حسین شمسیان در ستون سرمقاله روزنامه كيهان با تيتر«آنها که جامعه را در خواب میخواهند» نوشت:
1- جامعهای را در نظر بگیرید که تجربه زیست در یکی از پربرکتترین روزگاران تاریخ را دارد. مردمانی که پیامبر اکرم(ص) را دیدهاند، مواعظ او را از دو لب مبارکش شنیدهاند، در رکابش جنگیدهاند و زخم برداشتهاند، دیدهاند که او در باره علی (ع) چه گفته، حتی در رکاب علی (ع)هم جنگیدهاند و پس از او با پسر ارشدش امام حسن (ع) بیعت کردهاند و... اما فرجام کار به اینجا میرسد که در روز تشییع جنازه او، پیکر مطهرش تیرباران میشود و هیچکس چیزی نمیگوید! کار به آنجا میرسد که برادر دیگر او یعنی امام حسین (ع) در مقابل چشم مردمان و به دست مسلمانان! شهید میشود و باز هم کسی چیزی نمیگوید! چه کسی یا کسانی و با چه ترفندی توانستند جامعه را به این مرحله از سقوط و پستی برسانند!؟ آیا این همان مدینهالنبی و همان آرمانشهر پیامبر بود!؟ ظاهرا که همان است! نماز و روزه و حج و...برپاست! اما پسر پیغمبر هم قربانی میشود! اینها تلخترین تجربیات بشری در کره خاک است و پس از آن هم بارها و بارها به طرق گوناگون تکرار شد. در همه این حوادث، از یک سو با جامعهای روبرو هستیم که مسلمانند و از دیگر سو با افرادی که در آن جامعه مسلمان، خط و تحلیل خود را القا میکنند و آنگونه اسلامی را میسازند که از دل آن هم کاخ سبز اموی قابل توجیه و پذیرش است و هم به شهادت رساندن فرزند رسولخدا! فرجام این مدل مسلمانی چیست و به کجا میانجامد!؟
2-«بنده در قضایای تاریخ اسلام این را مکرر گفتهام که چیزی که امام حسن(ع) را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. مردم تحلیل سیاسی نداشتند. چیزی که فتنه خوارج را به وجود آورد و امیرالمومنین(ع) را آن طور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آنگونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود و الا همه مردم که بیدین نبودند؛ تحلیل سیاسی نداشتند. دشمن یک شایعهای میانداخت، فورا این شایعه همهجا پخش میشد و همه آن را قبول میکردند! چرا باید اینطور باشد!؟ اگر ملت، هوشیاری لازم را داشته باشد، شایعه دشمن مثل برف و یخی زیر آفتاب است. چه کسی باید این کار را بکند؟ شما جوانان باید بکنید. بنده با شما جوانان عزیزمان، حجّت خدا را تمام میکنم. من به شما عرض کردم و گفتم».
این سخنان که به روشنی یک خطر تاریخی و تجربه شده را برای ما بازگو میکند بخشی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب است و بر آن است تا خطر تلاش برای انحراف جامعه از مبانی اصولی انقلاب و بستن پیرایه به آرمانهای نخستین آن را هشدار دهد. خطری که سالهاست با آن مواجهیم و باید گفت نسبت به اهمیت و خطیر بودن آن غفلت شده است. این روش که نهایتا به تخدیر جامعه و آمادگی آن برای پذیرش القائات و شبهات منتهی میشود، دو بخش مهم و تعیینکننده را در مقابل دیدگان مخاطب قرار میدهد. حسب ظاهر، این مردم هستند که در این موضوع به خوابی خطرناک و رخوتآور فرو میروند. اما این همه موضوع نیست و بخش دوم که کماهمیت هم نیست، کسانی هستند که دلشان میخواهد مردم در خواب غفلت و فراموشی فرو بروند تا بر سرشان آنچه میخواهند بیاورند. طبیعتا آن که میخواهد با این آفت خطرناک مبارزه کند هم باید به بیداری مردم اهتمام ورزد و هم به پاسخگویی به شبههافکنیهای دروغزنان.
