و به همین سادگی فرومیریزد، از بنیان اشتباه بوده است چراکه در غیر این صورت دختر و پسری که پیمان ازدواج را برای یک عمر بستهاند به این سادگی راضی به ابطال آن و خرابی آشیانهای که با هزاران امید و آرزو ساختهاند نمیشوند.
در سال 1365 در برابر هر 340 هزار و 342 ازدواج، 35 هزار و 211 طلاق در کشور ثبت شده است. این آمار در سال1375 به 479 هزار و 263 ازدواج در برابر 37 هزار و 817 طلاق و در سال 1381 به 650 هزار و960 ازدواج در برابر 67 هزار و 256 طلاق میرسد.
در سال 1385 این روند با رشد بیشتری ادامه مییابد به طوری که ازدواج 22 درصد کاهش و طلاق 12 درصد رشد مییابد. بنابر آمارهای رسمی در این سال 788 هزار و 23 مورد ازدواج و 94 هزار و40 طلاق ثبت شده است.
بررسی این آمار و محاسبه شاخصهایی چون نسبت طلاق به ازدواج و یا نسبت طلاق به کل جمعیت نشاندهنده آن است که این آمار طی سالهای مختلف با نوساناتی روبهرو بوده است.
بررسی رقم مطلق طلاق طی سالهای 1365 تا 1381 نشاندهنده افزایش آمار طلاق طی سالهای مورد بررسی است، اما محاسبه شاخصهای آماری نشان میدهد در سال 1365 شاخص طلاق با افزایش روبهرو بوده.سپس طی سالهای1370 تا 1377 به تدریج کاهش مییابد و از سال 1379 تا 1385 این آمار مجدداً افزایش مییابد. همچنین آمار به دست آمده نشان میدهد که 40 درصد طلاقها بین سنین 19-26 سال و 80 درصد آن تا سن 45 سالگی رخ میدهد.
از دید جامعهشناسان، طلاق پدیدهای است اجتماعی که تنها با یک عامل پدید نمیآید و با یک عامل نیز از بین نمیرود. از جمله عواملی که میتوانند در بروز طلاق نقش داشته باشند میتوان به علل متعددی از جمله فرهنگی، اجتماعی و تفاوتهای تربیتی،مذهبی، اقتصادی، سیاسی و علل زیستی اشاره کرد. گرچه افزایش طلاق با افزایش ازدواج رابطهای مستقیم دارد، ولی به صورت غیر مستقیم نوسانات شاخصهای طلاق تحت تأثیر عوامل اقتصادی و اجتماعی و همچنین مسائل حقوقی است.
بسیاری از زوجهایی که در عمل، زندگی زناشویی آنان به بن بست رسیده است و به دلیل مسائل حقوقی قادر به جدایی نیستند، در حقیقت دچار طلاق پنهان شدهاند. در چنین خانوادههایی با وجود اینکه پدیده طلاق رخ نداده است، ولی در عمل این اتفاق افتاده است.
به طوری که زن و مرد فقط به صورت ظاهری زیر یک سقف زندگی میکنند و در بعضی موارد حتی این عالم ظاهری نیز وجود ندارد و زن و مرد با وجودی که از همدیگر طلاق نگرفتهاند ولی هر کدام برای خود زندگی میکنند و اطلاق زندگی مشترک برای آنان مفهومی ندارد که اگر بخواهیم این آمار را نیز به آمار فوق اضافه کنیم، به حتم بیشتر از میزانی است که در حال حاضر وجود دارد.
سؤالی که اینجا مطرح میشود، این است که چطور میتوان در یک جامعه سنتی، مدرن ازدواج کرد؟ حقیقت این است که به طور صددرصد این امر از جهت روی دادن و دوام داشتن منتفی است، اما شاید تغییر نگرش خانوادهها و جوانان نسبت به این مسئله بتواند به هر دو طرف در حل آن کمک کند.
نکتهای که جوانان باید به آن توجه بیشتری داشته باشند، عامل معرفی درست همسر آینده به خانواده است پیش از آنکه به صورت سنتی به مراسم خواستگاری بروند. در شب خواستگاری فقط خصوصیات ظاهری و تا حدی وضعیت مادی افراد برای هم معلوم میشود، در صورتی که بسیاری از کمالات و یا نواقص طرفین در چنین مجالس رسمی کاملاً پوشیده میماند.
در این میان برخورد درست و منطقی با خانواده همسر آینده را نیز نباید فراموش کرد. بسیاری از جوانان از توجه به این نکته اساسی غافلاند و فکر میکنند همینکه آنها همدیگر را دوست دارند، دلیل قاطعی است که میتوانند برای همدیگر ایدهآل باشند و با هم به خوشبختی برسند و بر همین اساس خانواده خود را تحت فشار قرار میدهند که با خواست آنها موافقت کند و حتی تهدید میکنند که اگر موافقت نکنند این کار را میکنم که متاسفانه گاهی اوقات پارهای از این تهدیدات جامه عمل به خود میپوشد و حوادث ناخوشایندی نیز روی میدهد.
البته زبان تهدید هیچگاه مورد تایید نبوده و نیست و کاری که بر اساس تهدید انجام شود هیچگاه عاقبت خوشی نخواهد داشت. ضربالمثلی است که میگوید: «سالی که نکوست از بهارش پیداست» زندگی مشترکی که با تهدید شروع شود، نمیتوان به ادامه و استحکام آن زیاد خوشبین بود.
