شما با سرزنش و نكوهش مكرر نسبت به شريك زندگيتان، باعث عاديشدن يك صفت زشت و تثبيت آن در همسرتان ميشويد. انتساب چندين باره يك صفت زشت به همسر، كمكم به او ميباوراند كه اين صفت ناپسند، جزئي جدايي ناپذير از شاكله او شده است. از طرفي او را به اين باور نيز ميرساند كه همسرش اين صفت را بر او پذيرفته است. حال قضاوت كنيد كه ديگر چه انگيزهاي براي رفع اين صفت زشت در فرد باقي ميماند؟ و اين، حالت بسيار خطرناكي است.
خانمي ميگفت كه من تصميم گرفته بودم كه هميشه در زندگي راست بگويم، يكبار غفلتي كردم و دروغي گفتم، بعد از فاش شدن اين دروغ، همسرم مرتب به من ميگفت كه «تو هميشه دروغ ميگويي» و اين عيب من را مكرر گوشزد ميكرد و همين جمله او باعث ميشد كه من عهدي را كه در مورد راستگويي با خود بسته بودم بشكنم.
سرزنش شرايط دارد. اين كار بايد يك بار، آن هم در وقت خودش و آنچنان ماهرانه انجام شود كه شخص بهخود بيايد. سرزنش مانند بهكار بردن ماهرانه تيغ جراحي است، آن هم بهعنوان آخرين راهحل. ما اكثر اوقات به جاي تيغ، ساطور را برميداريم و به جان ديگري ميافتيم، غافل از اينكه با ساطور سرزنش و عيبجويي فقط ميشود انسانها را پيش چشم ديگران شقهشقه كرد. همه ما خوب ميدانيم كه يك پزشك، از تيغ جراحي براي درمان سرماخوردگي يا سينه درد استفاده نميكند، جراحي آخرين راهحل يك پزشك براي درمان يك بيمار است، آن هم با اجازه بيمار و اطرافيانش. در كتاب شريف بحارالانوار جلد70 آمده است كه خضر نبي عليهالسلام چنين به حضرت موسي عليهالسلام وصيت ميكند: «اي پسر عمران هيچكس را به واسطه گناهي سرزنش مكن و بر گناه خويش گريه كن».
نظر شما