3- مردم در طول سالهای پیش و پس از انقلاب شکوهمند اسلامی دلدادگی و متابعت خود نسبت به امام راحل و امام حاضر را بارها و بارها نشان دادهاند و در عمل ثابت کردهاند که تا پای جان و فدا کردن عزیزان، پای آرمانهای رهبر انقلاب ایستادهاند. افتخارات پرشکوه دوران دفاع مقدس، همدلی در روزهای سخت، دفاع جانانه از انقلاب در جریان فتنه 78 و 88 و دهها نمونه دیگر، گواه بر این است که مردم در ادای دین خود کوتاهی که نکردهاند، هیچ بلکه از مسئولان و مدعیان هم پیشتر هستند. اما این سابقه و کارنامه درخشان و افتخارآمیز نباید ما را به خواب ببرد و از کید دشمن غافل کند.همان کیدی که به فرموده رهبر عزیز انقلاب، سبب تحمیل شکست به امام حسن و مظلومیت و غربت امیرالمومنین(ع) شد. تزریق رخوت، تزریق آسایش و رفاهطلبی، سرکوب روحیه ایثار، زهد و سادهزیستی و الگو قرار دادن مترفین و اشراف و در یک کلام، ایجاد انحراف در باور عمومی نسبت به اصول مبنایی انقلاب و از آن بدتر انحراف در بنیانگذار انقلاب- که رهبر عزیز در سالگرد عروج امام راحل نسبت به آن هشدار داد- اموری است که بیتردید به غفلت و تخدیر جامعه منتهی میشود و باید نسبت به آن به شدت هوشیار بود.
4- اما اینکه چه کسانی و با چه هدفی سعی در ایجاد انحراف در باور مردم دارند و با آنان چه باید کرد،مهمترین پرسشی است که در این مقال قابل بیان است وگرنه مردم که به فرموده رهبر انقلاب مسلمانند و امتحان پس داده. انحراف در باورهای عمومی از آنجا آغاز میشود که عدهای درصدد بقاء در قدرتند و برای آن، نیازمند بسط نفوذ خود در جامعه و کسب رای و موافقت بخشهای وسیعتری از جامعهاند. همین جا باید گفت که معمولا کسانی به این روش متمسک میشوند که میدانند یارای رویارویی با اصل باور مردم را ندارند و به ناچار به انحراف و تغییر شکل آن روی میآورند. در صدر اسلام نیز چنین بود. مشرکین ابتدا سالها با پیامبر جنگیدند و چون ناامید شدند، از در تظاهر به دینداری وارد شدند و به تدریج انحرافات را در دین مردم ایجاد کردند. البته بودند گروهی که از ابتدا اسلام آوردند و بعدها چرب و شیرین دنیا آنها را به خود مجذوب کرد. هردو گروه- که حالا دیگر دوتا نیستند و در پیوندی شوم یکی شده اند- برای بقاء در قدرت، آرمانها را دستخوش قلب و تغییر میکنند. اگر پیامبر(ص) همانند فقیرترین مردم زندگی میکرد، آنها به سبک اشراف و پادشاهان زندگی میکردند! اگر پیامبر یار و حامی مظلومان و محرومان بود، آنها با حلقههای ثروت و قدرت سران قبایل پیوند داشتند! اگر پیامبر برای خود و همه مسلمانان سهمی برابر از بیتالمال قائل بود، آنها برای خود و فرزندان خویشانشان، سهم ویژهای از بیتالمال در نظر داشتند و به ثروتاندوزی از آن طریق میپرداختند! و خلاصه هرچه او کرده بود، اینها در مسیری کاملا متضادش راه میپیمودند! اما اینها که تضاد آشکار با سیره او دارد و طبعا باید به مخالفت جامعه منجر شود!
