به محدوده خيابان نوفل لوشاتوي تهران كه برويد حتما سوژه اين شماره ما را خواهيد ديد. خيليها او را ميشناسند، او لباسهاي قديمي ميپوشد و كلاه شاپويي هم به سر دارد.
هميشه ساعت 4 بعد از ظهر سر و كلهاش در اين محدوده پيدا ميشود و ساعت 10 شب ديگر كسي او را نميبيند، بيشتر اوقات روي يك موتورنشسته و گاهي ترانههاي قديمي ميخواند.
نام شناسنامهاياش «هاشم كاظميفرد» است اما «عمو سعيد » صدايش ميزنند. ميگويد سالها پيش يكي از طرفدارانش او را به اين نام صدا زده و تا امروز اين نام روي او مانده است.
عموسعيد سوژه اين شماره گزارش ماست، اين مرد 70 ساله نه بازيگر است و نه ازآن دسته كساني كه عشق لوطيگري دارند، او يك آشپز ماهر است كه با خودش قرار گذاشته مردم را ياد تهران قديم بيندازد.
اين مرد 70 ساله براي اولين بار به صورت سيار در خيابانهاي تهران با استفاده از وسايل قديمي، كباب لقمه سنتي ميپزد و ميفروشد.
هركسي او را ميبيند، ياد فيلمهاي مسعود كيميايي و كوچه ملي ميافتد و اينطوري او با يادآوري تهران قديم كسب درآمد ميكند. اگر براي شما هم جالب است سركي به زندگي عمو سعيد بكشيد با ما در اين گزارش همراه باشيد.
- من تهران قديم هستم
هيچ شماره تلفني از او ندارم فقط ميدانم پاتوقش حوالي خيابان نوفل لوشاتو است، وارد خيابان كه ميشوم ازدحام مردم در يكي از كوچهها توجهم را جلب ميكند و باورم ميشود كه آدرس را درست آمدهام، اينجا اولين مغازه سيار كباب سنتي در تهران است.
عمو سعيد ميگويد كه نوه لف است كه چند دهه پيش، مردم تهران قديم براي حليمهايش صف ميكشيدند، پدرش هم مشتي اكبر كبابي، بنيانگذار كباب سنتي در تهران است.
مي گويد كه او هم ميتوانسته دريك مغازه، كاري را كه از سال 42 شروع كرده بود ادامه دهد اما ترجيح داده كه از ايدههاي جالبي براي جذب مشتري استفاده كند: «خب خيلي راحت ميتوانستم بروم و يك مغازه مانند قديمها بگيرم و كار كنم اما من چيز ديگري در ذهن داشتم.
دلم ميخواست مردم با ديدن من، ياد قديمها بيفتند، مردم ما آرام آرام با غذاهاي سنتي بيگانه شدهاند، دوست داشتم لقمه سنتي ايراني را به روش دهه 40 و 50 بپزم و به مردم معرفي كنم.
با خودم گفتم چقدر خوب ميشود اگر تيپ و لباسم هم شبيه به قديميها باشد و از وسايلي براي پخت و پز استفاده كنم كه آن روزها، آشپزها اين غذا استفاده ميكردند و براي همين است كه كبابها را روي منقلي ميپزم كه خودم طراحي كردهام.
عمو سعيد ميگويد هر چند اوايل اين كار خيلي سخت بوده ولي حالا فكر ميكند كه موفق شده و براي همين است كه از 7 سال قبل در خيابانهاي تهران به صورت سيار كباب لقمه ميپزد و دست مردم ميدهد و با آنها از تهران قديم ميگويد.
« راستش اولش فقط پيرمرد و پيرزنها مشتري ثابتم بودند اما كم كم دختر و پسرهاي آنها و حتي نوههايشان به سراغم آمدند و كباب سفارش دادند.
با مشتريهاي ميانسال و سن بالا از قديمها حرف ميزنم و ياد خاطرات گذشته را زنده ميكنيم اما جوانترها بيشتر دوست دارند هم غذا سفارش بدهند و هم با من عكس سلفي بگيرند.
به آنها ميگويم كه سالها پيش، پدربزرگهايتان روي خوش به فستفود نشان نميدادند و كباب لقمه ميخوردند، جالب است كه بارها ديدهام اين جوانها دفعه بعد همراه با پدر ومادرشان ميآيند.»
- شغل پدري
عمو سعيد از قديمها برايمان تعريف ميكند و از روزي ميگويد كه براي اولين بار با كباب لقمه سنتي آشنا شده است«پدرم در ميدان اعدام سابق - محمديه امروزي ــ مغازه داشت و كباب سنتي ميپخت.
سال 42 بود كه من هم راهي مغازهاش شدم و شروع كردم به ياد گرفتن فوت و فنهاي طرز تهيه و پخت كباب سنتي لقمه، همزمان درس هم ميخواندم.
