دانیل سوکول، استاد فلسفه علم اخلاق دانشگاه علوم پزشکی جورجی انگلیس، برای یک تیم پزشکی در مورد این که بیماران را باید از نوع بیماریشان آگاه کرد و واقعیت را به آنها گفت، سخنرانی میکرد.
در این سخنرانی، او ضمن تاًکید بر ارزش دادن و احترام گذاشتن به خواستهها و عقاید بیماران به پزشکان توصیه میکرد که تشخیص دهند چه موقع و چگونه بیماران را از نوع بیماریشان با خبر سازند و به آنها واقعیت را بگویند.
به این دلیل که بازگوکردن یک واقعیت تلخ و ناگوار در موقعیت و زمان نامناسب منجر به آسیب رساندن به بیماران و خانواده آنها میگردد. اوتجربیات خود در ایالت تامیل نادو واقع در هندوستان را تعریف کرد.
پرواز من 11 ساعت طول کشید. پس از ترک فرودگاه در عرض 6 ساعت، با یک تاکسی که راننده آن بسیار خطرناک و با سرعت خیلی زیاد رانندگی میکرد به ایالت تامیل نادو، واقع در هندوستان رسیدم و در آنجا پس از یک ماه شروع به بررسی و مشاهده کار جراح یک روستا در این ایالت کردم.
در این روستا، هر روز صبح جراح بیماران خود را ویزیت میکرد. او زخمها و عفونتهای بیماران را تمیز میکرد، دمل و ورمهای چرکی آنها را خشک و عفونت حاصل از آن را خارج میساخت و سپس بعد از ظهر را به عمل جراحی اختصاص میداد.
در اتاق عمل، جراح بدون آنکه با بیمار مشورت کند و به او بگوید چه میخواهد بکند، مریض را میخواباند و آپاندیس یا رحم او را از بدنش خارج میکرد، هموروئید او را عمل میکرد، فتق او را جراحی میکرد و یا این که زخمی که عمیق و باز شده بود را بخیه میزد.
با سفر پر خطری که پس از ترک فرودگاه با یک تاکسی داشتم، این موضوع برای من عجیب نبود که خیلی از اتاقهای بیمارستان با قربانیان و مجروحان تصادفهای رانندگی پر شده باشد. عدهای از بیماران دارای زخمهای بزرگ و عمیقی بودند که ماهیچهها و استخوانهای بدنشان کاملاً دیده میشد. اتاقهای بیمارستان وضعیت خوب و مناسبی نداشتند. فضای بسیاری از اتاقهای آنقدر شلوغ و کوچک بود که بسیاری از بستگان بیماران روی زمین نشسته بودند.
پنکههایی که به سقف آویزان بودند نمیتوانستند با گرمای طاقتفرسای اتاق مقابله کنند و فضای اتاق را خنک نگه دارند. در یکی از اتاقها مردی به نام راجن دران که بیماری قند خون داشت، روی تخت دراز کشیده و پای او پانسمان شده بود. پای بیمار قانقاریا داشت و احتمال مرگ او زیاد بود. به همین دلیل او باید تحمل میکرد که جراح پایش را از ناحیه زانو قطع کند.
روز بعد من تصمیم گرفتم به راجن دران کمک کنم تا او را هرچه سریعتر به اتاق عمل منتقل کنند. او در حالی که خیلی ترسیده بود و به آرامی با خودش حرف میزد، با داروی بیهوشی که به ستون فقرات او تزریق کردند، از هوش رفت. هنگامی که او بیهوش شد، جراح یک شکاف خیلی عمیق در بالای زانوی چپ او ایجاد کرد و شروع به بریدن ماهیچه پای او کرد تا اینکه به استخوان رسید. پس از چند ضربه که دکتر جراح با چاقوی جراحی زد، پرستار پای او را از میز جراحی برداشت و داخل یک لگن پلاستیکی انداخت.
روز بعد، من به همراه جراح، برای این که سوراخ روده یک مرد و زخمهای سزارین یک خانم جوانی را بخیه بزنیم به یک روستا رفتیم. به محض این که ما از کنار یک کامیون حامل فیل عبور کردیم، او به من گفت که راجن دران هنوز از قطع پایش بیخبر است. پیشبینیهایی که جراحان در مورد پای او میکردند بسیار نگرانکننده بود و آنها چارهای جز قطع پای او نداشتند.