5- از اینجاست که آنها برای سرپوش گذاشتن به زشتی کار خود، سه روش را بکار بستند؛ نخست آنکه به جعل حدیث و روایت روی آوردند و کوشیدند پیامبری به مردم معرفی کنند که توجیهگر کار آنان باشد! پیامبری که توجیهگر اشرافیت و دستدرازی به بیتالمال باشد! هزاران حدیث و روایت و خاطره، با همین هدف و با هدف تقدیس این افراد ساخته و پرداخته شد! فضائل عجیب و غریبی در این روایات مجعول برای برخی افراد ذکر شد که آنان را هم رتبه با پیامبر اکرم(ص) و حتی بالاتر از او قرار میداد و اینگونه وانمود و نقل میشد که رسالت پیامبر بدون حضور و نقش اینان اساسا به جایی نمیرسید! این راهکار، رخنه در دین و «انحراف عقیده » مردم بود. اما راهکار شوم دیگری هم در کار بود! منحرف کنندگان جامعه، در این مقطع کوشیدند گروههای ضعیفالایمان جامعه را در بخشی از ثروت ناحق و برآمده از بیت المال خود، شریک کنند! چرا!؟ تا مزدوران و پیاده نظام وابسته به مال حرام را در جامعه تکثیر کنند! اینها همانهایی بودند که سالها بعد سید الشهدا (ع) در روز عاشورا درباره چرایی عدم تاثیر کلام حق در دلهایشان فرمود: «شکمهاشان از حرام پر شده» این روش «تغییر سبک زندگی » مردم بود. تغییر از یک زندگی ساده، توام با زهد و قناعت به یک زندگی مترفانه وتوام با زیاده طلبی و فزون خواهی. آنها برای تخدیر جامعه به یک عنصر دیگر نیز نیاز داشتند و آن «ماندن در گذشته» بود در آن زمان امام معصوم در جامعه بود و فریاد میزد و حقایق را به مردم یاد آور میشد اما منحرفین میگفتند ما به سنت و روش پیامبر عمل میکنیم و کاری به این حرفها نداریم! چرا!؟ چون پیامبر از دنیا رفته بود و میتوانستند هر پیرایهای به او ببندند و هرجور که میخواهند او را تفسیر و تاویل کنند و هر دروغی را به او نسبت دهند! اما امام حی و زنده، با کژیها و پلشتیها مبارزه میکرد، پس طبیعی بود که او را قبول نداشته باشند و دم از پیشوای از دنیا رفته بزنند! در باره صحابه نیز چنین بود. ابوذر، یار صدیق و زاهد پیامبر مورد خشم و کینه آنها بود اما همان زمان به شهدای بدر و احد افتخار میشد و بر سر اینکه اهل کدام قبیله بودند، دعوا میکردند! تغییر باورهای دینی، تغییر سبک زندگی مردم و نگه داشتن جامعه در گذشته، حربههایی بود که کارگر افتاد و با اسلام عزیز آن کرد که کرد!
اما در مقابل اینان چه باید میشد؟ برای مبارزه با «انحراف عقیدتی» تنها و تنها باید به امام حی -که ادامهدهنده راه امام و مقتدا سفرکرده است- اقتدا کرد و به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی اسیر دروغ زنانی که پیشوای سفر کرده را چراغ راه میدانند تا هرجور که دلشان خواست تفسیرش کنند، قرار نگرفت. و برای مبارزه با «انحراف در سبک زندگی» و اخلاق عمومی جامعه، باید ابوذروار، در سادگی زندگی کرد و بر سر سفره شبهه ناک ارباب قدرت ننشست تا روز به روز پیاده نظام این سپاه پلیدی کم و کمتر شود.
فراموش نکنیم تاریخ در حال تکرار است. همانگونه که امروز ما گذشتگان را به ارزیابی و نقد مینشینیم، آیندگان نیز درباره ما چنین خواهند کرد و بالاتر از آن، باید روز باز پسین جوابگوی غفلت و کوتاهی خود در پاسداری از انقلاب باشیم. اگر میبینیم برخی از حضور مردم در تشییع شهدای گمنام و فریاد هیهات منا الذله آنان عصبانی شدهاند، اگر میبینیم عدهای مدام شعار میدهند «بسیجی واقعی همت بود و باکری» و... برای آن است که رزمنده و انقلابی را فقط بعد از شهادتش میپسندند و از «نام آنها با حیلهگری برای مقابله با «مرام» آنان بهره میگیرند. این جماعت سیره امام حسین(ع) و امام خمینی(ره)را نیز با همین انگیزه تحریف میکنند و باید به یاد بیاوریم که اینها در تاریخ سابقه داشته است و ما مکلف به ادای رسالت خویشیم.
