به گزارش همشهري، داستان درباره تنها بازمانده یک ماموریت شناسایی در جنگ است. او همراه همرزمانش حین شناسایی، گرفتار نیروهای گشتی دشمن میشوند و فقط او میتواند به سلامت از این مهلکه جان سالم در ببرد. از آنجا که نیروهای شناسایی ارزش زیادی برای دشمن دارند، آنها برای اینکه به دست نیروهای گشتی دشمن نیفتند، ابتدا تا جایی که میتوانند مقابله میکنند اما وقتی گلولهها تمام میشود، به یک تصمیم جمعی میرسند؛
اینکه دست به یک خودکشی جمعی بزنند. نويسنده اين داستان دفاعمقدسي، روايت خود را از يك آسايشگاه بيماران و جانبازان اعصاب و روان آغاز ميكند و در ادامه سراغ شرح ماجراهاي جبهه ميرود: «پشت سر هم نفس عميق ميكشم. دلم نميخواهد كسي به چشم ديوانه نگاهم كند. من از همه آدمهاي اينجا عاقلترم. بهخصوص دكترها كه مدام روشهاي جديد رواندرمانيشان را روي من امتحان ميكنند بدون اينكه بدانند اين كارها بيشتر اعصابم را به هم ميريزد و وادارم ميكند با خودم حرف بزنم، دور اتاق بچرخم، سرم را محكم به ديوار بكوبم و از ديدن لكه خون بيشتر و بيشتر به وحشت بيفتم...»
در ادامه اتفاقهايي ميافتد كه مخاطب پي ميبرد چرا قهرمان (يا ضدقهرمان) داستان سر از آسايشگاه درآورده است. در بخشي ديگر از اين رمان 176صفحهاي آمده است: «نيروهاي دشمن به اشتباه فكر ميكنند من همرزمانم را كشتهام، به همينخاطر مثل اسراي جنگي با من رفتار نميكنند. اصلا حال خوبي ندارم.
از چشمهاي باز نفر جلويي ميترسم. طوري نگاهم ميكند انگار گناهي بزرگ مرتكب شدهام؛ گناهي كه بايد تقاصش را به بدترين شكل ممكن پس بدهم. فرمانده دشمن به طرفم ميآيد. لبخندي ميزند و به زبان خودشان چيزهايي ميگويد. كمكم ميكند بلند شوم. براي آخرينبار نگاهي به افراد گروه مياندازم. انگار همگي آرام خوابيدهاند...» حدود 20صفحه از كتاب هم به يك نمايشنامه اختصاص دارد كه مولف آن را در دل داستان خود روايت ميكند. احمدخاني 39ساله پيش از اين مجموعه داستان «فرمانده، ما براي چه ميجنگيم؟» و نمايشنامههاي «چهارمين در» و «گاو مجسم» را روانه بازار كرده است. بينامي در شمارگان هزار نسخه به بهاي 11هزار و 500تومان توسط انتشارات روزنه منتشر شده است.
نظر شما