وداع با هادي با تعصب...
پس از ورود پيكر هادي نوروزي به ورزشگاه هواداران پرسپوليس كه تعدادشان به حدود 15هزار نفر ميرسيد شعار «خداحافظ هادي باتعصب، واويلا شديم 10نفره» را سر دادند كه اين مسئله باعث شد تا فضاي غمگين و حزنانگيزي در ورزشگاه آزادي ايجاد شود. داريوش مصطفوي، حسين هدايتي، محسن بنگر، حسن كلاني، پرويز مظلومي، آرش برهاني، سجاد شهباززاده، حميد درخشان، عادل فردوسيپور، حميد استيلي، احمدرضا عابدزاده، يحيي گلمحمدي و... از ديگر حضار مراسم بودند. حين تشييع پيكر نوروزي گريههاي بيامان بهروز رهبريفرد، فرزاد آشوبي، ميثم بائو، عادل كلاهكج و... براي لحظهاي قطع نشد. در اين لحظات فرزند اين بازيكن روي دوش حضار قرار داشت و عكس پدرش را به همه نشان ميداد كه اين مسئله باعث ناراحتي خيلي از حاضران شد.
پرسپوليس 10نفره شد. مرگ، هنوز همانقدر مهيب است. همانقدر برقآسا و سيلآسا. كدام تصوير و كدام پديده را جز اين سراغ داريد كه اين طور، جمعيتي را منقلب كند و آدمها را حداقل براي چند لحظه بهخودشان برگرداند. به باورِ يك مصيبت. آدمها براي پيوند خوردن با هم، به چند دقيقه زمان نياز دارند و براي فراموش كردن هم، به يك عمر. اين خبرِ باورنكردني بامداد پنجشنبه است، وقتي هادي نوروزي كاپيتان سرخها ناباورانه آخرين نفسها را كشيده و تيترها، وظيفه حزنانگيزشان را شروع كردهاند. دورتر از اين گوشه تاريك دنيا- بيمارستان آتيه- عشاقِ رنگهاي مختلف دوست دارند خبر را مجبور كنند كه دروغ باشد اما عكسها، پستهاي فضاي مجازي، تسليتها و چهرههاي درهمِ همبازيهاي هادي در اطراف بيمارستان، همهچيز را تأييد ميكنند. نوروزي آنقدر زنده نماند كه گل چهارمش را به استقلال بزند، كه روزهاي خوب تيم برانكو و خارج شدن تيم محبوبش از بحران را تماشا كند. كه بعد از چند سال با قرمزها جام بگيرد و شايد خاطره ناراحتكننده پنالتياش در فينال جام حذفي را از ياد ببرد. حتي براي مردمي كه ديگر بهدست و پنجه نرم كردن با خبرهاي سوگواري عادت كردهايم و هضمِ كوچ هميشگي نوروزي كار سادهاي نخواهد بود. بازيكني كه در همه اين سالهاي بازي براي تيم پرهوادار و پرخبر پايتخت، حتي در روزهاي كاپيتاني اين تيم، هيچوقت حاشيه نساخت، قهر نكرد و باشگاه را به هم نريخت. هيچوقت عليه هواداران تيمش حرف نزد. مرد آرامِ و موقر شماره 24پرسپوليس، همانقدر آرام رفت كه هميشه بود. همانقدر بيسروصدا. بيآنكه دنيا را خبر كند.
صبحِ چهارشنبه نوروزي روي جلد روزنامه حامي پرسپوليس بود. با همان نگراني هميشگياش براي تيم كه مبادا باز هم مصاحبهاي يا حرفي، فضاي اردو را به هم بريزد. او قول داده بود بهزودي به تمرينات گروهي بر ميگردد اما اين بار خوشقول نبود و همبازيهايش را تنها گذاشت، تا به اردوي آسمان اضافه شود. او حالا ديگر آسوده خواهد بود. بدونِ نگراني براي رتبه تيمش، بدون دغدغه بدشانسي و ناراحتي از جنجالهاي داوري. پسرِ گوششكسته سرخپوشان، ستارهاي كه با اين سفر بدموقع، خواب را از چشم خانوادهاش گرفته؛ آسوده خواهد خوابيد. دست دنيا و ترديدهايش، ديگر به او نميرسد.هادي بعد از مدتها، به ثبات و بازوبند در تركيب پرسپوليس رسيده بود اما چشمِ تنگ مرگ، شانسِ ادامه روزهاي خوب را از او گرفت. از او كه زود رفت، كه دوران درخشيدنش كوتاه بود. كوتاه اما خوب، اما فراموش نشدني.
- عزا در كپورچال
كاپيتان پرسپوليس زادگاهش حومه شهر است. روستايي به نام كپورچال. كپورچال بهمعناي كپور (ماهيكپور) و چال (آببندان پرورش ماهي). به روستا كه ميرسيم همان تصوير خودنمايي ميكند. تصوير او. 2، 3 سالي ميشود كه عكسش را بزرگ كردهاند و زدهاند سر در محل، با عنوان «زادگاه هادي نوروزي.»نامي كه نام اين محل را سر زبانها انداخت. محليها با افتخار از او ياد ميكنند. تأكيد بر خاكي بودنش دارند. چه آن زمان كه با موتور هونداي هفتاد از اين روستا به ورزشگاه هفتم تير بابل ميرفت براي تمرين، چه تا همين چند وقت پيش كه براي سر زدن به پدر و مادرش به اين روستا ميآمد، با عنوان كاپيتان تيم پرسپوليس. عنواني كه يك روستا ميتواند با افتخارش آسوده سالها فخر بفروشد. عنواني بسيار فراتر از يك جايگاه ورزشي. جاده ورودي روستا بسيار شلوغ است. سر خيابان ورودي حجله زدهاند. بسيار جوانها كه در آغوش هم اشك ميريزند. صداي قرائت قراني كه بسيار دلگير است و مهر تأييدي است بر اين اتفاق شوم. همه جا سياهپوش است. انگار نه انگار خبر را همين چند ساعت پيش شنيدهاند. اين سياهپوششدن خودجوش. اين سايه عزا. فضا سنگين است. جوان اول روستايشان در خواب رفته است. بهت و حيرت در نگاه همه هست. نگاهي پشت چشمان سرخ شده از گريههايي طولاني.او امروز در خاك آرام ميگيرد، گوشه كوچكي از اين دنيا، كپورچال بابل.
و پرسپوليس اين فصل انگار براي همه فصل 10نفره شده است، چهميشودگفت.
نظر شما