- روزنه برای گمشدگان فضای مجازی
ناصر فکوهی . مدیر انسانشناسی و فرهنگ در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
نقطه حرکت این یادداشت کوتاه، پرسش و فرضیهای است که شاید دارای پایههای علمی بسیار قوی و اثباتشده نباشد، اما با توجه به شواهد و مطالعات زیادی، چندان دور از واقعیت هم نمینماید. اینکه: کاربران ایرانی که اکثریت قریب به اتفاق آنها جوان هستند، بالاترین شمار را در میان کاربران شبکههای اجتماعی و استفاده از برنامههای تحت موبایل دارند، به گونهای که در بسیاری از موارد، فضای مجازی را به فضای واقعی ترجیح میدهند.
اگر این گزاره را حتی بهصورت نسبی درست بدانیم، همچون هر پدیده دیگری به جای آنکه در آن لزوما امری مثبت یا منفی ببینیم، بهتر است تلاش کنیم سازوکارهای اجتماعی آن را درک کنیم و شاید بتوانیم از این راه قدمی در بهبود رابطه میان یکدیگر و روابط اجتماعی خویش برداریم. ابتدا از جنبه منفی این امر آغاز کنیم و سپس به جنبه مثبت آن برسیم. ترجیح دادن یک فضای مجازی به یک فضای واقعی، در شرایطی که ما در فرهنگ خود میشناسیم، عموما ناشی از نبود یا کمبود یا از آن وخیمتر، عدم انطباق فضاهای موجود واقعی با نیازهای کنشگران است؛ امری که این کنشگران را به سوی استفاده از فضاهای مجازی جایگزین میکشاند و از آن بدتر این فضاها را در موقعیتهای کژکارکردی یعنی خارج از کارکردهای مناسبشان قرار میدهد، یک مصداق روشن و بسیار رایج در این امر، نبود یا کمبود و عدم انطباق فضاهای روابط سالم اجتماعی میان دختران و پسران جوان است. روشن است در جامعهای که اکثریت مطلق جمعیت آن را جوانان در سن ازدواج تشکیل میدهند نیاز به فضاهایی برای آن وجود دارد که این گروهها با یکدیگر آشنا شوند. تقلیلدادن این فضاها به مکانهای آموزشی همچون دانشگاهها که در سالهای اخیر انجام شده، کاری است نادرست که به هر دو کارکرد یعنی هم رابطه بین دختر و پسر و هم رابطه علمی ضربه میزند. مثالی دیگر وجود کنترل غیرضابطهمند اجتماعی در فضاهای عمومی، تصدیگری دولت در زندگی روزمره مردم و کمبود فضاهای لازم برای ایجاد و بروز شادی است که نتیجه آن گریز از فضاهای عمومی و پناهبردن به فضاهای خصوصی از جمله فضاهای مجازی است.
به نظر میرسد اگر مصداقهای این آسیبها را در شهرهای خود شناسایی کنیم، بتوانیم با سیاستگذاری و مدیریت بهتر شهری از آسیب بعدی یعنی شکلگیری فضاهای مجازی آسیبزا جلوگیری کنیم. اما فرورفتن در فضاهای مجازی و قرارگرفتن در شبکههای اجتماعی را نباید لزوما امری منفی تلقی کرد. امروز این شبکهها با وجود تمام مشکلات و جنبههای منفی خود، دروازههایی گشوده به سوی جهان آینده هستند که از همین لحظه در حال شکلگرفتن هستند؛ جایی که میتوان آموخت، به دیگران آموزش داد، کتاب خواند، فیلم دید، زبانهای دیگر را فرا گرفت، کتاب و مجله منتشر کرد، فرهنگ خود را بالا برد، اخبار را دید و شنید و خواند و... اینکه در خیالات خود از یک رمانتیسم قرن نوزدهمی حرکت کنیم و بخواهیم بهدور از فناوریهای جدید، از «کتاب کاغذی» یک امر مقدس بسازیم، از «دودچراغخوردن» بهمثابه یک روش عملی و کارا برای بالابردن دانش دفاع کنیم و در یک کلام، دورشدن از رایانه و وسایل ارتباطات جمعی در زندگی را تبلیغ کنیم، شاید مناسب نوعی خیالپردازی «روشنفکرانه»، در بدترین مفهوم این واژه باشد؛ نوعی کنش اجتماعی غیرمسئولانه، جداشدن از روابط واقعی زندگی و مسائل آنها و در نتیجه حاشیهایشدنهای ناگزیر از این رفتار، اما باید بدانیم این دیدگاه، نوعی از گفتمان و کنش انزوادهنده و سترون است که دیگر هیچ خریداری ندارد. باید این امر را باور کرد که گذشته، حتی اگر واقعا یک خیال و رؤیای طلایی از پایه تصنعی نیز نباشد که ما آن را با ابزارهای حال و تخیل نسبت به آینده میسازیم، بههرحال ازدسترفته است. این بدان معنا نیست که گذشته را باید بهدور ریخت یا فراموش کرد، بلکه باید آن را به زمان حال آورد تا از آن به بهترین شکل بهره برد. برای این کار تنها و بیشک بهترین روش، آن است که تلاش کرد از گمگشتگی در فضای مجازی خود را نجات داد، اما نه با روشهای ریاضتی و زاهدمسلکیِ تصنعی، بلکه با درک جهان واقعی بهشکلی که واقعا در جریان است.
