مهمترين دليلي كه مرا مجاب كرد كه روستانشيني اختيار كنم ازدحام و شلوغي در شهري مثل تهران بود. خاطرم هست وقتي كه مثلا ميخواستم به ديدن يكي از خواهرانم بروم سه ربع ساعت در ترافيك ميماندم. وقتي تصميم ترك تهران را گرفتم خيليها به من ميگفتند بهواسطه حرفهات هم كه شده بايد در پايتخت ميماندي. خب زندگي هنرمندان با زندگي مردم معمولي قدري متفاوت است، ولي من اصولا آدم معاشرتياي نيستم و قبلا هم نبودم اهل حضور در محافل كه البته شايد جزو الزامات زندگي يك هنرمند هم باشد و من نفياش نميكنم، هم نيستم.
به همين دليل مهاجرت به روستا برايم دشوار نبود. ميتوانم بگويم كه از حضور در يك روستاي خوش آب و هوا بسيار خوشحالم. بابت اين مهاجرت چيزي را از دست ندادم و حتي خيلي چيزها را بهدست آوردهام. در اين سالها هر وقت پيشنهادي براي بازي دريافت كردهام و فيلمنامه مورد پسندم واقع شده به سر صحنه آمدهام و هنگامي هم كه كارم به پايان رسيده به محل زندگيام بازگشتهام. در اين سالها ذهن آزادتر و خيال آسودهتري را داشتهام، چون از تنشها و درگيريها و مشغلههاي تهران فاصله گرفتهام.
من در 17كيلومتري صومعهسرا زندگي ميكنم. مناسبات خيلي خوبي هم با همسايگانم دارم. خاطرم هست سالهاي اولي كه به اينجا آمده بودم سريال «پليس جوان» از تلويزيون پخش ميشد. روزي آقايي كه برايم كار ميكرد به من گفت: «فيلمي پخش ميكنند كه خانم حاضر در آن خيلي شبيه شماست. شمائيد؟!» گفتم: «بله» با ذوقزدگي گفت: «بگو والا!» در كل روابط بسيار خوبي با مردم منطقه دارم.
از آنها فاصله نميگيرم و با تفاخر برخورد نميكنم. ميتوانم بگويم مثل يك آدم روستايي زندگي ميكنم و خودم را يكي از همين مردم ساده و خوشقلب ميدانم و به ديدنشان ميروم. بيمار شوند به عيادتشان ميروم و عزيزي را از دست بدهند براي عرض تسليت بهشان سر ميزنم. مردم هم با من احساس راحتي و صميميت ميكنند و مرا يكي از خودشان ميدانند. ميتوانم بگويم از روزي كه تهران را ترك گفته و به اين منطقه باصفا آمدهام، حالم بهمراتب بهتر شده است. اين خلوتي و آرامش روح مرا غنا ميبخشد و خوشحالم كه از ازدحام و شلوغي تهران فاصله گرفتهام.
متأسفم كه در تهران مشكلات جدي وجود دارد. وقتي به تهران ميآيم رغبت اينكه از آب لولهكشي بخورم را هم ندارم و هميشه از آبمعدني استفاده ميكنم. درحاليكه خاطرم هست در روزگاران گذشته گوارايي آب تهران معروف بود. حالا اما سالهاست كه آب پايتخت به دلم نمينشيند. اين تنها يك مورد كوچك بود و مشكلاتي كه در تهران به چشم ميخورد، بسيار زياد است. مشكلاتي كه در اين دودههاي كه من تهران را ترك كردهام چندين برابر هم شده است.
هنوز هم به گمانم وضعيت ترافيك تهران يكي از بزرگترين معضلات پايتخت است. با وجود ساخت بزرگراهها و احداث ايستگاههاي مترو، همچنان خيابانهاي تهران شلوغ است و به نظرم در اين زمينه، قدري مردم مقصرند. اينهمه خودروي تكسرنشين كه در خيابانها حضور دارند نميگذارند اين شهر نفس بكشد. به اعتقاد من طرحهايي مثل طرح زوج و فرد در تهران جواب نميدهد و بايد فكري به حال خودروهاي تكسرنشين كرد. سالها پيش كه در مقطعي در فرانسه زندگي ميكردم، ميديدم كه پاريس در روزهاي عادي خيلي پرترافيك نيست و بيشتر مردم با وسايل نقليه عمومي رفتوآمد ميكنند.
تا اينكه در روز 14 ژوئيه كه روز جشن است براي اولينبار ديدم كه در پاريس چقدر اتومبيل وجود دارد. مردم در روز جشن با خودروهاي شخصيشان بيرون آمده بودند، ولي در روزهاي ديگر سال بيشتر از اتوبوس و مترو استفاده ميكردند. متأسفانه در تهران استفاده از خودروي شخصي بهصورت بيرويهاي رواج دارد.
بعضيها حتي براي خريدن نان يا يك سطل ماست از دو كوچه پايينترشان هم از خودروي شخصي استفاده ميكنند و اساسا بدون ماشين هيچجا نميروند. وقتي ميخواهند دنبال فرزندشان بروند حتما بايد مقابل مدرسه پارك كنند و حاضر نيستند كمي پايينتر يا بالاتر بايستند. انگار از چند قدم پيادهروي هراس دارند. هنگامي كه به تهران ميآيم معمولا سعي ميكنم روز جمعه بيايم و اتومبيلم را هم پارك ميكنم. گاهيوقتها 20روز در تهران ميمانم، ولي خودرويم را تكان نميدهم و از آژانس يا اتوبوس براي تردد استفاده ميكنم. فكر ميكنم بسياري از مردم ميتوانند جاي استفاده از خودروي شخصي از وسايل نقليه عمومي استفاده كنند و اگر اينگونه شود، پايتخت، شهري به مراتب قابلتحملتر براي شهروندان ميشود.
- بازيگر سينما، تئاتر و تلويزيون
نظر شما