درخشش و افول ناگهاني اين جريانها بهويژه پس از آنچه انقلابهاي عربي ناميده شد در كشورهايي نظير مصر، تونس و ليبي پرسشهاي ديگري را درباره علل و اسباب اين درخشش و افول زودهنگام به ميان آورده است.اين امر زماني اهميت مييابد كه بدانيم برخي از اين احزاب ريشههايي حدود يكصد سال در تاريخ سياسي خاورميانه داشتهاند و به مثابه كنشگراني ولو درجه دوم همواره قدرتهاي سياسي حاكم را در كشورهاي عربي آزار دادهاند. جماعت اخوانالمسلمين شاخصترين اين گروههاست كه رابطهاي بيناگروهي با ديگر جريانهاي اسلامگرا دارد و اغلب اين جريانها بهصورتي شبكهوار و ارگانيك با آن پيوند فكري مييابند.
اخوانالمسلمين پس از آنكه حسني مبارك از قدرت كنار رفت، به سرعت چارچوبي حزبي در معناي سياسي آن ايجاد كرد و به سرعت نيز به ردههاي بالاي قدرت دستيافت. جنبش نهضت به رهبري راشد غنوشي در تونس هم روند تقريبا يكساني را طي كرد. اما اين احزاب و جماعتها به سرعت هم سقوط كردند و از قدرت كنار رفتند. درنگ در تحولات سياسي در خاورميانه طي 4سال گذشته نشان از آن دارد كه اين امر معلول چند علت است:
1 - جماعتهاي اسلامگراي سني در كشورهايي نظير مصر، تونس و ليبي در سايه نظامهاي سياسي گذشته همواره در حاشيه و به دور از متن قدرت بودهاند و هيچگاه نتوانستهاند بهگونهاي رسمي و تعريفشده وارد معادلات سياسي شوند. اين جريانها همواره هدف قلعوقمعهاي رژيمهاي سياسي بودهاند و بهعلت فعاليت در سايه، به احزاب غيراسلامگراي خارج از قدرت هم بياعتماد بودند و نتوانستند با اين احزاب پيوندي برقرار كرده يا اعتماد آنان را هم جلب كنند. در نتيجه، با وجود رسيدن به رأس هرم قدرت، پارادايمها و مؤلفههاي يك قدرت دمكراتيك را رعايت نكردند و رويكردي يكسونگرانه را در پيش گرفتند؛ كما اينكه نتوانستند گفتماني متناسب با شرايط سياسي روز ارائه دهند. از اين رو، دچار نوعي انزواي داخلي و در عين حال منطقهاي شدند. اين امر بهويژه درباره اخوانالمسلمين مصداق بيشتري مييابد.
2 - ساختار قدرت در نظامهايي كه در آنها احزاب اسلامگرا به قدرت رسيدند، بهگونهاي بود كه رسيدن به رأس هرم قدرت، شرط لازم براي اداره كشور بود اما شرط كافي نبود؛ بدين معنا كه نظامهاي سياسي سابق بهگونهاي ارگانيك، ساختار مديريتي خود را تعريف كرده بودند و به قدرت رسيدن در اين نوع نظامها صرفا بهمعناي بهدست گرفتن جزئي كوچك از كليت انداموار آن نظامها بود. محمد مرسي هرچند وارد كاخ رياستجمهوري شد اما در وزارتخانههاي مختلف يا در رسانهها و مطبوعات و بهويژه در ساختار نيروهاي مسلح هنوز وفاداران به نظام سياسي سابق حضور داشتند؛
طبيعتا پيشبرد اهداف تعريف شده نظامهاي اسلامگراي جديد نظير اخوانالمسلمين در مصر يا نهضت در تونس منوط به وفاداري نيروهاي مسلح يا وزارتخانهها و رسانهها بود و اين امر به سهولت تحقق نميپذيرفت. در نتيجه، هرگونه تحرك نظام سياسي جديد به بنبست ميخورد و راهي از پيش نميبرد. اين امر در مرحله بعد بازخوردهايي اجتماعي و اقتصادي را رقم زد كه به اشكال مختلف در اين سه كشور تجلي يافت.
3 - قدرت گرفتن احزاب اسلامگرا در مصر يا تونس و ليبي همزمان شد با ظهور پديدهاي مخوف و هولناك كه به نام عمل به مباني اسلامي، مرتكب جنايات و كشتارهاي فراوان در تقريبا كل گستره جهان عرب شد. داعش يا گروهي كه خود را حاكميت اسلامي مينامد، مانند اين جريانها شعار اسلام را سرميداد اما اسلامي كه كاملا در تعارض با ديگر گفتمانهاي برون تراويده از اسلام حقيقي بود. اين امر ترس و نگرانيهايي را در جهان عرب برانگيخت و افكارعمومي جهان عرب تمامي اين جريانها و احزاب را يكسان تلقي كردند و آهسته آهسته از زير چتر قدرتهاي اسلامگراي جديد خارج شدند.
دامنه اين هراس و نگراني زماني گسترش يافت كه رسانههاي وفادار به نظامهاي سياسي سابق يا مخالف با اسلامگرايان، در آتش اين ترس و نگراني دميدند و چنين به افكارعمومي تلقين كردند كه به قدرت رسيدن اسلامگرايان در جهان عرب عاقبتي خوشتر از عاقبت مردم سوريه نخواهد داشت كه دربند جنايات داعش گرفتار آمدهاند.
در سايه اين علل و عوامل و نيز در نتيجه كنشگريهاي قدرتهاي منطقهاي بهويژه عربستان سعودي، نظامهاي سياسي از هم پاشيده در جهان عرب توانستند خود را بازتوليد كرده و ساختار خود را بازسازي كنند. بنابراين، اكنون ميتوان از دوران «پسااخواني» در جهان عرب سخن راند؛ دوراني كه احتمالا تا يك دهه آينده نيز ادامه خواهد يافت و همچنان احزاب اسلامگراي سني در حاشيه خواهند ماند تا با تجربهاي افزونتر و با شكل و شمايلي منعطفتر به متن قدرت در كشورهاي عربي بازگردند.
نظر شما