بالا يا پايين بنرها جملاتي هست نظير مدافع حرم و گهگاه تاريخ شهادتي كه خيلي نزديك است: مثلا ۳۰ مهر ۹۴ يا ۷ آبان و.... دقيقتر كه بنگريم، آنها را به خاطرميآوريم؛ در نماز جماعت مسجد يا ايستگاهي كه براي پخش چاي گوشه خيابان زده شده و يا در سوپرماركت و هنگام خريد مايحتاج روزانه. گاهي حتي بهشان تنهاي هم زدهايم و جايمان را در صف نانوايي محكمتر كردهايم، مبادا كه جلوتر بيايند و نه به حرفشان توجهي داشتهايم و نه رفتارشان.
حالا آنها زير خاك هستند و فرزندان خردسال يكماه و چندروزهشان غصهدار پدري كه نديدهاند؛ سيل ماجراهاي جهاني به سمتي است كه هر روز تصاوير بيشتري روي ديوارها خواهد نشست؛ مرداني كه در همين روزگار و وسط ترافيك و گراني و دردسرهاي روزمره با ما ميزيستهاند و ترجيح دادهاند جانشان را بگذارند كف دستشان و بروند چند هزار كيلومتر آنطرفتر، جانشان را فداي آرماني بكنند كه حداقليترين دستاوردش، تداوم آرامش و امنيت كشور است.
اين را بايد در ميان كوچهها و خانهها و خيابانها فرياد كرد و از كنار طعنهها و كنايهها به سادگي نگذشت. آنكسي كه در تنگناي زندگي دست و پنجه ميزند، جان دارد و ديگري كه رفته، نه و اولي نميتواند ميراثخوار باشد؛ آنهايي كه در گوشه و كنار شهرها تشييع و راهي قطعه شهدا ميشوند، بر همه زندهها حقي دارند و يادمان باشد كه يكي از آنها ممكن است در همين رفتوآمدهاي عادي، امروز كنارمان باشد و فردا نه.
نظر شما