او اما پس از 4روز وقتي پيامكهاي پدرش را خواند، تصميم گرفت خودش را معرفي كند.ساعت 14 چهارشنبه 11شهريورماه تلفن بازپرس بستانزاده، كشيك جنايي پايتخت به صدا در آمد و گزارش يك قتل مخابره شد.دقايقي بعد قاضي جنايي به همراه تيم تجسس در قتلگاه كه طبقه سوم ساختماني در حوالي ميدان پونك بود، حاضر شدند. در تحقيقات اوليه مشخص شد كه 2 برادر در يك درگيري هدف ضربات چاقو قرار گرفته و يكي از آنها كشته شده است. عامل جنايت نيز با لباس راحتي فرار كرده است.
سومين برادر كه در محل جنايت حضور داشت، به ماموران گفت: ما 3برادر پرسنل كمپي در كرج هستيم و در آنجا كار ميكرديم كه روز حادثه پدر جوان معتاد(قاتل) با ما تماس گرفت و گفت كه پسرش حاضر به ترك نيست و از ما خواست تا براي انتقال او به كمپ به خانهاش برويم. من همراه 2 برادر ديگرم راهي خانه وي در غرب پايتخت شديم. پسر معتاد در آشپزخانه پنهان شده بود و نميخواست همراه ما به كمپ بيايد. من و برادرانم قصد صحبت با او را داشتيم كه يك دفعه او چاقويي از آشپزخانه برداشت و يك ضربه به قلب برادر 28سالهام به نام امير زد. برادر ديگرم به نام ميثم وقتي اين صحنه را ديد فرار كرد كه متهم مقابل در با چاقو ضربهاي به كتف دست راست او زد و فرار كرد.
تيمي از كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي تهران جستوجو براي شناسايي عامل جنايت فراري را آغاز كردند تا اينكه وي ساعت15 يكشنبه 15شهريور پس از گذشت 4روز از جنايت به اداره آگاهي رفت و خودش را معرفي كرد. او روز گذشته به دادسراي جنايي تهران منتقل شد و وقتي در برابر قاضي بستانزاده، بازپرس شعبه دوم دادسراي جنايي تهران قرار گرفت به قتل اقرار كرد و به دستور قاضي براي ادامه تحقيقات در اختيار اداره آگاهي قرار گرفت
- گفت و گو با متهم
- چند سال داري؟
25سال.
- چهرهات اصلا نشان نميدهد كه اعتياد داشته باشي؟
چون در كنار مصرف مواد، ورزش هم ميكنم. سالهاست كه باشگاه ميروم و بدنساز هستم.
- چند سال است كه اعتياد داري؟
اولين بار 10سال پيش زماني كه 15سال داشتم با دوستانم شيشه كشيدم اما بعد كنار گذاشتم تا 5يا 6سال قبل دوباره به شيشه روي آوردم و تقريبا هر روز ميكشيدم بهطوريكه ماهي يك ميليون تومان فقط صرف خريد شيشه ميكردم.
- شغلت چيست؟
در بنگاه املاك كار ميكردم اما مدتي بود كه بيكار بودم.
- چه شد كه دست به جنايت زدي؟
چند روز قبل از حادثه با پدرم درگيرشده بودم. او از وقتي متوجه شد كه من معتادم، حاضر نبود به من پول بدهد چون ميترسيد شيشه بخرم. بارها از او خواستم به من سرمايه بدهد تا كاري براي خودم دست و پا كنم اما طفره ميرفت. او رابطه خوبي با من نداشت. با اينكه تنها پسرش بودم اما هميشه با هم درگيري و دعوا داشتيم تا اينكه چند روز قبل از حادثه بعد از دعواي سختي كه با پدرم كردم از خانه بيرون رفتم.
چند روزي در خيابان با ماشين پرسه ميزدم تا اينكه بيخوابي و خستگي به سراغم آمد. آنجا بود كه تصميم گرفتم به خانه برگردم و استراحت كنم. بعد از اينكه به اتاقم رفتم و خوابيدم يك دفعه سر و صدايي شنيدم و از خواب پريدم. به سمت آشپزخانه دويدم. فكر كردم توهم به سراغم آمده اما وقتي در باز شد و 3مرد را ديدم تمام وجودم لرزيد. وقتي متوجه شدم كه آنها ميخواهند مرا به زور به كمپ ببرند، تهديدشان كردم كه جلو نيايند. يكي از آنها اما به سمت من نزديك شد. در آن لحظه تنها ميخواستم از خانه فرار كنم. براي همين با چاقو ضربهاي به 2 نفر از آنها زدم و فرار كردم.
- بعد چه شد؟
بعد از آن وارد آسانسور شدم. يك دفعه ديدم چاقويي خونآلود در دستم است و آن را انداختم و فرار كردم.
- كجا رفتي؟
به خانه يكي از دوستانم در اسلامشهر رفتم و در اين مدت فقط گريه ميكردم و كابوس ميديدم.
- چه شد كه خود را تسليم كردي؟
در اين مدت پدرم مرتب برايم پيامك ميفرستاد و ميگفت كه خودت را معرفي كن. حدس زدم يكي از آن 2 نفري كه با چاقو زدم، فوت كرده و تصميم گرفتم تسليم شوم.
- چرا از كمپ فراري بودي؟
پدرم پيش از اين 2بار با زور مرا به كمپ برده بود. در آنجا خيلي با من بدرفتاري ميكردند. انگار من زنداني بودم. همه موها و ابروهايم را تراشيده بودند. از كمپ بدم ميآمد چون واقعا اذيت ميشدم. ترك اعتياد با زور جواب نميدهد.
- ازدواج كردهاي؟
نه 3بار تصميم به ازدواج گرفتم اما پدرم حاضر نشد به خواستگاري برود.
- درس خواندهاي؟
فوقديپلم كامپيوتر دارم.
- حرف آخر؟
سختگيريهاي بيجا باعث شد كه به سمت اعتياد بروم. درست زماني كه او در سفر بود دوستانم را به خانه دعوت كردم و براي نخستين بار در ميهماني شيشه كشيدم. بهخاطر لجبازي با پدرم، زندگي خودم را هم نابود كردم، چون هميشه با هم جنگ داشتيم.
نظر شما