اگر حضور ما در فضای مجازی برای تقویت تخیلات و توهمهایمان و برای وقتکشی باشد، البته بهتر است از آن فاصله بگیریم، ولی اگر این حضور را برای خود فرصتی بشناسیم برای آنکه جهانهای تازه و در حال شکلگیری آینده را کشف کنیم، باید حضورمان را هرچه بیشتر تقویت کنیم. مطمئن باشیم این تقویت حضور در این حالت آگاهانه و هوشمندانه، نهتنها روابط و فضاهای واقعی را از میان نمیبرد، بلکه از خطاهای جاری، رایج و گسترده که در رابطه با فضاهای واقعی هر روز در حال ارتکابشان هستیم، احتمالا نجاتمان خواهد داد. فضاهای واقعی و فضاهای مجازی هرکدام جایگاه درخور خود را دارند و تنها از تعاملی هوشمندانه میان آنها میتوان امیدوار بود که آسیبهای اجتماعی را بهسوی کاهش سوق داد و امید را برای بهرهبرداری بهتری از زندگی، فراهم کرد.
- همان زمان بايد اقدام ميشد
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
ارزش خبري بازداشت معاون احمدينژاد، بهطور طبيعي بالاست، ولي مشكل است كه با ارزشهاي موجود روزنامهنگاري بتوان مفاد گفتوگوهاي رييس كل بانك مركزي دوره احمدينژاد را در همين حد واجد ارزش خبري معرفي كرد، هرچند به لحاظ مفهومي و براي درك آنچه در هشت سال دوره احمدينژاد ـ رحيمي بر اين آب و خاك گذشت، بايد به مطالب آن گفتوگو مراجعه كرد. براي آنكه بدانيم ماجرا چيست، بخشي از گفتوگوي آقاي طهماسب مظاهري كه مدتي معاون وزير اقتصاد و همچنين رييس بانك مركزي بودهاند را مرور ميكنيم، اين گفتوگو در روزنامه اعتماد (١٨/٣/١٣٩٤) منتشر شده است. «حالا سالهاست كه آقاي شيباني (رييس كل بانك مركزي زمان احمدينژاد) حرف نزده است، از قول من به عنوان دوست ايشان بنويسيد كه صحبت كند. به نظر من وظيفه ايشان است كه صحبت كند. من همان دوره مشكلات را ميديدم. ايشان سعي ميكرد برخي حرفها را گوش كند تا بتواند جلوي برخي كارهاي خلاف بايستد و آنها را انجام ندهد. استراتژي شيباني اين بود: كه دو سه تا حرف را گوش ميدهم تا بتوانم به دو سه حرف خيلي مخرب «نه» بگويم... رفتم كه جلوي كجرويها را بگيرم و آماده بودم كه هر زمان من را بركنار كنند. سرانجام پايان دوره شيباني اتفاقاتي افتاد كه هنوز نميتوانم دربارهاش صحبت كنم. در همين حد هم بنويسيد. بنويسيد نميتوانم در مورد آن اتفاقات حرف بزنم... خوب يادم هست يك بار (احمدينژاد) يك مصاحبه مستقيم از صدا و سيما داشت، همان جا يك آماري داد كه درست نبود. برنامه زنده بود. فردا رفتم و پرسيدم مرجع آماري كه ديشب ارايه داديد، كجاست؟ اين آمار را يا من بايد به شما داده باشم يا وزارت امور اقتصادي و دارايي يا سازمان برنامه. من از دو مرجع ديگر پرسيدم، گفتند چنين آماري ندادهاند. من هم كه اين آمار را ندادهام. اين آمار دروغ بود... گفت (احمدينژاد) به نظرم رسيد كه گفتن اين آمار مفيد است. گفتم ناچارم آمار صحيح را اعلام و بحث ديشب را اصلاح كنم... در جلسه بحثي شد و من هم نظرم را گفتم و احمدينژاد گفت نه و من هم پافشاري كردم. به تنفس كه رسيد رفتند نماز بخوانند و من داشتم كاغذهايم را جمع ميكردم كه آقاي مهندس دهقان از رفقاي من آمدند و گفتند اين طور كه تو شروع كردي چهار ماه بيشتر مهمان اينجا نيستي... من حتي شنيدم كشتي را با كالا ميآوردند همان جا سندها را تغيير ميدادند و دوباره برميگرداندند».
مطابق اصل ١٥٦ قانون اساسي قوه قضاييه وظايفي دارد از جمله در بندهاي ١ و ٣ و ٤ اين اصل آمده است كه «۱ - رسيدگي و صدور حكم در مورد تظلمات، تعديات، شكايات، حل و فصل دعاوي و رفع خصومات و اخذ تصميم و اقدام لازم در آن قسمت از امور حسبيه، كه قانون معين ميكند... ۳ - نظارت بر حسن اجراي قوانين. ۴ - كشف جرم و تعقيب مجازات و تعزير مجرمين و اجراي حدود و مقررات مدون جزايي اسلام». با اين حساب اظهارات آقاي مظاهري دو بخش دارد. يك بخش آن اتهامات صريح عليه رييس دولت پيشين است ولي بخش مهمتر آن را مسكوت گذاشته كه معلوم نيست آنها چه مسائلي هستند كه هنوز هم جرأت بيان آنها را ندارد. براساس وظايف فوق، مدعيات رييس كل بانك مركزي ميتواند مستند ادعانامه عليه رييس دولت سابق قرار گيرد و از آن مهمتر اينكه نكات گفته نشده است كه در اين موارد بايد مطابق بند ٤ از اصل ١٥٦ فوق با احضار مطلعين از جمله آقاي مظاهري و شيباني و سايرين، كشف جرم را در دستور كار خود قرار دهند. و مطابق بند ٣، نيز نظارت بر حسن اجراي قانون نيز وظيفه اين قوه است كه بايد از اجراي قانون اطمينانخاطر كسب شود. اكنون ببينيم كه در همين سخنان كوتاه چه تخلفاتي صورت گرفته است؟
- اقداماتي كه حتي گوينده حاضر به بيان آنها نشده است. اين اقدامات بايد مخالف قانون باشد و الا مسالهاي كه در قالب قانون باشد، ترسي از بيان آنها وجود نخواهد داشت.
- حضور كارشناسان و مديران در پستهاي دولتي با هدف كاهش اقدامات خلاف قانون يا خلاف مصالح اقتصادي كشور از طريق انجام چند مورد آنها و جلوگيري از يك مورد بدتر!! حضور در پستها براي جلوگيري از كجرويها بوده و شرايط براي انجام كارهاي درست فراهم نبوده است.
- نشر خبر دروغ درباره مسائل اقتصادي كشور از صداوسيما. اين اتهام بسيار سنگيني عليه رييس سابق دولت است كه وي بايد از آن دفاع كند.
- سوءاستفادههاي كلان در امور بازرگاني و ارزي.
