بعد از آنكه آمريكاييها اين حقيقت را درك كردند كه نميتوانند به وسيله گزينه تحريم و فشار ايران را از پاي درآورند، بهوسيله كشورهاي مورد اعتماد خود در منطقه پيام آوردند كه ميخواهند با ايران مذاكره كنند. آنها دريافته بودند كه به وسيله فشار بر ايران نميتوانند بر جمهوري اسلامي تأثير چشمگيري بگذارند.
آنها اين واقعيت را درك كرده بودند كه در مدت زماني كه تحريمها بر ايران بيشتر شده است، صنعت هستهاي ايران راه خود را بهتر از قبل ادامه داده و حتي به غنيسازي 20درصد هم دست پيدا كرده است. در واقع همين واقعيت بود كه آمريكا را پشت ميز مذاكره نشاند تا با زبان گفتوگو راه تحريم را كنار بگذارد. آنها در اين دوره اخير در واقع دريافتند كه بايد رهيافت مذاكراتي خود را نيز بازنگري كنند. قبل از اين دوره از مذاكرات، رهيافت آمريكاييها، رهيافت قدرت محور بر مبناي فشار و تحريم بود. اين نوع رهيافت مذاكراتي بر 3 ويژگي استوار است:
اجبار و تهديد، حداكثرگرايي، امتيازدهي قطرهچكاني
1-اجبار: استفاده از تهديد و زور و تحريمهاي اقتصادي است. در دوره گذشته ما شاهد بوديم كه آمريكاييها هميشه از اين گزينه نام ميبردند و از آن بهعنوان يك ابزار زور محور استفاده ميكردند.
2-حداكثر گرايي: اين ويژگي بر پايه خواستههاي حداكثري و يا بهعبارت ديگر براساس زيادهخواهي آنها مطرح ميشود.آنها با اين ويژگي در واقع به حقوق هستهاي ايران احترام نميگذاشتند و بهدنبال برچيدن همه توان هسته ايران اسلامي بودند. اين موضوع حتي از زبان رئيسجمهور آمريكا هم عنوان شد كه «من اگر بتوانم تمام پيچ و مهرههاي هستهاي ايران را برچينم اين كار ميكردم اما نميتوانم.»
آنها براساس اين ويژگي بهدنبال رسيدن به همه خواستههاي خود بودند.
3-امتيازدهي حداقلي: براساس 2 ويژگي مذكور آمريكاييها حاضر بودند كمترين امتيازها را براساس ميل و رغبت خودشان به ما بدهند كه طبق آن حتي كف خواستههاي جمهوري اسلامي نيز تأمين نميشد.
در همين حال، آمريكاييها رهيافت قدرتمحور خود را به رهيافت منفعت محور و حل مشكل، تغيير دادند. براساس اين رهيافت و مدل مذاكراتي طرفين براساس منافع مشترك و همچنين مصالحه و تلاقي منافع دوطرف وارد مذاكره ميشوند. بهعبارت ديگر اين رهيافت جديد نيز 2 ويژگي مهم دارد:
1-تأمين منافع دوطرف: دوطرف ميپذيرند كه معضل بهوجود آمده به نفع هيچ كدام از دوطرف نيست و در واقع براي حل مشكل تلاش ميكنند. تلاشي كه به نقطه تلاقي منافع دو طرف برسند. اين در حالي است كه منافع حداكثري يك طرف با منافع حد اقلي طرف ديگر تلاقي پيدا ميكند، منافع حداقلي كه ما به آن ميگوييم خط قرمز.
2-مصالحه: مصالحه در اين مدل از مذاكرات بهمعناي تسليم نيست. چون تسليم نيازي به مذاكره ندارد و به راحتي حاصل ميشود. بنا بر اين، مذاكره در جهت رفع مشكل وگذار از سقف خواستهها به كف خواستههاست. بر اين اساس است كه ميتوان تفسير كرد مذاكره براي مصالحه براساس رهيافت تغيير پيدا كرده آمريكاييها ميتواند به نفع منافع ملي جمهوري اسلامي ايران ختم شود و درغير اين صورت خير. اين مسئله در ژنو و لوزان صورت پذيرفت و آمريكاييها توانستند حداقلها و سقف خواستههاي جمهوري اسلامي ايران را بپذيرند.
اما بايد به يك موضوع ديگر نيز توجه كرد. در چند روز گذشته خصوصا بعد از تماس جان كري وزير امور خارجه آمريكا با واشنگتن و چرخش مواضع وي، گويا بار ديگر آمريكاييها ميخواهند وانمود كنند كه رهيافت قبلي خود را روي ميز مذاكره گذاشتهاند و براساس رهيافت قدرت محور و 3 ويژگي « اجبار، زياده خواهي، امتيازدهي حداقلي» ميخواهند بازي مذاكرات را به نفع خود تغيير دهند. بر اين اساس جمهوري اسلامي ايران و تيم ديپلماسي هستهاي كشورمان به خوبي درك كرده است كه بر اين روش مذاكراتي، هيچ نتيجهاي حاصل نخواهد شد و ايران از منافع حداقلي خود يا همان خطوط قرمز خود عدول نخواهد كرد چراكه اين ديدگاه ارتجاعي آمريكايي را قبول نخواهند كرد.
مهمترين دليل اين چرخش آمريكاييها را نيز ميتوان بر 2 محور تبيين كرد:
- الف) تحليل نادرست آمريكاييها از تأثيرگذاري تحريم بر شرايط كشور مبتني بر دادههاي غلط.
- ب) استفاده از اين چرخش موضع براي چانه زني بيشتر و تأمين خواستهاي حداكثري در روزهاي حساس مذاكرات هستهاي.
اما ايران بهنظر ميرسد ميتواند از يك ابزار قدرتمند استفاده كند، و آن هم مذاكره مستقيم و پيگير با 5كشور ديگر عضو 1+5 است. در واقع كشورهاي ديگر حاضر در مذاكرات در اين برهه از زمان ميتوانند نقش كليدي و اثرگذاري را در عرصه به ثمر رسيدن يك توافق خوب، داشته باشند زيرا آنها نيز از توافق نهايي با ايران سود خواهند برد.
- استاد دانشگاه
نظر شما