رشته ريختهگري را انتخاب كرده بودم و تا دلتان بخواهد درسخوان بودم،سال 59 پدر فوت كرد و دو سال من مغازه پدر را ميگرداندم،اما بالاخره قرار شد مغازه را بفروشيم و من تصميم گرفتم شغل پدر را ادامه دهم.»
او براي كار به اصفهان، كرمان و...رفت و آنجا هم كباب لقمه سنتي ميپخت اما بعد از مدتي دوباره به تهران برگشت، دوباره كارش را شروع كرد تا اينكه 7 سال پيش يك تصميم جدي گرفت «يك موتور خريدم كه بتوانم رويش كار كنم و يك سري هم وسايل كار تهيه كردم، مجبور شدم بعضي از وسايل را خودم طراحي كنم مانند منقل و شروع كردم به كار.»
او براي اولين بار به منطقه سه راه امين حضور رفت، آن روز 30 تا كباب لقمه فروخت. او يك موتور داشت و يك كلمن پر يخ كه در آن، گوشت لقمهها را نگهداري ميكرد و ظرف ديگري كه در آن نيز جعفري و پياز خرد شده نگهداري ميكرد و يك كپسول گاز.
روي موتورش سايه بان كشيده بود و يك بسته دستكش يك بار مصرف نيز كنار دستش گذاشته بود «يكي از كسبه آن محدوده با تعجب به من نگاه كرد و بعد جلو آمد و زماني كه متوجه شد قضيه از چه قرار است كلي از ايدهام تعريف كرد، زماني كه متوجه شد امروز روز اول كارم است برايم از مغازهاش برق گرفت و روي سايه بان موتورم زد تا در تاريكي نمانم، كلي كمكم كرد
هرگز او را فراموش نميكنم آن روز موفق شدم 30 تا لقمه بفروشم، براي مردم اين ايده خيلي جالب بود و با لبخند من را نگاه ميكردند آن روز، روز آقايان بود و همه مشتريهايم مردها بودند.»
- سفرهاي شهري من
او بعد از محدوده سه راه امين حضور، به منطقه خيابان ري، كوچه آبشار رفت و مدتي هم آنجا كار كرد و بعد هم راهي ميدان ونك، مولوي،خراسان و شوش شد اما جالب است بدانيم كه آيا تا كنون ماموران بهداشت به سراغش نرفتهاند يا نه؟
« بارها شده است كه ماموران بهداشت در ساعتهاي مختلف آمدند و در يخچالم را باز كردند و گوشتها را نگاه كردند، سبزيها را بررسي كردند و دستكشها و پيش بندم را ديدند و زماني كه خيالشان راحت شد تاكيد كردند كه بهتر است اين كار را ادامه ندهم.
من هم با لبخند گفتم كه من هم به اندازه آنها نسبت به بهداشت پخت و پزم دقيق هستم و حتي به آنها گفتم تعداد دستكشهاي يك بار مصرفي كه من مصرف ميكنم از تعداد دستكشهايي كه پرستاران و پزشكان بيمارستان كناري استفاده ميكنند بيشتر است.
اما آنها گفتند كه حداقل در فصل گرما اين كار را نكنم.» او ميگويد حتي پول لقمههايي را كه ميزند با دست خود نميگيرد و دختر و يا پسرش اين كار را انجام ميدهند« پسرم حدود 40 سال سن دارد و گاهي با من به سطح شهر ميآيد و كمكم ميكند و در روزهايي كه او نباشد دخترم كه 22 ساله است همراه من است.»
مشتريهاي او شماره تماسش را دارند و از قبل با عمو سعيد هماهنگ ميكنند كه كجا بيايند تا بتوانند كباب لقمه سنتي بخرند «بيشتر افرادي كه مشتري من هستند شماره تماسم را دارند و قبل از اينكه بيايند با من تماس ميگيرند، من در سطح شهر ميچرخم و جاي ثابتي ندارم.»
او ديگر امروز جزو محبوبترين آشپزهاي سيار پايتخت است و روزي حداقل 250 كباب لقمه ميفروشد. «سعي ميكنم در كنار رستوران و يا ساندويچ فروشي كار نكنم و هميشه حواسم به اين موضوع هست اما گاهي اوقات ازدحام جمعيت باعث ميشود كه همسايهها شاكي بشوند و من مجبور بشوم كه از آنجا بروم.»
عموسعيد ميگويد تا زماني كه زنده است ميخواهد با طعم كباب سنتياش با مردم از تهران قديم بگويد و در اين راه به هيچ وجه نميخواهد قوانين را زير پا بگذارد.
او ميگويد دلش لك زده براي شلوغي كوچه ملي و فيلمهاي قديمي، ميگويد تهران شلوغ و پر ترافيك امروز را دوست ندارد و فكر ميكند كه تهران قديم خيلي با صفاتر از شهري بود كه امروز ميبينيم.
منبع:همشهريسرنخ
نظر شما