فايننشيال تايمز در گزارشي از تغيير ديدگاه لندن نسبت به آينده آمريكا خبر داد. اينكه مقامها و نظريهپردازان انگليس عقيده دارند كه دوران زوال آمريكا با ظهور چين فرا رسيده است. به گزارش اين روزنامه علاوه بر نظريهپردازان حالا مقامهاي سياسي انگليس هم به اين نتيجه رسيدهاند كه ظهور چين و زوال آمريكا در صحنه جهاني ديگر مسئلهاي اجتنابناپذير است و در سايه همين تفكر است كه نحوه تصميمگيريهاي انگليس در مقابل آمريكا تغيير كرده است.
شايد به همينخاطر انگليس به تازگي برخلاف هشدارهاي آمريكا به «بانك آسيايي سرمايهگذاري زيربنايي» (ايآيآيبي) تحت رهبري چين پيوست. تصميم انگليس براي عضويت در بانك تحت رهبري چين كه قرار است رقيب جدي براي نهادهاي مالي تحت سلطه آمريكا باشد، بهشدت آمريكا را عصباني كرد.
كاخ سفيد در اقدامي كم سابقه، نگراني خود را از پيوستن انگليس به اين بانك علني كرد تا بار ديگر نشان دهد كه نگران زوال قدرت خود در صحنه بينالمللي است. اين بانك تحت رهبري چين، با سرمايهاي معادل 50ميليارد دلار قرار است به توسعه زيرساختها در منطقه آسيا و اقيانوس آرام كمك كند و بهعنوان رقيبي براي نهادهاي مالي بينالمللي مانند صندوق بينالمللي پول و بانك جهاني محسوب ميشود كه تحت نفوذ آمريكا هستند.
كتاب «ظهور و سقوط قدرتهاي بزرگ» نوشته پاول كندي وقتي در سال 1987منتشر شد ركورد فروش را شكست. 100هزار نسخه از آن در 2ماه فروش رفت، در همان سال 3بار در انگليس چاپ شد و در مدت زماني كوتاهي ترجمه آن به دهها كشور جهان رسيد. اين كتاب رماني عامهپسند نبود اما پيام مهمي داشت كه اين روزها به خوبي در جهان حس ميشود: قدرتهاي بزرگ همانطور كه پا به عرصه گذاشتهاند برايشان روزي فرا ميرسد كه نامشان هم شنيده نشود؛ چون رقيبان و حريفانشان، قويتر شدهاند.
نويسنده اين كتاب بهعنوان استاد دانشگاه ييل نه ظهور قدرتها را امري مقدّر ميداند و نه افول آنها را به ملاحظات اخلاقي، ايدئولوژيك و مسائل ديگر نسبت ميدهد. او همهچيز را در آنچه خود قدرتها ميگويند و انجام ميدهند ميبيند.حالا آنچه در اين كتاب درباره آن هشدار داده شده بود به خوبي درباره آمريكا ديده ميشود. زمان سقوط اتحاد جماهير شوروي سياستمداراني كه كتاب راخوانده بودند خيالشان راحت شد كه پيشبيني كتاب درباره غربيها نبوده است اما حالا اوضاع و احوال جهان نشان داد كه استثنايي در شرق و غرب وجود ندارد.
نظريهپردازان و سياستمداراني كه به سقوط آمريكا اعتقاد دارند حالا ديگر كم نيستند. كتاب «غول: ظهور و سقوط امپراتوري آمريكا» كه در سال 2003منتشر شد هم به همين مسئله اشاره دارد؛كتابي كه در زمان گير افتادن آمريكاييها در عراق منتشر شد. نظريۀ «گسترش بيش از حد» در سالهاي گذشته بارها با 3مسئله مورد توجه قرار گرفته است: لشكركشي ائتلاف غرب به خليجفارس براي بيرونراندن عراق از كويت كه دكترين «نظم نوين جهاني» را سر زبانها انداخت؛ حمله به افغانستان؛ و لشكركشي آمريكا و انگليس به عراق.
جوزف ناي، نظريه پرداز مهم آمريكايي اعتقاد دارد كه امپراتوري انگليس عملا پس از جنگهاي جهاني قدرت خود را از دست داد و انگليسيها در ميان قدرتهاي جهاني به ردههاي پايين رفتند چون جنگ جهاني آنها را دچار ورشكستگي كرد. براساس اين نظريه آمريكاييها تنها درصورتي ميتوانند قدرت خود را حفظ كنند كه خود را از هر نوع درگيري دور نگه دارند. به همينخاطر آمريكاييها چارهاي جز برگزيدن راهحل ديپلماسي و كنار آمدن با كشورهايي كه بيشتر با آنها اختلافهاي شديد داشتهاند، ندارند. آمريكا مجبور است خود را از صحنههاي درگيري دور كند تا شايد بتواند همچنان در عرصه رقابت باقي بماند.
بعضيها كهولت را آنطور كه در موجودات زنده ديده ميشود، سرنوشت مقدّر امپراتوريها و قدرتهاي بزرگ ميدانند. اينكه آنها هم پير شوند، روزي سر بر زمين بگذارند و بميرند را خيلي طبيعي توصيف ميكنند.قدرت گرفتن چين را بايد ظهور يك ابرقدرت جديد تلقي كرد. در مقاله فايننشيال تايمز آمده است كه شايد برخيها پيوستن انگليس به «بانك آسيايي سرمايهگذاري زيربنايي» را مسئلهاي كم اهميت تلقي كنند اما بايد آن را نشانهاي مهم و بزرگ دانست. اين اقدام نشانه آن است كه انگليسيها چطور به زوال آمريكا نگاه ميكنند و قرار است در دهههاي آينده چطور به جابهجايي قدرت در جهان واكنش نشان دهند. شايد آنها عقيده دارند: «روم سقوط كرد، بابل سقوط كرد، نوبت آمريكا هم فرا خواهد رسيد».
نظر شما