دل توی دلش نیست، هر سال از صبح مشغول مراسم حسینیه اعظم است، هر سال قربانی خود را در مقابل دسته سر میبرد.
دل توی دلش نیست، زیر لب ذکر یا حسین و یا علی را تکرار می کند، شال سبزش را به کمرش بسته و با کمری خمیده میرود تا هشتادمین سال حضور در دسته عزاداری حسینیه اعظم را برای زندگی اش به ثبت برساند.
حاجی کجا می روی؟ کربلا، امروز کربلا در همین زنجان است، همین زنجانی که می گویند حسینه اعظمی دارد که درد ها را دوا می کند، ابوالفضلی که برادر حسین است، مراد من است.
حاجی کجا می روی؟ می روم سینه بزنم، هر سال می آیم توی دسته میانداری می کنم تا جوانان هم به شوق حسین و عباس همراه من سینه بزنند.
آری اینجا حسینیه اعظم، میعادگاه عاشقان حسین(ع) و عباس(ع)، پیر و جوان نمیشناسد، هر کس به میزان ارادتش پا پیش می گذارد، هر کسی به اندازه محبتی که دیده، اشک میریزد.
امروز زنجان غرق در اشک دلدادگان به شهدای کربلا و سید الشهدا(ع) بود.
دسته حسینیه اعظم زنجان بار دیگر به حرکت درآمد تا فرصتی، لحظه ای یا درنگی ایجاد کند برای آنکه مردم دوباره عظمت کربلا را به خاطر بیاورند.
تا مردم به خاطر بیاورند که مردی تشنه رفت، لب فرات و اما غیرتش اجازه نوشیدن جرعه آب نداد، غیرتش اجازه نداد که کودکان برادر تشنه باشند و او لبی تر کند.
مردم زنجان شیفته این مرامند، هر سال هشتم محرم می آیند تا فریاد بزنند فدای آن دستان بریده ات، فدای غیرت علوی ات، فدای آن مرام و ولایتمداریت.
هشتم محرم در زنجان مردم مشق عشق عباس را تکرار می کنند، دست سوی آسمان بلند می کنند و بر سینه می کوبند و تمام زمین و زمان و آسمان را به فریاد می طلبند که 'یاران قیامت اولدو، صحرای کربلا ده، اولدوردولر حسینی، صحرای کربلا ده'.
آهای آسمان، زمین و زمان بدانید که قیامت در کربلا رخ داد و حسین به جفای نامردمان کشته شد، اما برادر نماد و سنبل وفاداری، پایمردی را به نمایش گذاشت آنچنان که حتی ملائک از تماشای چنین مردانگی ای انگشت حیرت بر دهان بردند و اشک اندوه جاری کردند.
حسینیه بهانه است و فرصت، بهانه ای برای گریستن در غم حسین و فرصتی برای عرض ادب و ارادت به برادری که اوج غیرت و ولایتمداری بود.
خیل عظیم عاشقان ابا عبدالله الحسین(ع) و مریدان عباس ابن علی(ع) امروز به راه افتادند تا نشان دهند، شیعه با وحدت و انسجام پشتیبان امام و مولای خویش است.
زنجانیان حتی برای نمایش این پشتیبانی، در شعارهای خود فریاد زدند 'اگر همدانی رفت، سلیمانی هست، هنوز'، گفتند'اگر داعش قدرت خود را به رخ ما میکشد، ما نیز سرداری همچون عباس داریم'.
آفتاب عصر هشتم محرم غروب می کرد و شوق حضور مردم در مراسم حسینیه اعظم بیشتر می شد، آفتاب سوی کوه می تاخت و دستان مردان زنجانی سوی آسمان به هوا بر میخاست.
نظر شما