مدتی است سریالسازی در تلویزیون، مقوله عجیب و پیچیدهای شده که تقسیمبندی چندان مشخصی ندارد، اما چیزی که واضح است کیفیت اکثر تولیداتی که در حال حاضر شاهد پخش آنها هستیم از استانداردهایی که مدتها تلاش شده بود تا به آن نزدیک شوند، دوباره دور و دورتر شدهاند.
چند هفتهای است که شاهد پخش سریالی هستیم از شبکه سوم سیما با عنوان «گل بارون زده» که یکی از تولیدات شبکه آفتاب برای سیمای استانهاست.
اما همچون بسیاری دیگر از این نوع مجموعهها از آنتن سراسری و ساعت پربیننده تلویزیون سردرآورده! با «عباس رنجبر» نویسنده، کارگردان و تهیهکننده این سریال در رابطه با کم و کیف این کار به بحث نشستیم.
***
آقای رنجبر نظرتان صادقانه درباره مجموعهای که روی آنتن دارید چیست؟
در مقام کارگردانی نظر مثبتی دارم و معتقدم نسبت به کارهای قبلی من و نه نسبت به استانداردی که در مجموعهسازی در نظر داریم بهتراست.
- اما من فکر میکنم نسبت به کارهای قبلی شما چند قدم هم عقبتر است؟
به نظر من شما نگاهتان با نگاه عوام ترکیب شده، وگرنه شما به وجوه مختلف کارگردانی اگر دقت کنید مثل تقسیم نقش، دکوپاژ، زوایای دوربین و... متوجه تغییر و تحول کارمن میشوید. من خودم میدانم چه کار کردم. من یک کارگردان مولف هستم و تمام کارهایی که کارگردانی کردهام را خودم نوشتم یک کارگردان مولف هم همیشه دوست دارد گونههای مختلف را تجربه کند.
- اما کافی نیست که خودتان بدانید چه کار کردید. این تحول باید در کار نمود پیدا کند و من به عنوان بیننده بگویم این کار مثلا از گوهر کمال بهتر است. گفتید کارگردان مولف هستید. پس اول برویم سراغ قصه. این همه ابهام در آدمها و روابطشان به جز ایجاد سؤال و کشاندن مخاطب به قسمت بعدی چه کمکی به روایت قصه اصلی میکند؟
من اول یک توضیحی بدهم، بعد به سؤال شما جواب خواهم داد. ببینید استنباط من این بود که سواد بصری مردم رشد کرده و میتوانند مثلا پنج موضوع تنیده شده در هم را در یک قصه دنبال کنند، اما حالا که خودم در خانه نشستم و سریالم و همینطور برنامههای دیگر تلویزیون را دنبال میکنم میبینم مردم ما با این همه مشغله و باتوجه به کثرت آنتن و پخش مجموعههای مختلف سختشان است که از هر مجموعهای هم بخواهند پنج محور و موضوع را بپذیرند و پیگیرش باشند.
- بیننده شما باید در هر قسمت از دیدن مجموعه لذت ببرد، از اتفاقات، از آدمها و موقعیت و روابطشان، نه با سؤالهایی که مدام مطرح میشود و راه به جایی نمیبرد.
بله، من ذاتا خیلی پرسؤالم و این عیب من است. اتفاقا دختر و همسرم هم همین عقیده را دارند و معتقدند من حرافیام را به قصههایم میکشانم و دخترم همیشه میگوید قصههایت خیلی پر سوژه و سؤال میشود. به هر حال من از همین ایجاد سؤال خوشم میآید و دوست دارم در ذهن مخاطبم این علامت سؤالها را ببینم و او را دنبال خودم بکشانم تا پایان.
- استفاده از جذابیتهایی مثل رقابتهای عشقی و... که خودشان هم کلیشه شدهاند برای طرح موضوعاتی مثل انقلاب و جنگ هم شیوهای است که این روزها همه به کار میگیرند و شامل سریال شما هم میشود. اگر نمیتوانیم به خود موضوع نگاه تازهای داشته باشیم اصلا چرا مطرحش میکنیم.
نه، من اصلا سعی نکردم از مؤلفههای رایج جذابیت استفاده کنم. شاید از خود راضی به نظر برسم اما من همیشه آدمی بودم که مثلا اگر در دوره جوانیام همه شلوار جین پوشیدند، من گفتم من نمیپوشم و همیشه ساز مخالف زدم! در مورد این کار هم کارفرمای ما شبکه استانی آفتاب واقع در استان مرکزی شهرستان اراک که قطب صنعتی کشور است و جایگاه فرهیختگان بزرگی مثل دکتر حسابی، چمران و مهمتر از همه حضرت امام ،که در خمین زیر مجموعه استان مرکزی بودند. خب وقتی این دو تا سوژه را به شما بدهند چطور با هم ترکیبشان میکنید؟ نمیخواهم البته بگویم که این به من تحمیل شده. اتفاقا من همیشه فراری بودم از شعار.
- شاید این ایدهآل شما باشد، اما کاری که پیش روی ماست دچار ایده شعار زدگی است؟
اینطور نیست. اصلا به این شکل نبوده که به من بگویند این شکلی بساز و من هم بسازم. در تمام کارها چنین بوده که سوژهای پیشنهاد شده، مثلا در گوهر کمال به من گفتند درباره ایستادگی و اراده یک زن باشد، یا در به رنگ صدف گفتند در مورد حجاب و دانشآموز، من نوشتم، آنطور که دوست داشتم و کار کردم برای این کار هم گفتند صنعت و مسأله انقلاب مطرح شود. همین. من هم قصهای نوشتم در این باره، اما اصلا شعار ندادم.
