مجموعه «رویا، خاطره، شادی و دیگران» نوشته یوریک کریم مسیحی شامل هفت داستان کوتاه است با نامهای «شب سپیده میزند»، «شب یلدا»، «جزیره رویا»، «پری دریایی»، «خانواده شایسته»، «شادی شبانه» و «خاطره جمعه» وقتی نگاهی به فهرست داستانهای این مجموعه میاندازیم اولین موضوعی که جلب نظر میکند این است که در نام هر کدام از داستانها اسم یک زن وجود دارد: «سپیده، یلدا، رویا، پری، شایسته، شادی و خاطره».
این نامها وقتی کنار هم در یک مجموعه میآیند و نام مجموعه هم فاکتور گرفته شده از چند نام همین فهرست است، لابد باید نتیجه بگیریم با داستانهایی سر و کار داریم که شخصیت اصلیشان زن است یا زنها نقش اصلیای در داستانها دارند و البته این گونه هم هست اما آن چه در این مجموعه مهمتر است این که تک تک داستانها بازتاب نگاه نویسنده به مسائل زنان است.
و این از وجهی دیگر هم جالب توجه است و آن این که یوریک کریم مسیحی مرد است و قاعدتاً باید از زاویه دید یک مرد به دنیای زنانه نگاه کند. اما اگر اندکی دقیق در داستانها تأمل کنیم باید اقرار کنیم که وقتی نام نویسنده از داستانها حذف شود درمییابیم کریم مسیحی در این راه بسیار موفق بوده و توانسته چنان دنیای زنانه را به تصویر بکشد که گویی یک زن از مسائل و مشکلات خودش و همنوعانش مینویسد. با این توضیح مقدماتی شاید بهتر بتوانیم به آخرین کتاب یوریک کریم مسیحی نگاه کنیم.
هفت داستان مجموعه «رویا، خاطره، شادی و دیگران» همگی بر پایه عنصر غافلگیری خواننده استوارند. در واقع نویسنده سعی خود را بر آن متمرکز کرده تا در درجه اول (و نه در قدم اول) خواننده را مرعوب موقعیت غافلگیرانه داستانش کند.
در این مسیر، اغلب داستان خواننده را با رویداد یا اظهارنظری تکان دهنده و غیرمنتظره مواجه میکند (مانند شش داستان از هفت داستان این مجموعه) و گاه (در داستان شادی شبانه) واقعه غیرمنتظرهای که باعث غافلگیری خواننده میشود در تمام داستان به طور ساری و جاری چهره مینمایاند و حوادث و اعمال شخصیتها حول محور این واقعه شکل میگیرد و ادامه مییابد.
توضیح، اینکه در داستان «شادی شبانه» بعد از این که مرد (بهروز) با زنی که سالها پیش دوستش داشته روبهرو میشود (این همان واقعه غیرمنتظره است) و درمییابد اکنون همسر یکی از دوستان و بچه محلهای سابقش است، داستان روند دیگری مییابد و در ادامه راوی که نامش شادی است و همسر امروز بهروز است نگاهش به بعضی مسائل تغییر میکند یا دست کم موقعیتهایی پیش میآید که خواننده درمییابد این موقعیتها مستقیماً با تجربه قبلی قابل ردیابی و تعریف است.
در واقع اگر اتفاق اول نمیافتاد، شادی خود را در بازار خرید نمیدید و سوار اتومبیل آژانس نمیشد و قصه زندگی راننده آژانس را نمیشنید و... حتی شاید دیدش نسبت به همسرش تغییر نمیکرد.
اما گفته شد که این روش فقط در این داستان به این صورت به کار گرفته شده و در باقی داستانها واقعه غیرمنتظره تنها عنصری است برای غافلگیر کردن خواننده. در داستان «شب سپیده میزند» لیوان محتوی شیر سمی را به جای مرد، پسر بچه خانواده مینوشد، در داستان «شب یلدا» درمییابیم که زن تنها برای گرفتن اجازه اخذ گذرنامه و خروج از کشور به ملاقات شوهرش آمده است.