احترام به نظر و صلاحدید خانوادهها امری است اجتنابناپذیر که هرگز به مفهوم تسلیم شدن بیچون و چرا در برابر آنان نیست. وقتی رفتاری از روی ادب، محبت و صداقت باشد حتی اگر مخالف نظر شما باشد، آن را میپذیرید و این امری است که جوانان باید در هنگام اختلاف سلیقه با والدین آن را فراموش نکنند. نظر چند تن از جوانان و کارشناسان مسایل اجتماعی را در این زمینه جویا شدهایم.
رویا یاراحمدی کارشناس مسائل اجتماعی میگوید: با توجه به اینکه ارائه اطلاعات از سوی خانوادهها به فرزندان بسیار حایز اهمیت است و به عبارتی دیگر مهمترین بستر در نهادینه شدن سنتها، آداب و رسوم فرهنگی به حساب میآید بهترین جایگاه برای رشد و تربیت انسان و شناخت زمینههای مختلف برای ازدواج جوانان بهخصوص دختران است، اما باید گفت که متاسفانه خانوادهها در این باره بسیار کمکاری کردهاند و به کندی پیش رفتهاند. اولین مشکل و بزرگترین مسأله در ازدواج نداشتن شناخت ابعاد شخصیت زن و مرد از بعد انسانی است.
در حالی که ازدواج به عنوان مهمترین و اساسیترین تعبیر از زندگی همیشه بوده و خواهد بود، اما در جامعه کنونی با توجه به شرایط ویژه اقتصادی و اجتماعی شکل دیگری به خود گرفته است. با مطالعاتی که در بین 750 دانشآموز دوره متوسطه دختر در مرکز مشارکت زنان به انجام رسیده است حتی میزان فاصله سنی بین زن و مرد ارتباط نزدیکی با موقعیت اقتصادی- اجتماعی خانوادهها دارد.
دکتر غلامعباس توسلی جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران با تاکید بر تغییر ایدهآلها برای انتخاب همسر میگوید: ما در جامعهای زندگی میکنیم که ساختار فرهنگی پایهای در فرهنگ اسلامی دارد، اما در سالیان اخیر تغییرات چنان چشمگیر است که به سختی میتوان آنها را توجیه کرد.
با توجه به دگرگونیهایی که در سطح کلی کشور به انجام رسیده بهطور حتم آرمانهای تعیین ازدواج، هم از سوی مردان و هم از جانب زنان شکل تازهای به خود گرفته و مسایل اقتصادی در اینباره بهشدت مطرح است، بهطوری که این عامل نقش بسیار تعیینکنندهای در ازدواج دارد و بیشتر فروپاشیها با در نظر گرفتن وجود کسری در رکن مهم زندگی یعنی اقتصاد خانواده صورت میگیرد.
دکتر امانالله مقدم، آسیبشناس در این رابطه میگوید: تغییر الگوهای همسرگزینی خاص ایران نیست، بلکه در سراسر دنیا اتفاق افتاده است. اما آنچه به نظر میرسد این است که ارزشها و هنجارهای اجتماعی در ایران بهشدت در حال دگرگونی است.
«یاسمین- م» 19 ساله میگوید: بخش عظیمی از ناخرسندی و نارضایتی و اضطراب پس از ازدواج ناشی از ناآگاهی در مسایل مربوط به اقتصاد خانواده است و این در حالی است که اگر زن و مرد به اندازه کافی اطلاعات و آگاهی درباره زندگی زناشویی داشته باشند کمتر با مشکل مواجه خواهند شد.
«سولماز-ک» میگوید: معمولاً دختران زودباورتر از پسران هستند. من خودم عاشق پسری شده بودم به نام رامین که خود را عاشق سینهچاک من نشان میداد ولی با مخالفت خانوادهام مواجه شدم و چون خانوادهام به هیچ عنوان به این ازدواج رضایت نمیداد سرانجام تصمیم گرفتم بدون اجازه خانواده با او ازدواج کنم ولی خانوادهام نیز مرا طرد کرده و خانهای را که قرار بود به عنوان جهیزیه به من بدهند از من پس گرفتند.
وقتی رامین این موضوع را فهمید که من دیگر خانهای ندارم که او در آن زندگی کند، رفت و دیگر پیدایش نشد. البته من شانس آوردم که این موضوع قبل از ازدواج برایم روشن شد.
به هر حال ازدواج به عنوان مهمترین تصمیم در زندگی هر انسان، همیشه اضطرابهای خاص خود را به همراه دارد. یک تصمیم عجولانه میتواند سرنوشت زندگی جوانی را تباه و یا او را خوشبخت کند. جوانان باید بدانند که خانواده در هر صورت خوشبختی آنها را میخواهد و اگر با تصمیم آنها مخالفت میکند دلایلی دارد که آنها اکنون قادر به درک آن نیستند.
در این شرایط بهترین کار آن است که اتخاذ تصمیم برای مدتی به تعویق بیفتد. بعضی مواقع گذشت زمان بهتر از هر چیزی ممکن است حقایق را روشن سازد و یادآوری این نکته ضروری است که تصمیم غیرعاقلانه و عجولانه معمولاً دردسرساز میشود و چهبسا ممکن است یک عمر پشیمانی به دنبال داشته باشد.