مبادا يك نيشتان در باشد و يكي دروازه. ما اينجا با كسي شوخي نداريم. هزاربار گفتهايم و يك بار ديگر ميگوييم: كافهنيشگون همين يكي است و شعبهي ديگري ندارد. قرعهكشي و مسابقه و اهداي جوايز ارزشمند هم هركي گفته كشك است. اگر ماشين ميخواهي بايد كار كني، نه اين كه بروي جنسهاي بنجل بخري و توي قرعهكشي شركت كني. فهميدي؟ كافهنيشگون هم چي...؟ شعبهي ديگري ندارد.
نيشخوان
اندر حكايت شعر مشهور
«دي شيخ با چراغ گشت گرد شهر»
حكايت فرمودهاند، در ايام قديم پيري با چراغ نفتي در كوچه پسكوچههاي نيشگونآباد همي گشتندي و شعر بالا را زير لب همي بخواندندي. جوانكي او را بديد و او را پرسيدندي: اي پير دانا، با اين چراغ چرا گشتندي؟
گفت: پس با چه بگردم؟
شنيد: با چراغ شارژي يا چراغ قوه.
گفت: چه فرق ميكند، جوينده يابنده است. من با همين چراغ نفتي هم توانستمي گشتندي.
شنيد: اصلاً چرا با چراغ گشتندي؟ با «گوگلمپ» ميتوان بدون حتي تكان پلك در يك چشم برهمزدني گشتندي و يافتندي.
گفت: برو بابا دلت خوش است. آنچه من به دنبالش همي گردم در هيچ نقشهاي يافت مينشود.
شنيد: مگر چه ميجويي اي پير آگاه و ناخودآگاه.
گفت: حدس بزن!
شنيد: مجسمههايي كه تا همين چند وقت پيش شبانه از ميدانهاي شهر برده ميشد؟
گفت: نه.
شنيد: آن دكلهاي گمشدهي حفاري نفت؟
گفت: نه جانم.
شنيد: شما خودت بگوي و راحتم بنماي.
گفت: برو بيت دوم اين شعر را بخواندندي كه چه گفت حضرت مولانا.
شنيد: من حوصلهي سرچ و جستجو در گوگل نداشتمي خود بگوي.
گفت: از ديو و دَد ملولم و انسانم آرزوست.
«ميرزا گوشي خان لمسآبادي»
نيشونوش
زندگي شيرينياش را از تو مي خرد
اين ماه، ترانهي «زندگي شيرينياش را از تو ميخرد» را از آلبوم «گربه دیگه گوشت نمیخواد، براش سبزي پاك كن!» انتخاب کردهایم و فكر ميكنيم كه خوشتان بيايد. آهنگ اين ترانه از دوست خوبمان سوسوليسوسول است كه قبلاً با نام قوقوليقوقول فعاليت ميكرد. ترانه از ترانهسراي معروف است كه خيلي معروف است.
لطفاً ترانه را روي اين آهنگ بخوانيد:
# دوپس... دوپس! خرچخرچ!
# خرچخرچ دوپس و دوپس!
يه خنده رو لباته
شبيه آبنباته
يه تيكه از آبنبات
گوشهي اون چشاته
يه تيكه از آبنبات
انگاري تو نگاته
تلخيها رو ميشوره
فسفاتِ كربناته
يه تيكه از آبنبات
ته ته صداته
حرف بزني يا فرياد
هميشه تو هواته
يه تيكه ازآب نبات
تو سوراخ گوشاته
گوش بده حرف ما رو
يه وقت نگي بياته
يه تيكه از اين مطاع
انگار پشت لباته
اين آبنباته آيا
يا سبيل باباته؟
دوستي ما قشنگه
مثل آب حياته
مواظب سودش باش
بازار بيثباته
«ميرزا كافيخان ميكس آبادي»
چت و مت
يك سر و دو گوش
نيشخشن: میدونی چرا خدا به ما دوتا گوش داده؟
نيشفشن: واسه اینکه صداها را بهتر بشنویم؟
نيشخشن: نه!
نيشفشن: واسه اینکه هم حرف جناح چپ را بشنویم، هم جناح راست؟
نيشخشن: نه!
نيشفشن: واسه اینکه طلافروشها به جای یک گوشواره دوتا گوشواره بفروشند به خانمها؟
نيشخشن: نه!
نيشفشن: واسه اینکه دستههای عینک روی گوشها بهتر وامیسته؟
نيشخشن: نه!
نيشفشن: پس واسه چی؟
نيشخشن: خب معلومه ديگه، واسه اینکه یکیش در باشه، یکیش دروازه. حرفهای حسابی رو از یک گوش بشنويم و از گوش دومي بيرون كنيم.
نيشفشن: عجب!
