چهرهاي آفتاب سوخته دارند، قد بلند و چهار شانهاند. شكل و شمايل روستايشان مثل ديگر روستاهاي كشور است و در نگاه اول هيچ تفاوت و نكته قابل تاملي در چهره آنها ديده نميشود.
زنان روستايي همچنان به سنتهاي قديم ايران زمين وفادارند. پاي مشكها ميايستند و مشك ميزنند، شير دامها را ميدوشند، نان ميپزند، از آن نانهاي تنوري كه عطرش كوچههاي گِلي روستا را پر ميكند.
مردها هم شغل اصليشان دامداري است اما جوانترها تحصيلكردهاند و سرشان در درس و مشق. چهرهاي كاملا عادي و معمولي از يك روستا كه اين سوال را در ذهن به وجود ميآورد كه اينها در صفحه شگفتيها چه ميكنند!؟
جواب اين سوال يك كلمه است:« زبان»!؟ نكته پر ابهام و مرموزي در مورد تاريخ زبان مادري اهالي اين روستا وجود دارد، نكتهاي بس اسرارآميز و شگفتانگيز.
روستايي كه دربارهاش حرف ميزنيم نامش «زرگر» است. در 40 كيلومتري شهر قزوين، 200 خانوار در اين روستا به زبان عجيب و غريبي حرف ميزنند كه چند سال پيش معلوم شد شاخهاي از زبانهاي اروپايي است.
در ادامه به زرگر سفر ميكنيم، تا هم با مردم اين روستا از نزديك آشنا شويم و هم بدانيم كه ماجراي اين زبان عجيب و غريب چيست!؟ و زرگرها اهل كدام ديار هستند!؟
- ماجراجويي در دنياي زبانها
(Mush aien amaroo ghavous do) اين جمله را «پرويز پوردشت» از اعضاي شوراي روستاي زرگر به زبان ميآورد. يعني( به روستاي ما خوش آمديد)،جملهاي كه مطمئنا خواندنش براي شما هم سخت است.
آقاي پوردشت اهل همين آبادي است و اين زبان، زبان مادري اوست، او در اين سفر، راهنما و البته در جاهايي مترجم ماست.
از همه عجيبتر لهجه خاصي است كه مردم اين روستا دارند. لهجه شان نزديك به لهجه ايتالياييهاست. زير تابلوي «خوش آمديد» روستاي زرگر، آن بالا سمت چپ، با خط ريز نوشته شده «رومانو!». كلمه عجيبي است!
از آقاي پوردشت معناي آن را ميپرسم، در پاسخ لبخندي ميزند و ميگويد:« اين نام، زبان مادري ماست. شاخهاي از يك زبان اروپايي. تا چند سال پيش در مورد اين زبان هيچ اطلاعاتي نداشتيم تا اينكه كنجكاوي جوانهاي روستا باعث شد كه دست به يك اقدام خلاقانه بزنند و ريشه زبان مادريشان را پيدا كنند.»
«مهران زرگر» يكي از جوانهاي ماجراجويي است كه چند سال پيش به تعبير آقاي پوردشت در آن اقدام خلاقانه دست داشت. خوشبختانه امروز آقا مهران در روستاست.
به اتفاق آقاي پوردشت به سراغ او ميرويم تا جزئيات كنجكاوي و ريشهيابي زبان رومانو را از زبان اين جوان ماجراجو بشنويم.
مهران، دانشجوي سال آخر رشته مكانيك است.
در زرگر به دنيا آمده و عاشق آبادي آبا و اجدادياش است. او از كنجكاويهاي خود و دوستان همولايتياش در مورد تاريخ زبان زرگر ميگويد: « تنها چيزي كه از زبان مادريمان ميدانستيم اين بود كه شاخهاي از يك زبان اروپايي است و يكسري روايات مختلف از بزرگان روستا در مورد اينكه چرا و چگونه اين زبان را آموختهايم.
اين داستانها بارها در دوران كودكيمان نقل شد و آنها را باور داشتيم.اما وقتي كه بزرگتر شديم كنجكاوي و سوالهاي
بي پاسخ زيادي، به سراغمان آمد. اينكه آيا واقعا زبان مادريمان اروپايي است يا نه؟
اين مهمترين سوالي بود كه ذهن من و دوستانم را به خود مشغول كرده بود. بزرگان ده ميگويند نزديك به يك قرن است كه ما به اين زبان حرف ميزنيم. اما اطلاعاتشان متفاوت، دست و پا شكسته و از همه مهمتر بدون دليل و مدرك است.»
- همزبانهايي از دياري دور
سال 88 بود كه مهران و دوستانش يك تصميم بزرگ گرفتند تا شايد بتوانند معماي پيچيده روستاي زرگر را حل كنند.
