از نشانههای این سندرم هم این است که هر روشی به بیمار چاق پیشنهاد میدهی که یککم ورزش کن تا زمین را از تحمل آن بار گران خلاص کنی، یک توجیهی برایش دارد.
مثلا امروز هوا گرم است، امروز سرم گیج میرود، دکترم اجازه نمیدهد ورزش کنم(!)، اگر ورزش کنم، بدنم سفت میشود و آن وقت چربیهایم آب نمیشود و بسیاری از مسائل دیگر که بخشی از آن ر کتاب «طبالتوجیه» مرحوم فخرالاطباء آمده است.
از توجیههای این دوستان که به تازگی شایع شده، یکی هم این که «من آن قدر چاقم که ورزش به حالم هیچ فایدهای ندارد!» اگر از ما بپرسید، میگوییم ورزش هم درست مثل خوردن واجب است. (از مثال محبوب چاقها استفاده کردیم که تا عمق وجودشان درک کند!) چطور مسخره است لاغرها بگویند «آن قدر لاغرم که غذا خوردن برایم فایده ندارد»، حرف شما دوست عزیز هم بیپایه است. تازه ورزش که فقط برای چربیآب کردن و خوشتیپ شدن نیست.
هزار و یک فایده دارد که چه چاق باشی و چه لاغر، چه با ورزش لاغر بشوی و چه نه، از نان شب برایتان واجبتر است. قلب و عروق و استخوان و مفاصل و روحیه و همه ارکان و جوارحتان را سرحال میآورد. از کم شروع کنید و کمکم زیادش کنید.