در «جزیره رویا»، مردی که زن از او میترسد و فرار میکند اتفاقاً به همان خانهای میرود که زن به آن وارد میشود، در داستان «پری دریایی» با کشف این نکته که یک پای زن کوتاهتر از دیگری است خواننده غافلگیر میشود، در داستان «خانواده شایسته» خاطره دوری با یک تصادف و اتفاق کاملاً غیرقابل پیشبینی بازسازی میشود و داستان «خاطره جمعه» با کشته شدن پسر بچه داستان- ماهان- در پارک، جلوی چشم مادرش پایان مییابد. آن چه در گیرایی این عنصر غافلگیرانه سهم بسزایی ایفا میکند این است که تمام این اتفاقهای غیرمنتظره همه در پایان داستان به وقوع میپیوندند و در واقع پس از آنها نقطه پایانی داستان را میبینیم نه هیچ چیز دیگر. این مسئله ضمن برآورده کردن انتظار نویسنده که همانا وارد کردن نوعی شوک به مخاطب باشد، باعث بسته شدن داستان نیز میشود. و این گونه است که هیچ کدام از داستان مجموعه کریم مسیحی پایان باز ندارد که البته لازمه به کارگیری این، روش غافلگیر کننده است و غیر از این نمیتوانست باشد.
نکته دیگر در همین رابطه این است که ضربه نهایی در اغلب این داستانها بدون هیچگونه تمهیدی به خواننده وارد میشود. خواننده اغلب در فضای اصلی قرار میگیرد، با شخصیتها آشنا میشود و به پیش میرود و ناگهان در پایان با حادثه یا موقعیت غیرمتعارف یا غیرقابل پیشبینی روبهرو میشود.
فقط در دو داستان «شب سپیده میزند» و «جزیره رویا» است که موقعیت به وسیله یک عامل غیرروایی حادث میشود و در هر دو این عامل یک اشتباه است. در داستان «شب سپیده میزند» اشتباه وقتی رخ میدهد که مرد بهجای آنکه لیوان شیر مسموم را خودش بخورد بیخبر از همه جا به پسرش میخوراند. در «جزیره رویا» احتمالاً اشتباه در اینجاست که خواننده میپندارد مرد قصد سویی دارد ولی در پایان درمییابد که اشتباه کرده است.
داستان کوتاه «جزیره رویا» با این تمهید البته به دستاورد دیگری هم میرسد و آن نزدیک شدن به ژانر داستانهای گوتیگ است. فضای وهمانگیز و ترسناک این داستان به اضافه بیخبری خواننده تا پایان و نوع شخصیتپردازیها همه دست به دست هم میدهد تا این داستان را در زمره داستانهای گوتیگ به حساب آوریم. در همینجا باید اشاره کرد که فضاسازی عمدتاً از موفقیتهای داستانهای یوریک کریم مسیحی است. تمام داستانها فضاهای نسبتاً خوبی دارند و این فضاسازی مطلوب باعث شده تا داستانها در زمینه مناسبی به مخاطب عرضه شوند و تأثیر لازم را بگذارند.
این عامل به اضافه استفاده نویسنده از بعضی تکنیکهای سینمایی و فیلمنامهنویسی در شناسایی هرچه بیشتر موقعیتها نقش بهسزایی دارد. نویسنده با تکیه بر سابقه سینماییاش اغلب داستانها را مانند یک فیلمنامه بر سکانسهای متعددی تقسیم میکند.
بهجز دو داستان «شب سپیده میزند» و «شب یلدا» بقیه داستانها از این تکنیک سود میبرد. داستانها در طول سکانسهای مختلف ابعاد تنه اصلی داستان را به نمایش میگذارند و رفته رفته شخصیتها را معرفی میکنند تا سکانس پایانی که چنانکه پیشتر گفته شد قرار است ضربه نهایی به خواننده وارد آید.
