همسرش هم تحصيلات ابتدايي دارد و سالها قبل زماني كه نوجواني بيش نبوده بهخاطر كار، درس و مدرسه را ترك كرده و راهي زمين كشاورزي پدرش شده تا كمك حال او باشد. با آنكه اين زوج سواد درست و حسابي ندارند اما 7 حافظ قرآن در دامنشان پرورش دادهاند و هشتمين و كوچكترين عضو خانواده كه پسري 7ساله است نيز خودش را آماده ميكند تا حفظ قرآن را آغاز كند.
شهربانو ياراحمدي و همسرش، از ثروتمندترين افراد كره خاكي هستند؛ 8فرزند آنها ارادت خاصي به ائمهاطهار دارند و به قول خودشان قرآن بركتي به زندگيشان داده كه كمتر كسي در زندگياش دارد. زن و مرد روستايي هر روز صبح زندگيشان را با ياد خدا و آياتي از او شروع ميكنند و شبها نيز با ذكر او به خواب ميروند.
يك روز در ميان در خانهشان جلسات خواندن قرآن برگزار ميشود و عليمحمد ياراحمدي با سعهصدر و آرامش زياد آيهها را گوش ميدهد و ايرادها را ميگيرد. برايش مهم نيست قاري، كودكي 5ساله باشد يا مردي جوان، او پدرانه اشتباهات را تصحيح ميكند و از قاري ميخواهد تا دوباره همان سوره را بخواند.
سالهاست كه راه و رسم زندگياش به اين منوال قرار گرفته است و همه اهالي روستاي زيرآب منطقه جعفرخواني از جلسات قرآن در خانه مرد ميانسال آگاه هستند. با آنكه تا پنجم ابتدايي بيشتر درس نخوانده اما با قرآن آشنايي زيادي دارد و علاوه بر تلفظ عربي آن، معني آيات را به فارسي ميداند.
حالا كه پا در 50سالگي گذاشته است، خيالش راحت است و آرامش وصفناپذيري زندگياش را فرا گرفته چرا كه بچههايش با حفظ قرآن و انس با خدا، راه صحيح را انتخاب كردهاند و ميداند كه قرآن هميشه پناه آنهاست. اما چطور ممكن است مادر و پدري با چنين سطح تحصيلات، فرزنداني داشته باشند كه حافظ كل قرآنمجيد هستند؟ پدر كشاورز و مادر خانهدار چه راهكاري پيش گرفتهاند كه فرزندان موفقي دارند و آرامش و بركت را مهمان خانهشان كردهاند؟ براي پي بردن به راز اين موفقيت به گفتوگو با خانواده ياراحمدي پرداختيم.
- چطور با قرآن آشنا شديد؟
از همان دوران كودكي و نوجواني در كلاسهاي قرآن شركت ميكردم و با آنكه سواد درست و حسابي نداشتم، سعي ميكردم كلمات قرآني را درست بخوانم و ادا كنم. البته اوايل برايم سخت بود، بچه بودم و سن و سالي نداشتم اما علاقه زيادي به قرآن داشتم و همين مسئله باعث ميشد كه مايوس نشوم. با آنكه سالهاست قرآن ميخوانم اما خودم حافظ قرآن نيستم، البته سورههاي كوچك را از حفظ هستم و در رابطه با سورههاي بزرگ قرآن نيز اگر كسي شروع به خواندن آيهاي كند، ميتوانم آيه بعدي را بدون نگاه به قرآن بخوانم اما همينطوري قرآن را از حفظ نيستم.
قرآن خواندن من حتي زماني كه جبهه رفتم و بعد از آن هم ادامه داشت. سال61 بود كه عمويم عليحسين ياراحمدي در عمليات آزادي خرمشهر به شهادت رسيد. او معلم بود و من با گذشت سالها، خاطرات خوشي را كه از او دارم هنوز فراموش نكردهام. پدر بزرگ و مادربزرگم از من خواستند براي عمويم هر شب جمعه قرآن بخوانم. پنجشنبهشبها سر خاك عمويم ميرفتم و براي او سوره جمعه را ميخواندم و بعد از مدتي اين كار، جزو كارهاي دائمي من شد و هر هفته بدون آنكه كسي حرفي بزند براي عمويم قرآن ميخواندم. همين قرآنخواني باعث شد تا كمكم با قرآن مانوس شوم و بدون اينكه كلاس بروم و درس قرآني بخوانم، در جلسات روخواني قرآن شركت كردم. حسن اين جلسات اين بود كه ايراداتم گرفته ميشد و به مرور زمان و خواندن مكرر قرآن تمام اشكالاتم از بين رفت. بعد از اينكه به روخواني قرآن تسلط پيدا كردم، تصميم گرفتم بچههايم را با قرآن آشنا كنم.