- كنار گذاشتن بديهيات منطق علمي و دانش در اداره امور كشور، كه موجب خسارات بزرگي به اقتصاد و مردم شده است. اگر هركدام از اين اتهامات رسيدگي شود يا در همان زمان ميشد، قطعاً كار به امروز نميكشيد. كسي كه رييسجمهور ميشود، در واقع به نوعي امانتدار و كارگزار مردم است و در نحوه تصرف و اداره امور بايد حداكثر عقلانيت و درايت را رعايت كند. همانطور كه متوليان موقوفه موظف هستند مطابق مصلحت و صلاح وقفنامه رفتار كنند و اگر غير اين عمل كنند از مسووليت خود خلع ميشوند، به طريق اولي بايد نسبت به اين رفتار رييس دولت در آن زمان واكنش حقوقي و قضايي نشان داده ميشد. اگر آنان احتمال چنين واكنشي را عليه خود ميدادند، بهطور قطع رفتار ديگري را پيشه ميكردند؛ و شايد اتفاقات ناخشنودكننده سياسي اقتصادي دوره دوم هم رخ نميداد. اگرچه الان دير شده و آب رفته را نميتوان به جوي بازگرداند، ولي يك امر مسلم است. اگر هماكنون نيز از همين منظر وارد ماجرا شويم و مسووليت اتفاقات گذشته را متوجه مرجع و مسوول اصلي آن كنيم، اين نتيجه را خواهد داشت كه، مسوولان آينده، از اين وضعيت درس بگيرند و در پي ارتكاب دوباره چنين رفتاري نباشند.
- استیضاح؛ حق مجلس و حقوق دولت
یوسف مولایی عضو هیأت علمی دانشگاه و حقوقدان در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
دولت یازدهم رکورددار پاسخگویی بر عملکرد خود در قبال نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی است. مبنای حقوقی تکلیف وزیران و هیأت دولت در پاسخگویی به ملت شریف ایران (معالواسطه مجلس) در اصل هشتاد و هشتم قانون اساسی متجلی است، با وجود این، اعمال این حق با تکلیف بر رعایت اصول و موازین قانونی همراه است. به عبارت دیگر اصل هشتاد و هشتم قانون اساسی، گستره و دامنه شمول حق طرح سؤال و حتی استیضاح و به تبع آن تکلیف به پاسخگویی و دفاع وزیران را محدود به حوزه وظایف محوله به آنان در چارچوب قوانین و مقررات کرده است.
ازاین رو؛ نمایندگان محترم مجلس در مقام اعمال حقوق قانونی خود، با دو محدودیت کلی مواجه هستند، محدودیت نخست از اصل کلی ناظر به امر وکالت که رعایت مصلحت و غبطه موکل است نشأت میگیرد و محدودیت دوم بر پایه روح و منطق اصول هشتاد و هشتم و هشتاد و نهم قانون اساسی استوار است. طرح سؤال و استیضاح به لحاظ قانونی مستلزم تعیین و شناسایی مقدماتی وظایف قانونی و حدود و اختیارات وزیران در چارچوب بودجه مصوب و اوضاع و احوال حاکم بر کشور شکل میگیرد. به عنوان نمونه در شرایط جنگ و تحریم و مواردی از این دست، امکان تحقق بخشی از وظایف محوله محدود میشود. بنابراین طرح سؤال در حیطه وظایف و مسئولیتها بدون توجه به عوامل تأثیرگذار در فرآیندهای اجرایی فاصله گرفتن از روح و منطوق اصول قانون اساسی است. طرح سؤال به صورت کلی و عام و بدون تعریف و تعیین ارتباط سؤال با وظایف مشخص وزیران (بودجه مصوب، قانون پنج ساله توسعه، سند چشمانداز و...) با روح قانون اساسی به طور عام و موارد 88 و 89 به طور اخص سازگار نیست.
جهتگیری کلی آییننامه داخلی مجلس (ماده 222 و 209) بر شفافیت و صراحت سؤال و ذکر دقیق مورد یا موارد معطوف بر چگونگی اعمال حق طرح سؤال نمایندگان از وزیران تأکید دارد، علاوه بر این پیشبینی رسیدگی مقدماتی به طرح استیضاح در کمیسیونهای ذیربط نیز در مسیر اطمینانبخشی بیشتر به رعایت اصول قانون اساسی و آییننامههای داخلی مجلس در چگونگی طرح سؤال و استیضاح است. از سوی دیگر فرآیند وصول سؤال و استیضاح نیز توسط هیأت رئیسه مجلس به لحاظ منطقی نمیتواند فقط جنبه شکلی و تشریفاتی داشته باشد، بلکه هیأت رئیسه محترم مجلس در فرآیند اعلام وصول میتواند از جنبه کارشناسی و رعایت قوانین و مقررات، از چگونگی اعمال ماده اصل 88 و 89 قانون اساسی اطمینان حاصل نمایند تا بیجهت وقت مجلس و دولت در پاسخگویی به سؤال خارج از حیطه قانون و مصلحت و غبطه کشور، به هدر نرود.