- گفتید به سفارش شبکه آفتاب. اصلا مجموعههای تولیدی برای سیمای استانها چطور روی آنتن سراسری میرود؟
روال این است که شبکه آفتاب پروژهها را برای سیمای استانها میسازد و آنها تشخیص میدهند که این سریال به کدام شبکه برود. مسئولان سیما سعی میکنند شهرستانها را در این زمینه تقویت کنند، بنابراین شبکههای ملی را تشویق کردهاند که هفتهای یک روز باکس پخش را به شهرستانها اختصاص بدهند و این فکر بسیار خوب و پسندیدهای است و اتفاقا به تازگی صحبتهایی شده که شبکهای تأسیس شود به اسم «ایران» که تمام تولیدات استانها در آن پخش شود برای سراسر کشور.
- اما کاری که باتوجه به استانداردهای شهرستان خاصی ساخته شده با آنتن سراسری هماهنگ نیست!
چرا به این توجه نمیکنید که با بودجه شهرستان بستن گروه بازیگری و قرار گرفتن این بازیگران کنار هم چقدر سخت بوده است.
- انتخاب بازیگران هم یکی از عواملی است که به کار لطمه زده اتفاقا! قرارگرفتن بازیگران جوان شما که همه از تئاتر آمدند به نظرم حتی بازی بازیگران با تجربهای مثل خانم ثریا قاسمی، آقای رشیدی یا آقای رضابابک را هم تحت تأثیر قرارداده است.
به نظر من شما باید نگاهتان را عوض کنید، چون من که به هر حال راه خودم را میروم. اما فکر میکنم آوردن جوانها از تئاتر به تلویزیون خیلی هم کار پسندیدهای است زمانی که من کوی دامون را ساختم، اصحاب رسانه همه آمدند با خمپاره مرا نابود کردند! که تو چرا از جوانها انتخاب کردی که همه تازه کار بودند. اما حالا همان جوانها بازیگران مطرح سینما و تئاتر هستند. حالا من کار بدی کردم بستر را آماده کردم که اینها بیایند و شروع به بازیگری کنند؟ مگر همه بازیگران مطرح یک روز از نقطه A شروع نکردند؟ من دلم میخواهد آن نقطه A کار من باشد.
- این کار ارزشمندی است. اما مهم است که در این نقطه A چطور ظاهر میشوند و این به عهده کارگردان است که از این بازیگران کم تجربه چطور استفاده کند.
من تلاشم را کردم و در ضمن ریسک این که به کار لطمه وارد شود را هم پذیرفتم، من بچه کوهستانم و خطرپذیری را دوست دارم. من دلم میخواهد بیننده من کار را ببیند که سلیقه من است و شبیه هیچ کاری نیست. من هیچ وقت برای کسی کار نکردم، دستیاری هیچ کس را نکردم و مثل یک گیاه خود رو در کوهستانهای لرستان رشد کردم و دلم میخواهد این خط خودم را ادامه بدهم. در مورد بازیگران هم حرف شما را نمیپذیرم، من با بازیگران بسیار فهیم و خوبی در این پروژه کار کردم که بسیار از کار کردن با آنها لذت بردم و باید یک روزی این سد شکسته شود وبازیگران جوان در کنار اساتید کار کنند و رفته رفته یاد بگیرند.
- من نگفتم بازیگران بد بودند. گفتم انتخاب آنها و بعد از آن کنترل بازیشان مناسب نبوده است.
ممکن است به یکی از این ضعفها در کار اشاره کنید.
- مثلا در قسمت دوم بود که بازیگر نقش غزل توی دانشگاه در حال صحبت کردن با پسرعمویش فریاد میزد. خوب نگاه کردم دیدم این حالش خوبه، پسر عمویش هم آرومه، پس این چرا داره این دیالوگهای معمولی رو فریاد میزنه؟!
یک روز از یک فیلمساز مطرح ما، خبرنگاری فرانسوی سؤال کرد چرا بازیگران شما آنقدر داد میزنند، گفت بازیگران ما داد نمیزنند، صدابردارها به آنها میگویند داد بزنید! که البته این مربوط میشود به زمانی که ما تازه صدابرداری روی صحنه را شروع کرده بودیم و مشکل تجهیزات و میکروفن و... داشتیم و الان دیگر با ورود این تجهیزات به سینما و تلویزیون این مشکل حل شده.
- پس شکر خدا شما نمیتوانید چنین بهانهای بیاورید.
ببینید اینها گریزناپذیر است. وقتی توجه و تمرکز شما به چندین مسأله معطوف است بعضی چیزها گاهی ممکن است از دستت در برود.
- چرا از کسی برای انتخاب بازیگران و همینطور از یک بازیگردان استفاده نمیکنید؟
-برای انتخاب من همیشه مشورت میگیرم. اما با مقوله بازیگردانی هیچوقت نتوانستم کنار بیایم و نمیفهمم یعنی چی! سلیقه است دیگر. گذشته از این همانطور که اشاره کردم با این بودجه تو مجبور میشوی بخشی از وظایف را خودت برعهده بگیری. و من قول میدهم اگر روزی این بودجه پنج برابر شود قطعا دستم را در جیبم بکنم و یک بازیگردان هم بیاورم.
ولی از این مسائل که بگذریم، فراموش نکنید شکل کار ما در تمام مشاغل همینطور است مثلا معماری که برای کار ساختمانی میآوریم همه کاری بلد است کاشی کاری، گچکاری،و... اما در کشورهای توسعه یافته همه تک شغلی هستند و این تفاوت نوع نگرش ما با آنهاست. ما مثل لامپ صد هستیم که به همه جا نور میدهد.