بيشتر كه فكر ميكنم ميبينم چنين كاراكتر مفروضي به لحاظ موقعيت تراژيك چيزي از مكبث كمندارد؟ خيلي دغدغه اين آدم را دارم. فردي كه ميخواهد سالم زندگي كند. شريف باشد و در عين حال در فقر سقوط نكند. اينكه خيليها رشوه بگيرند، خلاف كنند آيا به صرف اينكه مثلا تعدادشان زياد است ميتواند اين عمل را مشروع جلوه دهد؟ اين روزها تلاش ميكنم كاراكتري را بنويسم كه ميخواهد سلامت اخلاقياش را حفظ كند. يك كارمند شريف كه به اصطلاح قديميها سر سفره پدر و مادرش بزرگ شده و حرام و حلال ميفهمد چطور بايد در تهران زندگي كند؟ چطور ميتواند يك زندگي معمولي را بدون عدول از اصول اخلاقي و با درآمد حلال و مشروع اداره كند.
آدمي كه ميخواهد اجارهخانهاش را سر وقت بدهد. شرمنده زن و بچهاش نباشد و تمام تلاش و كوششاش در اين راستاست كه اخلاقمدار باشد. من به عنوان فيلمسازي كه سينماگر اجتماعي شناخته شدهام درام را در اين كوشش شريف آدم طبقه متوسط ميبينم نه در مكبث و شاهلير و هملت. گمانم فعل «بودن يا نبودن» را بايد اين آدم امروزي و معاصر صرف كند. اين آدم شريف را كه صورتش را با سيلي سرخ نگهميدارد ميگذارم كنار پورشهسوارهاي مرفه و بيدردي كه در خيابانهاي تهران تاخت و تاز ميكنند.
طبقه پولداري كه دستكم بخشي از آن ديگر به ارزشهاي فرهنگي، اخلاقي و حتي علم و دانش هم وقعي نمينهد. فردي كه در ابتداي جواني در پول و ثروت غرق شده چرا بايد درس بخواند؟ چرا بايد درس خواندن برايش ارزش باشد؟ در كنار فرد اخلاقي و شرافتمند طبقه متوسط كه به سختي ميكوشد بر اصولش پايبند باشد، اين تيپ تازهبهدوران رسيده برخوردار و ثروتمند را هم داريم. من به عنوان سينماگر اجتماعي اگر ميخواهم حرفي از جنس زمان بزنم بايد درام زندگي اين آدم طبقه متوسط را ببينم.
در دورهاي كه ميگفتند مسكن درد جامعه ماست «زير بامهاي شهر» را ساختم. بعد موضوع اشتغال جوانها جزو دردهاي جامعه بود و «در آرزوي ازدواج» را كارگرداني كرده باز بر اساس موضوع سياستزدگي جوانها و بحث گروهكها در دهه60 و آسيبهايي كه خانوادهها بابت اين موضوع دچارش شدند «دو همسفر» را ساختم. در مقطعي به من گفتند فيلم اجتماعي نساز و من «مهريهبيبي» را ساختم و به ترويج يك زندگي سالم و اخلاقي پرداختم.
هرچند نكته اينجا بود كه من به زمينخواري كه نمونهاش را در مهريه بيبي ميبينيم چه درس اخلاقي ميتوانستم بدهم؟!
بعد از فيلم «دو همسفر» ميخواستم درباره مسئله مهاجرت فيلم بسازم. آن موقع ايرانيها بيشتر از طريق تركيه مهاجرت ميكردند و خيلي از جوانهاي ما امكان رفتن به كشورهايي كه دوست ميداشتند و تصوراتي رويايي در موردشان داشتند را نمييافتند و در استانبول گيرميافتادند. بسياري از اين جوانها به راههاي نامربوط كشيده ميشدند و حتي روي بازگشت به وطن را نداشتند. در آن مقطع نشد كه پيرامون مهاجرت فيلم بسازم.
بهتازگي هم روي تب مهاجرت به استراليا تحقيقاتي انجام دادم. درباره انسانهايي كه با كولهباري از آرزو در دام قاچاقچيان ميافتند و در دريا غرق ميشوند. دوست داشتم دلايل اين مهاجرتها را واكاوي كنم. نفس مهاجرت بد نيست. پيامبر اكرم(ص) هم مهاجرت كرد. نكتهاش اينجاست كه با اين شيوه مهاجرت، هموطنان ما به خفت و خواري ميافتند. قصد داشتم ذلتي كه برخي از ايرانيها در مهاجرت دچارش ميشوند را نقد كنم ولي اعلام شد سوژه شما در اولويت قرار ندارد. وظيفه هنرمند انعكاس دردهاي جامعه است.
هنرمند بايد با زبان تأثيرگذار هنر بگويد كه ريا بد است. دروغ و رشوهخواري اخلاق را از جامعه ميزدايد. وقتي امكان پرداختن به موضوعات وجودنداشته باشد سينما به سمت موضوعات لمپني و لودگي ميرود. با پول كم، موضوعات سردستي و امكانات اندك هدف فقط اين ميشود كه با ابتذال تماشاگر را بخنداند. آن وقت درام زندگي دشوار مردي شرافتمند كه ميكوشد به اصول اخلاقي وفادار بماند به موضوعي تبديل ميشود كه غير قابل ساخت است.
- نويسنده و كارگردان سينما و تلويزيون
نظر شما