به همین دلیل بستگان راجن دران به او گفته بودند که یک عمل جراحی ساده قطعاً پای او را درمان خواهد کرد و گمان کرده بودند که با این عمل جراحی ساده، خون مجدداً در پای او جریان پیدا میکند. با اصراری که خانواده به او کرده بودند، راجن دران با بیمیلی موافقت کردهبود تا تحت عمل جراحی قرار بگیرد، اما پس از گذشت سه روز از عمل جراحی، راجن دران هنوز از قطع پایش بیخبر بود و واقعیت را نمیدانست.
در اولین روزی که من در بیمارستان شروع به کار کردم با دکترهای بیتجربه و جوانی آشنا شدم که به این نتیجه رسیدم، بیشتر بیماران این ایالت تحت درمان پزشکان مجرب و کارکشته قرار نمی گیرند.
با بیتوجهی به اینگونه مسائلی که در پزشکی بسیار مهم است و موارد دیگری مثل حق ویزیت پزشکان که در این ایالت نسبتاً بالاست، بیماران را ترغیب میکند کمکهای پزشکی خود را از یک کشور پیشرفته طلب کنند.
دربسیاری کشورها، رعایت اصول اخلاقی و احترام گذاشتن به عقاید بیمار و خواستههای او بسیار مهم است. در این کشورها، بیماران میتوانند به راحتی از هرگونه عمل جراحی، حتی اگر سبب شود که زندگی آنها را به خطر بیندازد، امتناع کنند. استقلال و خودمختاری بیمار و بستگانش در تصمیمگیری برای هرگونه اقدام جراحی و پزشکی میتواند بسیار موثر باشد.
اما در هندوستان، پزشکان و جراحان برای اقدامات پزشکی حرف اول را میزنند و اعتقادات آنها قطعی و محرز است. به همین دلیل بود که راجن دران مجبور شد تصمیمی که بستگانش برای او گرفته بودند و جراح در آن نقش بسیار زیادی داشت را بپذیرد.
در هندوستان، پزشکان شخصیتهای محترم و برجستهای به حساب میآیند. در این کشور یک پسر10 ساله تیشرتی را میپوشد که روی آن نوشته شده است: من دکتر آینده هستم.
در مقابل، بیماران معمولاً افرادی هستند که مطیع پزشکان هستند و از پیشنهادات و عقاید آنها اطاعت میکنند. آنها اعتقاد دارند هرچه که دکترها بگویند درست است. در هندوستان اصطلاح «پزشکان بهتر میدانند» رواج و مرسوم است.
یک روز صبح یک پسر 22ساله وارد اتاق پزشک مشاور شد. پس از یک گفتوگوی کوتاه و مختصر، جراح از دکتر و پرستاران خواهش کرد که اتاق را ترک کنند. بیمار لباسش را درآورد و با صورت روی تخت دراز کشید. جراح یک وسیله فلزی به نام پروکتوسکوپ را در مقعد او فرو کرد و فشار داد.
بیمار در حالیکه از درد به خود میپیچید، اخمهای خود را درهم کرد و فریاد کشید. جراح با این حرکت سر او داد زد و سیلی محکمی به پشت او زد و به او گفت که آرام باشد و خودش را سفت و منقبض نکند.
سپس جراح به من گفت، نگاه کن و ببین که آیا تغییر رنگی در ترشحات او میبینی؟ او پروکتوسکوپ را به سمت پایین آورد و متوجه شد که رنگ صورتی ترشحات بدن او به رنگ قرمز تیره درآمده است. او به محض اینکه فهمید بیمار هموروئید دارد، بدون اینکه با او مشورت کند شروع به عمل جراحی کرد.
ما شاید از یادآوری وقایعی که در بیمارستان ایالت تامیل نادو اتفاق میافتاد به خنده بیفتیم، اما من به سهم خودم از این موضوع خیلی نگرانم که راجن دران هنگامی که واقعیت را بفهمد و بداند که پای او را بدون اینکه به او بگویند قطع کردهاند چه عکسالعملی نشان خواهد داد؟
منبع: بیبیسی/ 3 آگوست 2007