اين موجودهاي ريزهميزهي زردرنگ با عينكهاي درشتشان، قبل از دايناسور وجود داشتند و هنوز هم وجود دارند! آنها در تمام طول تاريخ دنبال «رئيس» گشتهاند، يك رئيس قوي و پرزور كه از همه بالاتر باشد؛ حالا ميخواهد يك «دايناسور» باشد يا «ناپلئون»!
بعد از موفقيت دو قسمت قبلي انيميشن «منِ نفرتانگيز»، حالا «پييِر كافين» و «كايل بالدا»، كارگردانهاي اين مجموعه، در سومين قسمت اين انيميشن به سراغ گذشته رفتهاند؛ اينكه «مينيون»ها از كجا آمدهاند و چهطور در نهايت «گرو» را بهعنوان رئيس خود انتخاب كردند. انيميشن «مينيونها» كه اينروزها در سينماهاي جهان اكران شده، فروش بسيار بالايي داشته است. به همين بهانه براي اين هفته، ترجمهي گفتوگويي با كارگردانهاي اين انيميشن را برايتان انتخاب كردهايم تا بيشتر با اين موجودهاي بامزه آشنا شويد.
بياييد در ابتدا دربارهي زبان مندرآوردی مينيونها صحبت کنیم. چه شد که به این زبان رسیدید؟
پییر کافین: خب، باید برگرديم به اولین قسمت انيميشن «منِ نفرتانگیز». اولین مسئله، شکل ظاهری آنها بود. تحقیق کردیم، طرح زدیم، موجودهاي گرد و منحنی زیادی بر صفحههاي کاغذ کشیده شدند تا در نهایت به شخصیتهای زرد کوچولویی رسیدیم که امروز، همه آنها را میشناسند. در یکی از صحنههای اين انيميشن، مينيونها باید میگفتند: «گرو! گرو! گرو!» و این صحنهای بود که «گرو» شخصیت اصلی داستان، به روی صحنهي نمايش میرفت و مینیونها او را تشویق میکردند. این نهایت کلامی بود که برای آنها در نظر گرفته بودیم. وقتی که شروع به جانبخشی این صحنه کردیم، «کریس مِلِداندری»، تهیهکنندهي ما، ظرفیت و پتانسیل بیشتری در آنها دید. او معتقد بود که این موجودهاي زرد میتوانند داستانکها، ماجراها و زندگی خود را داشته باشند و به ریتم انيميشن کمک کنند.
این شد که كمكم فضا و قصههای بیشتری را به مینیونها اختصاص دهیم. کار خوب پیش رفت اما یک سؤال بزرگ مطرح شد: «چهطور میشود این داستانکها و ماجراجوییها را روي شخصیتهای بیکلام بگذاريم؟» اینجا بود که یک تجربهي جدید برایم بهوجود آمد. من به کلمههايي گنگ و نامفهوم رسیدم. کلمههايي که از زبان انگلیسی مشتق شدهاند، اما نمیتوان گفت انگلیسی هستند. در انيميشن «منِ نفرتانگیز2»، مینیونها نقش محوری داشتند و لازم بود زبانشان بیشتر قابل درک باشد. شاید برایتان جالب باشد كه بیشتر واژههاي زبان مینیونها را از چیزهایی که میخوردم، الهام گرفتم! مخصوصاً سر ناهار! چیزهایی مثل «بِنانا» (موز)، «تیکا ماسالا» (نوعی خوراک) و «پوپادوم» (نوعی نان). درانيميشن اول، ما فهمیدیم که موسیقی واژهها بسیار اهمیت دارد. برای همین کلمههايي که موزون بودند در لیست ما جا گرفتند. «برایان لینچ»، فیلمنامهنویس انيميشن ما، در قسمت سوم دامنهي كلمهها را گستردهتر کرد. برای همین در انيميشن «مینیونها»، وقتی دوتا مینیون دعوا میکنند یا یک مینیون، لطیفهاي تعریف میکند، شما میتوانید واژههايي را از زبانهای چینی، ایتالیایی، کرهای، ژاپنی و اسپانیایي بشنوید.
خالق مینیونها کیست؟ شما یا کمپانی «یونیورسال»؟
پییر کافین: هیچکدام! بیشک خالق مینیونها برایان لینچ، فیلمنامهنویس اين مجموعه است. او ایدهای داشت و با این ایده به سراغ کریس ملداندری رفت و این، نقطهي شروع زندگی مینیونها است.
داستان فیلم در شهر لندن و در حدود سالهاي 1960 ميلادي میگذرد. چرا این برهه از تاریخ شهر لندن را برای داستان انتخاب کردید؟
کایل بالدا: لندن در دههي60 شهر شگفتآوری بود. شگفتآور، هم از جنبهي روحی و هم از لحاظ گرافیک تصویری؛ یعنی در مدل لباسها، مدل ماشینها، رنگها و زندگي مردم، نوعی شادی به چشم میخورد. علاوه بر این، موسیقی نیز جزيی از زندگی روزانهي مردم شده بود. ما میخواستیم از همهي اينها استفاده كنيم.
