اين بخشي از اعترافات تكاندهنده مردي است كه به جرم قتل همسرش دستگير شده. او صبح ديروز با دستور قاضي جنايي به كميسيون پزشكي قانوني معرفي شد تا سلامت روانياش بررسي شود.جنايتي كه اين مرد رقم زد، 31فروردينماه رخ داد. هوا تاريك شده بود كه تازه داماد جوان با پليس تماس گرفت و گفت همسرش را به قتل رسانده است.
چند دقيقه بعد مأموران پليس و قاضي احمدبيگي، بازپرس جنايي پايتخت به قتلگاه زن جوان در شرق تهران رفتند. جنايت در طبقه اول ساختماني قديمي رخ داده بود و مرد جوان با روسري همسرش را خفه كرده بود. او خونسرد و آرام بهنظر ميرسيد و هيچ نشانهاي از پشيماني در چهرهاش وجود نداشت. معاينه اوليه جسد نشان ميداد هيچ درگيري بين قاتل و مقتول رخ نداده و مرد جوان همسرش را غافلگير كرده است.
متهم دستگير شد و در همان بازجوييهاي اوليه به قتل اعتراف كرد. او گفت: من و همسرم ميخواستيم از يكديگر جدا شويم اما او مهريهاش را كه 14سكه بود ميخواست و من توانايي پرداخت 14سكه را نداشتم. چند دقيقه قبل از حادثه بر سر همين موضوع با يكديگر درگير شديم و من در اوج عصبانيت از خود بيخود شدم و او را با روسرياش خفه كردم. با دستور قاضي متهم به قتل 31ساله بازداشت شد و پس از تكميل تحقيقات به زندان انتقال يافت.
- اعترافات تازه
پس از گذشت 7ماه از جنايت قاضي شعبه هفتم دادسراي جنايي تهران دستور احضار متهم به دادسرا را صادر كرد تا آخرين دفاعيات وي را بشنود. ديروز اما مرد جوان وقتي مقابل قاضي قرار گرفت، اعترافات تازهاي مطرح كرد كه مسير اين پرونده جنايي را تغيير داد. وي گفت: من از چند سال قبل دچار بيماري رواني شدم.
وقتي عصباني ميشدم هيچكس جلودارم نبود و بيشتر سر خودم بلا ميآوردم تا بقيه. مثلا يك مرتبه سرم را به شيشه كوبيدم، يكبار با مشت به شيشه زدم و بارديگر چاقو را 10سانت در شكم خود فرو كردم و يكبار هم رگ دستم را زدم و در هر كدام از اين حادثهها تا يك قدمي مرگ پيش رفتم.
حتي مدتي در بيمارستان رواني در شمال كشور بستري بودم. دكتر نسخهاي برايم نوشته بود كه طبق آن بايد مقدار زيادي قرص اعصاب ميخوردم. اما چند مدت بود كه قرص هايم را قطع كرده بودم و پس از آن چندبار با باز كردن شير گاز خانه تصميم گرفتم به زندگيام پايان بدهم. حتي يك روز 220عدد قرص را يكجا خوردم كه بميرم اما باز هم زنده ماندم.
متهم گفت: بعد از ازدواجم مشكلاتم بيشتر شد چون مرتب با همسرم درگيري داشتم و هيچ عشقي ميان ما نبود. همسرم همكلاسي خواهر دامادمان بود و از اين طريق با يكديگر آشنا شديم و به عقد يكديگر درآمديم و 6ماه پيش از جنايت زندگي مشتركمان را آغاز كرديم. خانهاي كه در آن زندگي ميكرديم متعلق به پدرزنم بود. او سعي ميكرد به ما كمك كند اما من جواب خوبيهايش را با جنايت دادم. من قبلا اينطور نبودم و بعد از ازدواج مريض شدم. با اين حال سعي ميكردم با همسرم كنار بيايم. ما چند مرتبه با يكديگر دعوا كرده بوديم اما در اين حد نبود كه بخواهم بلايي سر او بياورم.
متهم ادامه داد: چند هفته قبل وقتي اختلافاتمان بالا گرفت خانه را ترك كردم و به خانه مادرم در كرج رفتم. اما بعد تصميم گرفتم به خانه برگردم و از همسرم جدا شوم. ما از چندماه قبل در دادگاه خانواده پرونده تشكيل داده بوديم و همسرم از من مهريهاش را كه 14سكه بود و همچنين نفقهاش را ميخواست. اما من توانايي پرداخت آن را نداشتم. چون بيكار بودم و پولي نداشتم.
قاتل جوان گفت: يك روز قبل از حادثه به خانه رفتم و بدون هيچ درگيري همسرم از من پذيرايي كرد و شب هم خوابيد. آن شب من تا صبح ماهواره نگاه ميكردم و ظهر روز حادثه بيدار شدم. همسرم ناهار درست كرد و بعد از صرف ناهار دوباره خوابيدم. وقتي بيدار شدم صدايي در گوشم ميشنيدم.
من واقعا از آن صداها عذاب ميكشيدم. آنها مرتب در گوشم ميگفتند كه همسرت را بكش. وقتي آن صداها به ذهنم حمله ميكردند از خود بيخود و عصبي ميشدم. ديگر كنترلي بر رفتارم نداشتم انگار آنها همه كاره ذهنم بودند و عمل ميكردند. در آن زمان بود كه به سمت همسرم حمله كردم و با روسري كه آنجا بود خفهاش كردم.
وقتي از صداها اطاعت كردم و او را كشتم ديگر زمزمه هايشان قطع شد و من آرام گرفتم. بعد از قتل همسرم بالاي سرش نشستم و يك نخ سيگار كشيدم و وقتي آرامتر شدم و درحقيقت بهتر بگويم وقتي بهخود آمدم با پليس تماس گرفتم و از مأموران خواستم زودتر بيايند و دستگيرم كنند.به گزارش همشهري، با ادعاي تازه اين مرد جوان، قاضي وي را به پزشكي قانوني معرفي كرد و خواست تا آنها درخصوص اينكه او هنگام قتل جنون داشته يا نه، تحقيق كنند.
نظر شما