«يخچاي داغ»
چرا چرا چرا ...آخه چرا؟
همهي انسانهاي آدم نما و برعكس همهي آدمهاي انساننما هميشه با پرسش به سكوي پرش رفتهاند و پرسيدهاند و از پرسش نترسيدهاند. نمونهاش اين دوست و همكافهاي ما كه هر روز با يك مشت سئوال به كافه ميآيد:
چرا خرمگس داريم ولي الاغمگس نداريم؟
چرا گاوصندوق داريم ولي خرصندوق نداريم؟
چرا كتلت داريم ولي شلوارلت نداريم؟
چرا تكليف داريم ولي تكصابون نداريم؟
چرا باقالي داريم ولي باموكت نداريم؟
چرا مردود داريم ولي زندود نداريم؟
چرا گلوله داريم ولي برگ لوله نداريم؟
چرا تارنما داريم ولي ويلوننما نداريم؟
چرا پيراهن داريم ولي جوانآهن نداريم؟
«موهيتو با يخ اضافه»
نيشنهاد كتاب
كافهچي از حيوانات خوشش نميآيد. در حقيقت از حيوانات بيزار است. مخصوصاً از حيوانات بيآزار بيزار است. حيوانات بيآزاري مثل سوسك و پشه و مارمولك. براي همين بچههاي كافه تصميم گرفتند او را ذوقمرگ يا به قول غربيها «سورپرايز» كنند. غروب روز شنبه به او هديهاي دادند كه پر از حيوانات غيرخانگي است. ولي برعكس شد. يعني كافهچي ما را ذوقمرگ يا به قول غربيها «سورپرايز» كرد. آن قدر با خواندن اين كتاب خنديد و حالش خوش شد كه ما هم كنجكاو شديم آن را بخوانيم. شما هم اگر كنجكاو شديد آن را بخوانيد.اسمش هست: «خانوادهي من و بقيهي حيوانات» نويسندهي اين كتاب «جرالد دارل» و مترجم آن «گلي امامي» است.
داستان كتاب دربارهي نويسنده و جانورشناسي است كه عاشق جانوران است و ماجراي خودش را در هشت سالگي شرح ميدهد. او همراه دو برادر و خواهر و مادرش به جزيرهاي در يونان ميرود. اين ديگر بستگي به سليقهي خودتان دارد كه از افراد خانواده با تمام كجخلقيها و خصوصيات افراطيشان خوشتان بيايد، يا از جانوراني كه نويسنده روي آنها مطالعه ميكند و به ويلاهاي رنگارنگ خانواده ميآورد: از قورباغه و لاكپشت گرفته تا خفاش و پروانه و عقرب و اختاپوس و سوسك گلسرخي و...
ناشر اين كتاب بامزه نشر چشمه (88907766)
است.
قيمتش هم 20هزار تومان.
نيشخبر
خبر اول اینکه قرار است كلاس آموزش نويسندگي در هفتهنامهي دوچرخه برگزار شود. اين كلاس براي آموزش داستاننويسي نيست. بلكه براي آموزش نويسندگي است. منظورمان را ميفهميد؟ ميخواهيم اصول نويسندهشدن را ياد بدهيم. مورد داشتيم نويسندهي خيلي معروفي در سراسر عمرش فقط دو كتاب چاپ كرده و بعدش هم با همان دو كتاب از دنيا رفته. در عوض مورد داشتيم طرف زنگ زده به دبير ادبيات دوچرخه و پرسيده براي داستان چهقدر ميپردازيد؟ گفتيم فلان قدر. و بعد گفتيم داستان شما دربارهي چيست؟ گفته هنوز ننوشتهام. توي دلمان گفتيم پس بيماري داشتي (مرض) به ما زنگ زدي؟ گفته دارم بهش فكر ميكنم. و با كمال پررويي و اعتماد به نفس گفته من در آينده نويسندهي معروفي خواهم شد، نميشود پول بيشتري بپردازيد؟
الآن دبير سرويس ادبياتمان در بخش اعصاب و روان يكي از بيمارستانها بستري است.
خبر دوم بستريشدن مسئول بخش نوجوان در بخش زنانهي بيمارستان اعصاب و روان است. قرار بوده بچههايي كه جايزه برايشان ارسال شده تلفن بزنند و رسيدن جايزه را خبر بدهند. مورد داشتيم يكي از والدين زنگ زده دوچرخه و با عجله گفته: «جايزهي بچهام رسيده، دست شما درد نكند.» و همكارمان تا آمده بپرسد اسم بچهي شما چيه؟ طرف «تق!» گوشي را گذاشته و قطع كرده. از والدين گرامي تقاضا ميكنيم كمي صبورانهتر رسيدن جايزه را خبر بدهند و اگر دوست داشتند تشكر هم بكنند. حالا ما ازكجا بدانيم جايزهي كي رسيده و كي نرسيده؟
«شنگول خنگولآبادي»
نظر شما