از این رو مسئولیت سنگینی بر دوش هیأت رئیسه مجلس قرارداد که در فرآیند اعلام وصول، به نحوی عمل کند که توازن کامل بین حقوق دولت درفرآیند پاسخگویی و حقوق نمایندگان در اعمال ماده 88 و 89 و سایر اصول مرتبط همچون اصول 76 - 84 - 134- 137- 138 برقرار شود. مشارکت فعال و مسئولانه هیأت رئیسه مجلس در فرآیند وصول سؤالات و طرح استیضاح در انطباق سؤالات و ابهامات نمایندگان با اصول قانون اساسی و آییننامههای داخلی مجلس میتواند ضمانت اجرای مؤثری در پیشگیری از انحراف از تکالیف نمایندگی و دوری از غلتیدن در چالشها و دغدغههای جناحی ایجاد کند. تعریف معیارها و شاخصهای فنی و علمی منطبق با اصول قانون اساسی و آییننامه مجلس و نظارت بر اجرای دقیق این شاخصها میتواند شائبه سیاسی و جناحی بودن استیضاح را بی اعتبار کند و بر میزان و کیفیت همدلی بین دو قوه مقننه و مجریه بیفزاید.
اگر موارد استیضاح کلی و عام باشد- همانند پیگیری نشدن و حل مشکلات یا نبود برنامه مشخص برای حل موضوعات مربوط به حوزه مأموریت یک وزارتخانه یا تحقق نیافتن برنامههای پیشنهادی در فرآیند رأی اعتماد- امکان پاسخگویی دقیق و صریح از وزیران را سلب میکند یا اینکه وزیر در مقام پاسخگویی بیشتر، دیدگاههای نظری و سیاستهای کلان را به بحث میگذارد که عملاً نمیتواند موجبات ارتقای سطح نظارت مجلس محترم و تشویق و ترغیب وزیران به انجام وظایف محوله را فراهم کند.
هیأت رئیسه محترم مجلس رسالت و مسئولیت سنگینی در حوزه مدیریت طرح سؤال و استیضاح وزیران را به عهده دارد. هیأت محترم رئیسه میتواند در فرآیند وصول سؤالات و استیضاح بر مبنای تجارب و دستاوردهای اعمال حق نظارت خود بخصوص در 2 سال گذشته، بدون تضییع کوچکترین حقی از نمایندگان برای طرح سؤال و استیضاح، مکانیسمها و شاخصهای فنی در انطباق سؤالات با روح و منطوق اصول 88 و 89 قانون اساسی را هرچه بیشتر فعال کرده و از این طریق مسیر را برای طرح سؤالات غیردقیق و غیرمفید با انگیزههای سیاسی و جناحی را ببندد. تکلیف پاسخگویی وزیران در مقابل نمایندگان ملت یکی از دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی است. اعمال این حق نمیتواند با حقوق قوه مجریه در انجام وظایف و تکالیف قانونی خود تحت نظارت مجلس در تعارض باشد. از آنجا که رسالت هر دو قوه صیانت از حاکمیت و منافع ملی و پاسداری از حقوق ملت است، هیأت محترم رئیسه مجلس باید ساز و کاری را در فرآیند وصول سؤالات تعریف کند که به لحاظ فنی و کارشناسانه اعمال طرح سؤال و استیضاح وسیلهای برای تضییع حقوق دولت قرار نگیرد. به نظر میرسد که طراحی یک نظام مبنی بر بررسی ابعاد فنی و کارشناسانه سؤالات در فرآیند اعلام وصول میتواند در جلوگیری از تضییع حقوق دولت و ارتقای سطح همدلی مؤثر واقع شود.
نظر شما