اين مرد 40ساله چندي قبل با شكايت زن جواني تحت تعقيب قرار گرفت. اين زن وقتي به دادسراي ناحيه12تهران رفت، به بازپرس پرونده گفت: من و خواهرم سالها بود كه براي خريد طلا به مغازهاي در بازار تهران ميرفتيم. صاحب مغازه مردي به نام حسين است كه همه او را ميشناسند.
وي ادامه داد: چند وقت پيش وقتي براي خريد به مغازه حسين رفتم او مدعي شد كه طلا و جواهرات تعدادي از زناني كه ميشناسد را بهصورت امانت گرفته و سود آن را ماهانه ميپردازد. او گفت به ازاي هر گرم طلا و سكه سود خوبي ميپردازد و بعد از مدتي اگر طلا را بخواهيم چنانچه نفروخته باشد همان طلا و اگر فروخته باشد مشابه آن را به ما برميگرداند. وي گفت: وقتي اين پيشنهادش را شنيدم حسابي وسوسه شدم تا طلا و سكههايي كه در گاوصندوق خانهام خاك ميخوردند را در اختيار مرد طلافروش قرار دهم و سود بگيرم. حتي به چند نفر از دوستان و آشنايانم نيز پيشنهاد دادم تا طلاهايشان را نزد حسين بسپارند كه آنها نيز قبول كردند.
من حدود 200گرم طلا و دوستان و آشنايانم نيز هركدام از 50 تا 300گرم طلا به همراه سكههايشان را در اختيار مرد طلافروش قرار داديم. اين مرد ماهانه سود خوبي به ما پرداخت ميكرد تا اينكه چند روز پيش وقتي براي گرفتن سود ماهانه به آنجا رفتم متوجه شدم كه شبانه مغازه را تخليه كرده است و هيچكس خبري از او ندارد. همان لحظه با موبايلش تماس گرفتم اما خاموش بود.آنجا بود كه متوجه شدم او با اين ترفند سر من و بقيه را كلاه گذاشته و فراري شده است. از همه بدتر اينكه دوستان و آشنايانم نيز به اعتبار من طلا و سكههايشان را به طلافروش فراري سپردند و حالا من بايد پاسخگوي آنها هم باشم.
- دستگيري
اين شكايت كافي بود تا تحقيقات در اين زمينه آغاز شود. همزمان با تجسسهاي پليسي و قضايي چند شكايت مشابه ديگر در اين زمينه مطرح شد كه نشان ميداد طلافروش فراري، كلاه افراد زيادي را به بهانه پرداخت سود در ازاي سپرده طلايي برداشته است. او در ماههاي نخست بهصورت منظم سودها را پرداخت ميكرد اما بعد از جلب اعتماد طعمههايش دست به كلاهبرداري زد و گريخت. رديابيها براي شناسايي مخفيگاه وي آغاز شد تا اينكه او به دام پليس افتاد.
- در دام يك زن كلاهبردار
طلافروش 40ساله ادعا كرد كه در دام زني گرفتار شده كه كلاهبردار از آب در آمده و پس از آن ورشكست شده است. وي در بازجوييها گفت: 2سال قبل با زني به نام فرشته آشنا شدم. او دلال طلا بود. معمولا از من طلا ميخريد و در شهرهاي مختلف ميفروخت. در اين مدت حسابي به او اعتماد كرده بود چون با هم كار ميكرديم. براي همين كوچكترين شكي به او نداشتم. معمولا چند كيلو به او طلا ميفروختم و او مقداري از پول آن را پرداخت ميكرد و مابقي را بعد از فروش طلاها به حسابم ميريخت. تا اينكه چند وقت پيش حدود 20كيلو طلا از من خريد.
بعد از تحويل طلاها مثل هميشه قرار شد بخشي از پول آن را به حسابم بريزد و مابقي را بعد از فروش آن در شهرستان. اما از زماني كه طلاها را گرفت بدون اينكه پولي به حسابم واريز كند ناپديد شد. انگار آب شد و رفت توي زمين. از سوي ديگر مقدار زيادي چك داشتم و اين اتفاق باعث شد ورشكست شوم.
همه ويترين مغازه خالي شده بود و وقتي همسرم متوجه اين موضوع شد به خيال اينكه من به او خيانت كردهام به دادگاه رفت و مهريه هزار سكهاياش را به اجرا گذاشت. فرار زن كلاهبردار از يك طرف و به اجرا گذاشتن مهريه سنگين همسرم حسابي مرا بههمريخت. حتي بهخاطر مهريه بازداشت هم شدم براي همين تصميم گرفتم با اين شگرد از افرادي كه ميشناسم كلاهبرداري كنم و طلاهايشان را به جيب بزنم تا جبران اين همه ضررهايي كه در زندگيام ديدم شود. پس از آن ميخواستم فرار كنم اما گير افتادم.
به گزارش همشهري، اين طلافروش به كلاهبرداري ميلياردي از افراد مختلف خصوصا زنان اعتراف كرد و با قرار قانوني روانه زندان شد.
نظر شما