اين مسابقات دورهاي بود. مثلا كسي ميآمد و ميگفت ميخواهيم مسابقاتي به ياد فلاني برگزار كنيم و به اين ترتيب تيمهاي 5نفره از آن محلات جمع ميشد و با پولي كه هر نفر و تيمها بايد پرداخت ميكردند جايزهاي براي تيمهاي اول، دوم و سوم خريداري ميشد.
اين مسابقات با شور و هيجان زيادي همراه بود و به نوعي اوقات فراغت ما هم به بهترين نحو سپري ميشد. محله ما جواديه هم از اين موضوع مستثني نبود، با اين تفاوت كه در گروه سني نوجواني و سالهاي آغاز ورود به جواني اين مسابقات هميشه با دعوا و كتككاري به پايان ميرسيد.
اين موضوع آنقدر جدي بود كه من يادم نميآيد آن مسابقاتي كه در آن شركت ميكرديم، يكبار يك فينال درست و حسابي داشته باشد. چون در اغلب اوقات اين مسابقات با دعوا و زد و خورد جدي بازيكنان با هم و دعواهاي نوجوانانه وحتي زدن داور ختم ميشد.
اين خاطرات مربوط به اوايل دهه60 و تا اوايل دهه 70 است. در اين ميانه اتفاقات طنز و بامزه بسياري هم اتفاق ميافتاد.مثلا تبانيها يا بهاصطلاح همان موقع بچهها «گاوبندي»هاي عجيب و غريبي هم رخ ميداد. بهعنوان مثال يكبار كه دوستان ما خودشان مسابقات را برگزار كردند، خريد جايزه را به روز آخر موكول كردند اما وقتي ديدند خودشان به فينال نميتوانند بروند و نهايتا سوم ميشوند جايزهاي كه براي تيم سوم خريدند خيلي خيلي بهتر از جايزه تيم اول بود و خب طبيعي است كه اين خودش علت شروع يك دعواي جديد ميشد.
با اين اوصاف اما اين مسابقات وقت و انرژي بچهها را در زمان فراغتشان به بهترين نحو ممكن ميگرفت و البته بسيار هم خوش ميگذشت. متأسفانه اكنون هيچ خبري از اين مسابقات نيست.حتي در محلههاي قديمي. در كتاب «جام جهاني درجواديه» من ميخواستم به ياد گذشته از بخشي از اين خاطرات استفاده كنم كه داستانهاي فرعي ديگر بنابر روال روايت داستان اضافه شد.
از آن زمان حتي يادم ميآيد كه در سن و سال نوجواني مابين 10تا 12سالگي برخي دختراني كه فوتبالدوست بودند و از قضا فوتبال خوبي هم داشتند در تيمها حضور پيدا ميكردند.
برخي از اين دختران حتي از پسرها هم فوتبال بهتري داشتند. حتي يادم ميآيد بازيكني در جواديه داشتيم به نام ليلا پسره كه در همان دوران نوجواني براي تكنيك زياد و فوتبال خوبش همه ميخواستند او در تيم آنها بازي كند. او با سن كم با پوشيدن روسري و گرمكن و شلوار براي خودش اعجوبهاي بود.آن روزي كه در برنامه 90دختران فوتساليست ما كه قهرمان آسيا شده بودند اينقدر ذوق زده و متشكر از ديدهشدنشان بودند، من واقعا متاثر شدم ؛ از اينكه دختران ما با اين همه مشكلات توانستند قهرمان آسيا شوند اما سطح فوتبال مردان ما اين است!! براي همين هم دختران در داستان«جام جهاني در جواديه» حضور فعالي دارند.
از اين موضوع كه بگذريم درباره تأثير برنامه تلويزيوني خندوانه در اقبال مردم به كتاب بايد بگويم بهرغم اينكه اين كتاب تا قبل از برنامه خندوانه با اقبال بسيار خوبي همراه بود با معرفي و مورد مسابقه قرار گرفتنش مورد استقبال بيشتري نيز قرار گرفت.تا قبل از مسابقه خندوانه اين كتاب 9بار تجديد چاپ شده بود و البته نه با تعداد نسخههاي مرسوم.
مثلا اين كتاب در چاپ سوم 16هزار و 500 نسخه و در چاپ چهارم 11هزارنسخه منتشر شد. با اين وصف اما مسابقه برنامه خندوانه باعث شد تا اقبال مضاعفي از طرف مردم به اين كتاب شود. بهنظرم اين سنت خوبي براي معرفي كتاب است. با اين كار ميتوان وضعيت اسفبار كتابخواني در كشور را تقويت كرد. اين تجربه باعث شد تا بسياري از مغازهها نيز 2كتاب معرفي شده در مسابقه خندوانه را براي فروش بياورند و اين يعني گسترشدادن فرهنگ كتابخواني.
بايد به اين دوستان آفرين گفت. من در اوايل دهه60 كه دانشآموز بودم دوران پر شكوه كتابخواني در ايران را درك كردهام. وقتهايي كه در خيابان انقلاب جمعيت زيادي در رفتوآمد به كتابفروشيها بودند، كتاب ميخريدند و درباره كتاب صحبت ميكردند. متأسفانه اكنون ميشنويم كه از شدت بياقبالي برخي از كتابفروشيها ترجيح ميدهند تغيير كاربري دهند.اميدوارم اين كار و تبليغ مؤثر خواندن كتاب در رسانه ملي يك سنت شود.
- نويسنده و داستاننويس
نظر شما