شاید در رمضان 76 کارگردان سریال «گردنبند» حدس میزد که داستان گمشدن یک گردنبند و اتفاقات اطراف آن بهانه خوبی است که روزهداران را تا 30شب پای تلویزیون نگه دارد. این طوری بود کههاشم میرطالبی، کارگردان این مجموعه شاید نامش به عنوان اولین کارگردان مناسبتی ساز در ماه مبارک رمضان ثبت شد.
این طوری میشد گفت که روزهداران فقط دلشان را به دیدن «جشنرمضان» با اجرای سیدکاظم احمدزاده خوش نکرده بودند و قهوهخانه آذری، گزارش، گفتوگو و بازارچه خیریه تنها سهم روزهداران از تلویزیون به حساب نمیآمد.
رمضان 78 اما با برنامهسازانی شروع شد که فکر میکردند که دیگر ساخت نماهنگهای مذهبی با تصاویر مسجد و پخش سخنرانیهای مختلف نمیتواند تمام اوقات مخاطبان را از آن خود کند.
به همین دلیل بود که حسین قاسمیجامیسریال «جزیرهای درخشکی» را با بازی احمدنجفی و ولیالله شیراندامیبا فرمول ظالم و مظلوم در فضای ارباب و رعیتی روستا ساخت تا نظر همه را جلب کند، با این حال به خاطر وجود همان کلیشهها و نبود نگاه بدیع و نو این سریال در سطح ماند و خیلیها توجهشان به سمت جنگ « ارمغان بهشت» به کارگردانی زنده یاد محمدرضا فریسآبادی جلب شد که ضمن حفظ فضای ترکیبی نماهنگ مسابقه با داستان طنز، اوستا و شاگرد با بازی جواد انصافی و امیرپارسا ، فضایی شاد و سرگرمکننده به وجود آورده بود.
با این حال شاید کمتر کسی حدس میزد که سال بعد (1379) بسیاری از برنامهسازان به فکر تولید سریال در ماه رمضان بیفتند. شبکه دو با «مهمانی از بهشت» به کارگردانی عبدالله باکیده قصه جوانی را روایت میکرد که سعی میکند در محلهشان ارزشهای اخلاقی را ترویج کند.
رمضان سال 80 را باید با حضور یک نوع نوآوری در سریالها یاد کرد. دو سریال «یادداشتهای کودکی» به کارگردانی پریسابختآور و «گمگشته» به کارگردانی رامبدجوان در کنار داستان اخلاقیشان فضای طنز را وارد سریالهای ماه رمضانی کرده بودند، به طوری که همین حرکت را میتوان شروع یک شیوه برنامهسازی در برنامههای مناسبتی به شمار آورد، چرا که تا آن زمان کمتر کارگردانی این ضرورت را تا این حد حدس زده بود که میشود برای این ایام سریالی 30قسمتی با خط داستانی مشخصی ساخت.
اما رمضان 85 را باید سال ماراتن نفسگیر سریالهایی دانست که همهشان به نوعی به فکر مخاطب بودند و دلشان میخواست تماشاچی بیشتری جذب کنند،البته همهشان در یک نقطه مشترک بودند و آن هم حضور وجوه مذهبی و معنوی بود.
از «صاحبدلان» با کارگردانی محمدرضا لطیفی گرفته که یک مذهبی مستقیم بود و توانست با استفاده از کارگردانی و فیلمنامه درست و صحیحاش از سقوط در شعار نجات پیدا کند تا «آخرین گناه» که کارگردانش سعید سهیلیزاده بیشتر دلش میخواست جلوههای ویژه شیطان و اهریمن را به نمایش بگذارد و ما را یاد مذهبیهایهالیوودی بیندازد.
در این میان علیرضا افخمی با «زیرزمین» که یک مذهبی غیرمستقیم بود با داستان خوب و پرکششاش ثابت کرد که میشود سریالی جذاب ساخت که هم مخاطب بخندد و هم متنبه شود. میماند «بوی خوش زندگی» که آدم را یاد فیلمهای هندی میانداخت. هرچند به مذهب و دین در این سریال اشارههایی شده بود اما وجه ملودراماش و آبکی بودنش آن را به سریالی نه چندان موفق بدل کرد.