«در مورد زبان مادريمان تحقيق كرديم؛ كتابهاي زيادي در مورد شاخههاي مختلف زبانهاي اروپايي خوانديم اما چيزي عايدمان نشد. تا اينكه يك روز فكري به ذهنمان رسيد.
يكي از بچهها پيشنهاد داد كه در شبكههاي اجتماعي اينترنتي به زبان محلي خودمان متني بنويسيم و از كاربران جهاني اين شبكهها بخواهيم اگر چيزي در مورد ريشه اين زبان ميدانند به ما اطلاع بدهند.
تا چند ماه هيچ خبري نشد اما بعد از 6 ماه چند مسافر انگليسي و فرانسوي به روستاي ما آمدند! آنها پيغام ما را دريافت كرده بودند.
زبان آنها درست مثل زبان ما بود منتها با لهجهاي غليظتر! وقتي به روستاي زرگر آمدند اهالي زرگر به راحتي ميتوانستند با آنها صحبت كنند و معناي صحبتهاي آنها را ميفهميدند.
اين براي همه ما هيجانانگيز بود. هم اهالي روستا و هم مسافران خارجي همه از اين اتفاق به وجد آمده بودند. خيلي عجيب است.
فكرش را بكنيد آدم بتواند با انسانهايي كه در يك قاره ديگر زندگي ميكنند به راحتي ارتباط برقرار كند بيآنكه زبان آنها را آموخته باشد، يا به ديار آنها سفر كرده باشد و يا اصلا يكبار آن مردمان را در طول عمرش ديده باشد و بشناسدشان!
اين اتفاق واقعا اتفاق هيجانانگيزي است.
- ماجراي عجيب رومانوها
مسافران غريبه روستاي زرگر كه اهالي توانسته بودند با آنها ارتباط برقرار كنند از «رومانو» حرف ميزدند. رومانو شاخهاي است از زبانهاي اروپايي.» آنها ميگفتند اين نام از پايتخت ايتاليا شهر رُم برگرفته شده است.
گويا رومانوها اقوامي بودهاند كه در شهر رم ميزيستند و به اين زبان صحبت ميكردند. به گفته آن مسافران انگليسي و فرانسوي تبار، رومانوها در سالهاي بسيار دور به دلايلي نامعلوم از شهر و ديارشان مهاجرت كردند و به سراسر اروپا رفتند.
هر قومي در كشور، شهر و ايالتي در اروپا ساكن شد، بعد از اين مهاجرت بزرگ، جمعيت رومانوها رفته رفته بيشتر شد و حالا در بيشتر كشورهاي اروپايي عده كمي هستند كه به اين زبان صحبت مي كنند، منتها لهجههايشان متفاوت است.»
به گفته مهران زرگر اين اتفاق در دنياي زبان شناسي يك امر كاملا عادي به حساب ميآيد. هر زبان غير بومي كه در ميان عدهاي از مردم رايج ميشود تا حدودي دچار تحول ميشود و از زبان اصلي آن منطقه، ناخودآگاه تاثير ميپذيرد.
ما اهالي روستاي زرگر هم به زبان فارسي صحبت ميكنيم و هم تركي. اين امر كاملا بديهي است كه زبان رومانويي زرگرها با لهجهها و زبان بومي روستا، كمي آميخته شود.
اما با اين وجود هم ما و هم آن توريستهاي كنجكاو، حدود 90 درصد مكالمهاي كه بينمان رد و بدل ميشد را متوجه ميشديم.
در واقع آن مسافر انگليسي و آن توريست فرانسوي علاوه بر زبان اصلي و بوميشان به زبان رومانو هم مسلط بودند و مثل ما يك رومانو بودند.
- زباني مخصوص تنها براي 900 نفر!
بعد از اين ملاقات غير منتظره ديگر اهالي زرگر ميدانستند كه زبانشان ريشه در كدام ديار و مردم دارد.اما با اين وجود براي زرگرها داستان چگونگي تسلط آنها بر زبان رومانو بيشتر شبيه به افسانههاست.
آقاي پوردشت در اين باره ميگويد: «عدهاي بر اين باورند كه اهالي زرگر هم از همان رومانوهايي هستند كه از ايتاليا سالها پيش مهاجرت كردند و به آسيا آمدند و در ايران و در اين روستا ساكن شدند.
با اين وجود اين فرضيه هيچ پايه و اساسي ندارد. يعني هيچ پاسخي براي اين سوالات مهم كه چه زماني و از كدام مسير، رومانوها وارد ايران شدند و مهمتر از همه چرا آنها در زرگر ساكن شدند وجود ندارد.