- چرا درس را رها كرديد؟ بهخاطر شيطنتهاي بچگانه يا وضعيت خانوادگي بود؟
به خاطر وضعيت خانوادگي بود. پدرم كشاورز بود و روي زمين كار ميكرد. تا پنجم دبستان بيشتر درس نخواندم، بعد از آن به ناچار ترك تحصيل كردم. وضع ماليمان خوب نبود. برادرم هم راضي به ادامه تحصيل من نبود و همين مسئله باعث شد تا بعد از آن روي زمين كار كنم. آن موقعها روي زمينمان گندم ميكاشتيم. بعد از مدتي هم ازدواج كردم.
- برقراري ارتباط بين بچهها و قرآن بايد كار سختي باشد و بدون برنامهريزي بيشك نميتوان اين كار را انجام داد؟
واقعا كار خيلي سختي بود چون اگر مسير را اشتباه ميرفتم بچههايم به جاي انس با قرآن، از آن دور ميشدند. آن زمان 100تومان خيلي پول بود. به بچهها ميگفتم هر كسي فلان سوره را حفظ كند 100تومان جايزه دارد. يا به آنها قول زيارت كربلا، امامرضا(ع)، پارك، مسافرت و... را ميدادم و آنها را تشويق به برقراري ارتباط با قرآن ميكردم. علاقه بچههايم به قرآن در حدي است كه پسرم زماني كه ازدواج كرد يك شرط براي همسرش گذاشت و آن هم حفظ قرآنمجيد بود. عروسم هم از اين شرط استقبال كرد.
- در زندگي همه انسانها، لحظههايي رخ ميدهد كه آنها در تنگنا قرار ميگيرند، براي شما نيز چنين اتفاقاتي رخ داده است؟
هميشه اينطور بوده و توكلهايم به خدا، كمكهاي بسيار زيادي به من كرده است. البته در رابطه با بچههايم بايد بگويم كه چون آنها مانوس با قرآن هستند و همنشين قرآن، خداوند بهصورت ويژه حامي و نگهدارشان است. يكي از مواردي كه واقعا وجود خداوند را با چشمان خودم ديدم برطرف شدن مشكلم بهصورت واقعا ناگهاني بود كه از نظر من معجزه محسوب ميشد. ماجرا از اين قرار بود كه مدتي قبل، از نظر معيشتي با مشكل مواجه شده بودم. واقعا دستم به جايي بند نبود و نميدانستم چكار بايد انجام دهم.
به قدري عرصه زندگي به من تنگ شده بود كه تصميم گرفتم از شهر خارج شوم و چند ساعتي با خداي خودم در بيابان راز و نياز كنم. به بيابان رفتم و 2ركعت نماز خواندم. مشكلم را با صداي بلند براي خدا گفتم و از او خواستم خودش به صلاحش راهي نشانم دهد. هنوز به شهر برنگشته بودم كه مشكلم بهطور معجزهآسايي حل شد. البته اين را هم بايد بگويم كه معجزاتي در زندگي من رخ داده كه فراتر از گرهگشايي از مشكلات دنيوي بوده و اينها باعث شده تا من با تمام وجود به حضور خداوند در زندگيام پي ببرم.