پییر کافین: برای یک کارگردان هیچچیز هیجانانگیزتر از این نیست که فضایی در اختیارش باشد که ایدهها و خلاقیتهایش را آزادانه و رها به تصوير بكشد. برای ما لندن دههي60، همان مکان و زمان بود.
این فروش بالا را پیشبینی میکردید؟
پییر کافین: باور کنید اصلاً احتمالش را نمیدادم! سؤال و نگرانی بزرگ ما این بود که آیا فیلم موفق میشود؟ به نظر من درست از لحظهای که شما به این فکر کنید که میخواهید یک کار موفق انجام دهید، در مسیر شکست قدم گذاشتهاید. این تئوری من است. من آرمانگرا هستم و شاید این به ریشهي فرانسوی من برگردد. برای همین همیشه از هر کاری که میکنم، رضایت کامل ندارم. دربارهي این انيميشن هم اصلاً نمیتوانستم آیندهي آن را پیشبینی کنم. البته چيزي كه ميگويم به این به معنا نیست که از تکتک لحظههاي ساخت آن لذت نبردهام.
کایل بالدا: هیچ فرمولی وجود ندارد. اینطور نیست که شما بگویید این عناصر، این شخصیتها یا این اتفاقها را در داستانی میگذاریم و انيميشن موفقی خواهیم داشت. ما سراغ خیلی از داستانها رفتیم، به خیلی چیزها فکر کردیم و در نهایت برگشتیم به مینیونها. وقتی شما با شخصیتهایی کار میکنید، از آنها «استوریبرد» (فيلمنامهي مصور) میزنید و مدام طرحهای مختلفی از آنها میکشید، کمکم این شخصيتها خودشان به شما میگویند که کجا میخواهند بروند. مسئله، اعتماد و درک است. شما باید به داستان و شخصیتهای آن اعتماد کنید و به درک درستی از قابلیتهای آن دست پیدا کنید.
در مقایسه با انيميشنهای ديگر، «مینیونها» بودجهي كمتري داشته است. بودجهي کمتر به حذف برخی چیزها از كار منجر نشد؟
پییر کافین: ما هر چیزی را که تصمیم داشتيم در كار گنجانديم و اینطور نبود که کسی به ما بگوید: «نمیشود!»
این ماجرا دربارهي موسیقی انيميشن هم صادق بود. هربار که درخواست ترانهي دیگری میکردیم، موافقت میشد. کریس ملداندری، از مدیران بسیار موفق و کاربلد است. او قصهگوی متبحری است. میتواند انيميشن ساختهنشده را ببیند. یکبار از او پرسیدم: «واقعاً چهطور پیشبینیهایت همیشه درست از کار در میآید؟» گفت: «من فقط میبینم! همین.» درست است که بودجهي انيميشن ما کم بود، اما به اين معنی نبود که با بودجهي کم، از خلاقیت و ایدهپردازی ما هم کم شود.
کایل بالدا: کارگردانی انيميشن «مینیونها» برای من شبیه پرواز با هواپیمایی بود که هنوز ساختش تمام نشده و در هوا و در حین پرواز، مراحل ساخت و سازش همچنان ادامه دارد! ما خیلی زود وارد روند تولید شدیم، در حالی که هنوز درگیر داستانش بودیم. «مینیونها» انيميشن بسیار سریعی در تولید بود. ما طرح میزدیم و استوریبرد کشیده میشد و فضاسازیها شکل میگرفت و تصویربرداری انجام میگرفت، در حالی که هنوز فیلمنامه تمام نشده بود! ساخت و تصویربرداری این انیمیشن سه سال طول کشید و این درحالی بود که تا ماه آخر همچنان نگارش فیلمنامه ادامه داشت!
در حین ساخت «مینیونها» تحت فشار بودید؟ یعنی مجبور بودید مدام به رقابت با استودیوهای بزرگ مثل «پیکسار» و «دیزنی» فکر کنید؟
پییر کافین: اصلاً! شاید این چیزی بود که مدیران استودیوي یونیورسال به آن فکر میکردند، اما من دغدغههای بزرگتری برای زندگیام دارم و رقابت با این استودیوها جزء نگرانیهای من نبوده و نیست.
کایل بالدا: من نمیتوانم منکر فشار و استرس کار شوم؛ اما نه در این موردی که شما گفتید. نگرانی ما دربارهي عقبافتادن از استودیوهاي ديگر نبود. ما به این فکر میکردیم که چهطور داستانمان را با ترفندهای نو و غافلگیريهای جدید به تماشاگران نشان دهیم. ترس ما از درجازدن و تکراریشدن انيميشن و اتفاقهايش بود. برای همین خیلی به خودمان سخت گرفتیم تا فیلمی دستاول بسازیم.
نظر شما