از دیگر ویژگیهای داستانهای این مجموعه که باز هم وامدار نگاه سینمایی نویسنده است، تصویری بودن آنها است؛ بدین معنی که در اغلب این داستانها روایت تا آنجا که مقدور است با توصیفهای بیرونی و دیالوگ شکل میگیرد و تنها در یکی دو داستان مانند «شب سپیده میزند» است که به ذهنیات شخصیت بیش از دنیای بیرون توجه میشود و در این داستان نیز استفاده از زاویه دید اول شخص و تمرکز بر بیماری روانی این امر را توجیه میکند.
گفته شد که دیالوگ یکی از ابزارهای مهم برای کریم مسیحی بهشمار میرود. واقعیت این است که دیالوگهای کریم مسیحی بسیار استادانه است.
دیالوگها اغلب بهجز اینکه بار پرداخت شخصیتها را بر دوش میکشند، سهم عمدهای در فضاسازی، شکلگیری روایت و در یک کلام پیشبرد داستان دارند. اگر بخواهیم از این دست نمونه بیاوریم فراوان میتوان یافت، اما همینقدر کافی است که مثلاً بر داستان «پری دریایی» متمرکز شویم تا دریابیم چگونه نویسنده با چند دیالوگ کار چندین پاراگراف را انجام میدهد. (توصیفها و جملههای بین دیالوگها حذف و بهجای آنها سه نقطه گذاشته شده است):
- منظورم اینه که چی شد سر از اداره ما درآوردی؟ آدمی با مشخصات تو تا به حال چه میکرد که حالا اومده نقشهکشی یاد بگیره و استخدام شه با یه حقوق ناچیز؟...
- مدیرعامل یه شرکت دولتی بودم، باورت میشه؟ آره مدیرعامل.
... پری لبخند زد. مودت ادامه داد:
- یه اداره با حدود پنجاه نفر کارمند که زیر دستم بودن... کارم گرفته بود. بالا بالاییها... ازم راضی بودن. همهچی داشت خوب پیش میرفت، منم داشتم خودمو بالا میکشیدم که یهو واسم یه پرونده اختلاس درست کردن و انداختنم تو هچل... خلاصه اینکه داروندارمو ازم گرفتن و انداختنم بیرون. الآن هست و نیست من همین ماشین قراضست و یه خونه فسقلی. خدا پدر مجید موسوی رو بیامرزه. رفیق قدیمه،... پرت افتاده بودیم که دوباره همدیگرو پیدا کردیم. مردونگی کرد... گفت بیا اینجا و لک و لک کن. یه کم راه بیفتی میکشمت بالا، نمیذارم زیر دست بمونی…
- پس قراره جای منو بگیری!
- خدا نکنه!... راستش حالا که به اینجا رسیده و میشه باهات حرف زد، بگم که مدیریت از آقای احسانی راضی نیستن. قراره که... (ص 42 و 43)
در یک کلام باید گفت اگرچه ممکن است داستانهای مجموعه «رویا، خاطره، شادی و دیگران» حرف تازه نداشته و درونمایههای تکراری بهکار گرفته باشد، ولی خواننده با داستانهایی سروکار دارد، عمدتاً بینقص، خوشخوان و قابل تأمل همراه با شگردهایی که خواننده را تا انتها به دنبال داستان میکشاند و این عناصر چنان در متن داستانها جا افتادهاند که میتوان از بعضی ضعفها چشمپوشی کرد. مثلاً اینکه چرا نویسنده عوامل و نشانههایی را در داستان میآورد بدون آنکه در ادامه از آنها استفاده چندانی بکند. نمونه این نقطه ضعف را در داستان پایانی کتاب «خاطره جمعه» میتوان یافت که وقایع داستان کمک چندانی به پایان آن نمیکند.