بهنظر شما معجزه بالاتر از اينكه خداوند آرامشي در زندگيام داده كه هيچكس آن را ندارد! شبها بدون هيچ دغدغه و ناراحتي سرم را روي بالش ميگذارم و ترسي از فردا ندارم. معجزه بالاتر از آنكه بچههايم حافظ قرآن هستند و به بركت قرآن هرآنچه خواستهاند به نتيجه رسيده است و حالا هر كدامشان در مسير صحيح زندگي قدم برميدارند و پلههاي ترقي را طي ميكنند. معجزه بالاتر از اينكه با وضع مالي متوسطي كه داشتهام 3فرزندم ازدواج كرده و تشكيل زندگي دادهاند و زندگيهاي آنها پر از آرامش و صفا و عشق است، آن هم در روزگاري كه آرامش براي خيليهايافتنشدني است! معجزه از آن بالاتر كه باغ من معمولا آفت نميزند و با اينكه باغهاي اطراف بدون آب هستند، باغ من آب فراوان دارد و در تمام سالهاي خشكسالي درختان باغ من ميوه دادند!
- نقش همسرتان را در زندگي بگوييد. ايشان مادر 7 حافظ قرآن هستند و درجه و مقام والايي دارند.
همسرم دختردايي پدرم است. او سواد خواندن و نوشتن ندارد اما هميشه در زندگيام مثل يك كوه پشتم بوده است. همسرم قانع بود و هيچ وقت ناشكري نميكرد. با آنكه سواد خواندن قرآن ندارد اما هميشه قرآن گوش ميدهد و بزرگترين حامي براي بچههايم است. حمايتهاي ايشان در زندگي من نيز بسيار زياد بود و نبودشان تأثير منفي در زندگيام ميگذاشت. فراموش نكنيد كه از دامن زن مرد به معراج ميرسد.
- تعداد فرزندان شما زياد است و خيلي از افراد با اين موضوع مخالفت دارند، نظرتان در اين مورد چيست؟
ميدانيد خداوند از پدر و مادر مهربانتر است. با آنكه مدام انسان را آزمايش ميكند اما لحظهاي او را به حال خود رها نميكند. اوايل اجازه نميدادند زياد بچهدار شويم و به كساني كه بيش از حد مورد نظر فرزند داشتند كوپن نميدادند. خيليها به من ميگفتند فرزند زياد خوب نيست چطور ميتواني خرج و مخارج آنها را بدهي؟ اما خداوند در قرآن ميفرمايد: فرزندانتان را از ترس فقر و گرسنگي نكشيد، ما روزيشان را از خودمان ميدهيم. من به اين آيه قرآن توجه كردم و روزي بچههايم را خدا داد.
الان دخترم كارشناسي ارشد است و 5پسرم بعد از حفظ قرآن به حوزه رفتند و 2پسر ديگرم دوره ابتدايي را ميگذرانند. بزرگترين فرزندم 28سال دارد و در پايه 7حوزه است و كوچكترين فرزندم 7سال دارد و در حال يادگيري قرآن است. يك دختر دارم كه او نيز حافظ كل قرآن است. حالا آنهايي كه مرا از بچهدار شدن منع ميكردند به سراغم ميآيند و ميگويند چه اشتباهي كرديم، اي كاش به اين موارد توجه نكرده بوديم و ما هم بچهدار ميشديم. ثروت انسان فرزندان او است و پيامبر فرمودهاند: «هويت شما مسلمانان، فرزندانتان است. من در روز قيامت به زيادي شما افتخار ميكنم». اگر فرزندان من نبودند من و همسرم الان هويتي نداشتيم.
- غيراز جلسات قرآني، شغل ديگري هم داريد؟
هميشه كشاورز بودهام و الان هم هستم. درحال حاضر باغ پسته دارم اما همانطور كه ميدانيد درختهاي پسته تا 7سال اول ثمر نميدهند و بعد از آن هم يك سال در ميان پسته دارند. با اين حال خدا را شاكرم كه به وسعت كرمش روزي مرا زياد كرده است.
- قبولي در كنكور بدون ادامه تحصيل
كارشناسيارشد گرفته و خودش را براي شركت در مقطع دكتري آماده كرده است. فاطمه 22سال دارد و حافظ كل قرآنكريم است. او سومين عضو خانواده ياراحمدي است و بركت قرآن در زندگي را بارها و بارها ديده است. او و 7برادرش موفقيتشان را در زندگي مديون پدري مهربان و مادري دلسوز ميدانند و اگر حمايتهاي آنها نبود بيشك آنها به اين نقطه از زندگي نميرسيدند.
