كياناز و سمانه، فاطمه و دريا، بهار و باران، افرا و مريم، ونوشه و ديبا و ... بسياري از دخترهايي كه ميشناسم از اين كه دختر آفريده شدهاند، راضياند و لذت ميبرند. دختر كه باشي ميداني چه ميگويم. وقتي دختر باشي از همان لحظهاي كه وارد اجتماع ميشوي با آنها كه دختر نيستند فرق داري و البته هميشه و همه جا بايد مراقب باشي...
وقتي دختر باشي تفريحها و سرگرميهايت هم فرق دارد. همانطور كه كيف ات و وسايل داخل آن فرق دارند؛ چون دختري!
صبح كه از خانه بيرون آمدم ذهنم درگير اين گزارش بود و به ديدن دخترها و حرف زدن با آنها فكر ميكردم. غافل بودم از اين كه حالا تابستان است و بسياري از دختران نوجوان، در اين ساعت از صبح خوابيده اند.
ميدانستم كه بسياري ازآنها تا ديروقت بيدار ميمانند. اصلاً يكي از مهمترين خاصيتهاي تعطيلات تابستان همين است. همين كه ميتواني متفاوت از 9 ماه ديگر تا ديروقت بيدار بماني و صبح ها بخوابي، البته اگر مثل الهه در كلاسهاي آمادگي كنكور شركت نكرده باشي. او امسال سوم متوسطه ميرود و از حالا براي كنكور اقدام كرده است. او را در اتوبوس ديدم؛ براي گرفتن برنامهي هفتگي درسي به آموزشگاه ميرفت.
در ساعتهاي مياني روز، دختران ديگري را ديدم. فاطمه و سولماز با هم بودند و از كلاس زبان دوان دوان به سوي باشگاه ورزشي ميرفتند. عصر، زمان هستي بود. او به همراه مادرش بيرون آمده بود تا كمي پاساژها را بگردند و چيزي براي خريد پيدا كنند و دختران نوجوان ديگر شهر، هر كدام به نوعي اين بعدازظهر گرم تابستان را سپري ميكردند.
مادرم به همراه مادرش خياطي ميكرد.
مادرش به همراه مادربزرگش قالي ميبافت و همينطور مادرها و دخترها در كنار هم بودهاند.
اما مهتا (15ساله) ميگويد:« دوست ندارم از مادرم چيزي ياد بگيرم. من خياطي دوست ندارم، آشپزي دوست ندارم و نقاشي را ترجيح ميدهم.»
مادر نرگس (15 ساله)، معلم نقاشي است، نرگس در كودكي اصول نقاشي را ياد گرفته اما حالا ميگويد:«نقاشي را دوست ندارم، ترجيح ميدهم كلاس موسيقي بروم.» و اين اتفاق ادامه دارد... آنوشا (16 ساله) را به همراه مهتا و نرگس در مترو ميبينم. آنوشا معتقد است كه آموزش، سرگرمي نيست و آنها نياز به تفريح و سرگرمي دارند. مهتا ميگويد:« كدوم تفريح و سرگرمي؟ اصلاً براي دخترها تفريحي وجود داره؟»
سرگرمي و تفريح معناي درستي ندارد. اصلاً يك پديدهي نسبي است، بهخصوص براي نوجوانان و بهويژه براي دخترها!
سمانه را در خيابان ديدم، تنها بود و يك ساز روي شانه داشت. گفت كه آموزشِ ساز مورد علاقهاش يك تفريح و سرگرمي جذاب است و وقتي بخواهد استراحت كند يا ميخوابد و يا با تلفنهمراه، شبكههاي اجتماعي را دور ميزند.
براي نازنين (14 ساله) هم رفتن به شهربازي، پارك، استخر و سفر سرگرمي است. به نظر او پاركهاي خيلي خوبي در شهر هستند كه او مي تواند با همسنو سالانش آنجا برود!
مبينا 16 ساله است او را در يك كتابفروشي ديدم. براي او سينما و كنسرت يك سرگرمي جذاب بود و ميگفت خيلي وقتها براي رفتن به سينما يا كنسرت دچارمشكل ميشود، چون خانواده با او همراه نميشوند.
سارا مهماني رفتن را دوست دارد و باران به دليل شغل مادرش با موزهها آشناست و گهگاه بههمراه او به موزههاي شهر سر ميزند. او موزهها و مكانهاي تاريخي تهران را دوست دارد و از اين اتفاق خوشحال است. ميگويد بيشتر دوستانم اطلاعاتي در اين زمينه ندارند.
در هر حال سرگرم شدن براي دخترها تعريف ديگري دارد كه به خيلي مسائل مانند هماهنگي با خانواده و... مرتبط است.
داشتم گزارش را تكميل ميكردم كه خانم معلمي به همراه دخترش به دوچرخه آمد. كنارم نشست و از من خواست دربارهي حقوق اجتماعي دختران بنويسم.
گفت كه در مدرسه دختران را ديده كه با مسائل و مشكلاتي روبهرو هستند كه همه ناشي از عدم آشنايي دختران به حقوق اجتماعيشان است. گفت كه دخترها بايد بدانند كجا محكم بايستند و كجا سكوت كنند و بپذيرند، در حاليكه اين اتفاق در بعضي از دخترها وارونه است.
برخي از آنها جايي كه بايد بر سر حق اجتماعي خود بايستند، سكوت ميكنند و جايي كه بايد بپذيرند، موضع ميگيرند و زير بار نمي روند. چون نميدانند حقوقشان چيست!
آنها بايد بپذيرند كه ديگران هم حقوقي بر آنها دارند، بايد به حقوق ديگران احترام بگذارند اما حقوق اجتماعي خودشان را هم بشناسند .
بسياري از دختراني كه ميشناسم ارزش و بهاي خودشان را ميدانند. اين را براي آنهايي گفتم كه هنوز حقوق اجتماعي و شهروندي خو دو ديگران را نميشناسند؛ نه در برابر ديگران رعايت ميكنند و نه از حق خودشان دفاع مي كنند؛ همين.
نظر شما