در رابطه با اينكه چطور ما به زبان رومانو مسلط شديم روايت ديگري هم نقل شده است. از بزرگان و اجدادمان. بيشتر اهالي روستا هم اين روايت را تاييد ميكنند.
همه ما از پدر بزرگ و مادر بزرگهايمان اين داستان را بارها شنيدهايم كه در روزگاران نه چندان دور يعني در زمان جنگ جهاني دوم، 3 سرباز به روستاي زرگر پناه آوردند.
مردم روستا به اين سربازهاي فراري كه هر سهشان رومانو بودند كمك ميكنند. فراريها چند سال در زرگر ميمانند، حدودا 10 سال و اهالي روستا زبان آنها را ميآموزند، بعد ازآموختن اين زبان، در ميان مردم ده، رومانو تبديل ميشود به يك زبان دروني و رمزي.
به خاطر علاقه مردم زرگر به اين زبان و به خصوص اينكه به غير از خودشان كسي نميتوانست از آن سر در بياورد اين زبان در بين اهالي روستا تا به حال زنده مانده و به نسلهاي بعدي انتقال داده ميشود.
حالا در ايران تنها 900 نفري كه در اين روستا زندگي ميكنند ، به اين زبان مسلط هستند.»
- روايتهاي عجيب و غريب
بعد از شنيدن صحبتهاي مهران با او خداحافظي ميكنيم و به اتفاق آقاي پوردشت در روستا چرخي ميزنيم. جالب است كه بچههاي زرگر در كوچه پس كوچههاي خاكي اين روستا هنگام بازي وقتي چشمشان به ما ميافتد با هم به زبان رومانويي صحبت ميكنند.
آنطور كه پيداست اهالي اين روستا تنها زماني كه ميخواهند خيلي خصوصي و به اصطلاح رمزي حرف بزنند زبان شان به رومانويي ميچرخد، با اين وجود، زرگرها هنوز هم كه هنوز است نميدانند اين زبان از كجا آمده است، عدهاي از آنها خودشان را اهل روماني، عدهاي يوناني و عدهاي هم اهل ايتاليا ميدانند.
خانوادههايي در مورد سرگذشتشان بر اين باورند كه در زمان جنگ ايران و روم، 200 سرباز رومانو به دست پادشاه ايران اسير ميشوند.
سربازان اسير بسيار تنومند و ورزيده بودند به همين خاطر، مورد عفو پادشاه قرار ميگيرند و در نزديكي شهر كنوني قزوين در روستايي كه حالا نامش زرگر است ساكن ميشوند.
نظر بعضي از زرگريها عجيبتر است آنها بر اين باورند كه اجدادشان از زمان شاه عباس صفوي وارد كشور ايران شده و وارد سپاه قزلباشهاي صفويه ميشوند.
با وجود اين فرضيهها و روايتهاي عجيب و غريب، باز آقاي پور دشت و آن اهالياي كه درباره پيشينه اجدادشان تحقيق و بررسي كردهاند معتقدند زرگرها اصالتا ايراني هستند و تنها به خاطر آن سربازان رومانوي فراري جنگ جهاني دوم، به اين زبان مسلط شدهاند.
آقاي پوردشت ميگويد: شايد به خاطر عشق به وطن و عشق به ايران است كه زرگرها تا به حال در احوال گذشتهشان آنچنان كه بايد كنجكاوي نكردهاند و تنها به روايتهاي شفاهي و فرضيههاي نه چندان محكم بسنده كردهاند.
همه اهالي روستاي ما شيعه هستند و در جنگ تحميلي ايران و عراق، زرگرهاي بسياري شهيد، جانباز و اسير شدند.
در جنگ، همه زرگرها بيسيمچي بودند! زرگرهاي بيسيمچي با هم ارتباط بر قرار ميكردند و به زبان رومانويي اطلاعات محرمانه را مخابره ميكردند. به همين خاطر هيچ عراقياي نميتوانست بفهمد كه بيسيمچي زرگر چه ميگويد.
زبان رومانويي بسيار پيچيده و سخت است. ما وقتي با اين زبان صحبت ميكنيم هر كسي كه در اطراف مان باشد با تعجب ميپرسد اين چه زباني است حتي يك كلمهاش را متوجه نميشوم!
ماجراجويي همشهري سرنخ در روستاي زرگر تمام شد و آنچه را كه ديديم و شنيديم برايتان نقل كرديم. اما واقعا زرگرها از كجا آمده اند!؟ چرا رومانويي حرف ميزنند!؟ كدام روايت و فرضيه درست است!؟ شايد در آيندهاي نه چندان دور محققان بتوانند اين حلقه گمشده در هزار توي تاريخ را بيابند.
منبع:همشهري سرنخ
نظر شما