- شايد نخستين سؤالي كه براي خيليها مطرح ميشود اين است كه چطور شد با قرآن مانوس شديد. حفظ كل قرآن و داشتن مدرك كارشناسيارشد براي دختري با اين سن و سال و خانوادهاي كه تحصيلات عاليه ندارند، واقعا عجيب است؟
پدر و مادرم ما را عاشق قرآن كردند. آنها طوري با من و برادرهايم رفتار كردند كه ما عاشق قرآن شديم. يادم ميآيد از همان دوران كودكي پدرم براي ما مسابقه ميگذاشت و جايزه درنظر ميگرفت. بيشتر مواقع جايزههاي ما نقدي بود اما مسابقهاي كه بين ما برگزار ميشد بهنظرم با تمام مسابقاتي كه در خانههاي ديگر برگزار ميشد، خيلي متفاوت بود.
در خانه ما مسابقه برگزار ميشد تا از همديگر سبقت بگيريم؛ آن هم براي حفظ قرآن. پدرم سورهاي را درنظر ميگرفت و ميگفت هر كدام از شما زودتر اين سوره را حفظ كند اين جايزه از آن او است. من و برادرهايم هم جزو شركتكنندگان پر و پا قرص اين مسابقه بوديم. در عالم بچگي جايزههاي پدرم، بهترين جايزه براي ما بود. از طرفي حفظ سورههاي قرآن هر چند در ظاهر يك بازي بود، اما در باطن ما را به خدا نزديك ميكرد و حفظ قرآن تقويتي براي حافظه ما هم بود.
- دعوايتان هم ميشد كه من زودتر حفظ كردم جايزه براي من است؟
بابا هميشه حواسش به همه ما بود. جايزه، بهانهاي براي تشويق ما بود و دوستيمان با قرآن؛ پس مديريتش طوري بود كه دعوايي بهوجود نميآمد.
- حفظ قرآن براي شما سخت نبود؟ از اين كار فراري نبوديد و اينكه بخواهيد كار ديگري انجام دهيد؟
پدرم با ترفندي براي ما اين مسابقه را اجرا ميكرد كه ما از هم سبقت ميگرفتيم. او سعي ميكرد آيههاي كوچك و آسان را به ما پيشنهاد بدهد و ما هم در دنياي كودكي عاشقانه در مسابقه شركت ميكرديم. پدرم براي نماز خواندن هم يك روش خاصي براي تشويقكردن ما داشت.
او هميشه در خانه با صداي بلند و خوش قرآن ميخواند و موقع نماز ما را به نماز جماعت دعوت ميكرد. در روستاي ما تا چند سال قبل مسجدي وجود نداشت و امام جماعت ما پدرم بود. او با خوشرويي ما را به نماز دعوت ميكرد و طوري ما را به اين كار تشويق ميكرد كه صبحها بدون اينكه كسي ما را از خواب بيدار كند، خودمان بيدار ميشديم و در نماز شركت ميكرديم. پدرم هميشه ميگفت بهترين لحظه صحبت با خداست و اين ملائكه هستند كه ما را از خواب بيدار ميكنند.
- بيشك حفظ قرآن و همراه بودن با آن تأثيرات زيادي براي هر فردي دارد. دلم ميخواهد بدانم براي زندگي شما چه تأثيري داشت؟
اگر منظورتان مسائل مادي است، از زماني كه در اين مسير قدم گذاشتهايم وضع ماليمان خيلي بهتر شده است. مدتي است كه در ايران خشكسالي بيشتر شده و اين موضوع در زندگي ما كشاورزان به نسبت افراد ديگر تأثير منفي بيشتري دارد اما شايد باورتان نشود كه درختهاي باغ ما خشك نشده و پر بار است و ثمره درختهاي ما از اهالي روستا بيشتر است. اما مسائل ديگري هم مطرح است؛ مثلا بهنظرم اينكه در اين سن، براي مقطع دكتري اقدام كردهام و تا به حال موفق شدهام، خودش يك معجزه بود. حتي حفظ قرآن در يك سال نيز خودش معجزه است و من و برادرهايم تنها در يك سال قرآن را بهطور كامل حفظ كرديم.
