در بسياري از آپارتمانها و مجتمعهاي ساختماني شاهد حداقل روابط انساني ميان ساكنانش هستيم. من حدود 28 سال است كه ساكن شهرك اكباتان هستم و در اين مدت تقريبا هيچ وقت با همسايگانم همكلام نشدهام. ميتوانم بگويم ابدا از مسائل زندگي يكديگر باخبر نشدهايم. در حالي كه در سالهاي نهچندان دور، مردم در جريان مسائل و مشكلات همسايگان خود قرار داشتند و خيليوقتها از فاميل به آنها نزديكتر بودند. الان در خيلي از اين برجها و آپارتمانها، روابط ميان همسايهها به يك سر تكان دادن به يكديگر در لحظه ورود و خروج از منزل تقليل يافته است.
ممكن است برخي اين سبك زندگي را دوست داشته باشند اما واقعيت اين است كه اين دورافتادگي و بيتوجهي به يكديگر با فرهنگ شرقي ما همخواني ندارد. در گذشته هر خانوادهاي با همسايگان خودش تا يكي دوكوچه آن طرفتر هم ارتباط داشت و از دل اين ارتباطات، روابط انساني زيبايي شكل ميگرفت؛ روزگاري كه همسايه بودن حرمت داشت و بچه محل بودن گاهي همپاي قوم و خويش بودن ارزش داشت.
امروز اين روحيه تا حد زيادي از بين رفته است. حتي در مناطق جنوب شهر هم كه به واسطه بافت سنتي ارتباط ميان مردم قويتر بود هم شاهد گسترش اين رويه بيتوجهي به يكديگر هستيم. البته هنوز فرهنگ دوستي، محبت و گرفتن دست همسايه نيازمند و دچار مشكل، به طور كامل محو نشده ولي ممكن است در آينده نهچندان دور، در كلانشهري مانند تهران، آدمها چنان از يكديگر بيخبر بمانند كه ديگر كمتر كسي همسايهاش را بهجا بياورد؛ روزگاري كه روحيه و حس و حال مردم هم از جنس همين ساختمانهاي سيماني بيروح شود؛ اتفاقي كه كاملا با پيشينه و روحيات ما ايرانيها منافات دارد.
- نويسنده و منتقد سينما
نظر شما