- چطور كل قرآن را در يك سال حفظ كرديد؟
مؤسسهاي وجود دارد به نام بيتالاحزان كه بهصورت شبانهروزي است و از سراسر ايران در اين مؤسسه ثبتنام ميكنند و تا به حال 1600حافظ كل قرآن از آن فارغالتحصيل شدهاند. آموزش حفظ به اين صورت است كه ابتدا چندبار قرآن را گوش ميدهيم و بعد از آن حفظ قرآن است كه روزي 2صفحه از قرآن را حفظ ميكرديم و بهترتيب، اين تعداد صفحات بيشتر ميشود. البته كلاسهاي ترجمه و تفسير نيز در كنار آن برگزار ميشود.
- از درس و دانشگاه بگوييد، چه شد كه راهي دانشگاه شديد؟
دوم دبيرستان را كه تمام كردم و آماده بودم به سوم دبيرستان بروم، آن زمان فهميدم كه هر كسي كه حافظ كل قرآن باشد، ميتواند در كنكور شركت كند و درصورت قبولي، بدون ادامه تحصيل مستقيما وارد دانشگاه شود. من هم كه مشغول حفظ قرآن بودم در اين آزمون شركت كردم و در رشته الهيات قبول شدم. بعد از پايان دوره كارشناسي، مجددا در كنكور شركت كردم و آزمون كارشناسيارشد را هم با موفقيت گذراندم و الان براي دكتري اقدام كردهام كه اميدوارم قبول شوم.
- سؤالي كه شايد براي خيليها پيش بيايد، قبوليتان در مقطع كارشناسي است. بيشتر توضيح ميدهيد؟
از آنجا كه من از دوران كودكي با قرآن مانوس بودم و تسلط كامل به معاني و علوم فقهي داشتم و حافظ كل قرآن بودم در اين آزمون شركت كردم. آزمون به اين صورت است كه اگر كسي حافظ قرآن كريم باشد، ميتواند در كنكور كارشناسي الهيات شركت كند و درصورت قبولي در اين رشته، ميتواند بدون داشتن مدرك ديپلم وارد دانشگاه شود. البته اين شرايط تنها در رشته الهيات حكمفرماست.
- ديدگاهتان درباره قرآن چيست؟
هر آنچه قرآن گفته درست بوده، حرف حرف قرآن معجزه است. زماني كه اتفاقي رخ ميدهد ناگهان آيهاي از قرآن كه مرتبط به آن است در ذهنم ميآيد. مثلا در قرآن آمده است كه همه موجودات ذكر او را ميگويند، زماني كه اذان ميگويد همه موجودات شروع به سر و صدا ميكنند. حتي برگهاي درختان تكان ميخورند و اين نشان ميدهد كه آنها ذكر خدا را ميگويند.
- اگر قرار بود از نو متولد شويد، چهجور خانوادهاي را انتخاب ميكرديد تا در آن به دنيا بياييد؟
شما فكر ميكنيد به غيراز اين خانواده من خانواده ديگري را انتخاب ميكردم؟ من در بهترين شرايط زندگي كردهام. درست است كه در يكي از روستاهاي نيريز استان فارس ساكن هستيم اما خداوند بركتي به زندگيمان داده است كه بيشك در كمتر خانوادهاي پيدا ميشود. مادر من سواد خواندن ندارد اما لحظهاي ما را در يادگيري قرآن تنها نگذاشت و هميشه پشتيبان و حامي ما بود.
هرگز نميتوانم دستان پينهبسته و زمخت پدرم را از ياد ببرم كه بعد از حفظ قرآن با آرامشي خاص آن را روي سرمان ميكشيد و جايزهمان را ميداد. البته اين را هم بگويم كه خانواده در موفقيت خيلي شرط است ولي خيلي از افراد بودند كه در خانوادههاي خوبي به دنيا آمدند اما خوب زندگي نكردند. خيليها نيز در خانوادههاي بدي زندگي كردند اما خودشان را از منجلاب بيرون كشيدند و وارد راهي شدند كه به رستگاري طي ميشد. داشتن چنين پدر و مادري در زندگي نعمتي است كه خداوند به هر بندهاش نميدهد و من و برادرهايم دستبوس پدر و مادرم هستيم.
نظر شما