صادق زیباکلام . استاد دانشگاه تهران درستون سرمقاله شرق با تيتر«دموکراسی، قربانی تروریسم» نوشت:
فضای امنیتی این روزهای اروپا و جهان در نوع خود از نظر تأثیر روانی، دست کمی از ١١ سپتامبر ندارد. همانطور که ١١ سپتامبر تغییرات گسترده امنیتی- حفاظتی به بار آورد، عملیات تروریستی اخیر در بیروت، پاریس و مالی هم تبعات گسترده امنیتی به همراه خواهد داشت. در فرانسه تا همینجا مشخص شده است دستکم یکی از تروریستها در فهرست مظنونان تروریستی پلیس فرانسه قرار دارد؛ یعنی او را میشناختهاند و میدانستهاند افکار و عقاید افراطی دارد. این فرد حتی با تروریستها در سوریه در ارتباط بوده است. آنچه به ابعاد انتقادها از پلیس فرانسه دامن میزند، پیچیدگی عملیات اخیر پاریس است. اینکه چگونه داعش میتواند در قلب پاریس چنین برنامهریزی را طراحی و با موفقیت اجرا کند؟
استفاده از اسلحه آک ٤٧، مسلسل، مواد منفجره و سایر تجهیزات نظامی در قلب پاریس کار سادهای نیست. بیتردید از پلیس و تشکیلات امنیتی و ضد تروریستی فرانسه، سؤالهای بسیاری پرسیده خواهد شد. درعینحال از این واقعیت هم نمیتوان گریخت: یکی از دلایل اصلیای که از یک سو زمینه قدرت مانور بالای تروریستها را فراهم میکند و از دیگر سو دستوپای پلیس را میبندد، حاکمیت قانون است. حاکمیت قانون در کشورهای غربی سبب میشود پلیس مجبور شود یکسری ملاحظات را در اقدامات و عملیاتهای خود لحاظ کند و نتواند دست به هر اقدامی بزند. در این کشور، قانون اجازه نمیدهد همه مظنونان بازداشت و تا هر زمانی که لازم است در زندان نگه داشته شوند. پاسخگوبودن نهادهای امنیتی و اطلاعاتی در این کشورها نیز از دیگر مسائل موجود است. صرفنظر از آنکه پلیس در استفاده از راه و روشهای مقابله با متهمان دستگیرشده، محدودیتهایی دارد، درعینحال در قبال اقدامات و راه و روشهای خود باید به قانون و افکار عمومی پاسخ دهد. مطبوعات و رسانهها عامل دیگری در اعمال محدودیت بر نیروهای پلیسی و امنیتی هستند. پلیس در این کشورها با اینکه میخواهد، اما نتوانسته است به بهانه امنیتیبودن یا ضرورت مبارزه با تروریسم، جلوی آزادی رسانهها و انتقال اخبار را بگیرد.
بیتردید پلیس میکوشد اقدامات و عملیات علیه تروریستها و افراطیها را از انظار عمومی و رسانهها پنهان نگه دارد، اما مطبوعات و رسانهها هیچ محدودیتی ندارند تا روشهای تشکیلات امنیتی را گزارش دهند و سپس آن را به نقد بکشند. داستان زندان ابوغریب و آنچه در آن علیه مظنونان ازسوی مقامات نظامی آمریکایی انجام شده بود با وجود تمایل ارتش و حکومت آمریکا، توسط مطبوعات و رسانهها از جمله گزارشگران «واشنگتنپست» و «سیانان» افشا شد. گزارشهای فراوان مطبوعات درباره وضعیت رفتار با بازداشتشدگان زندان گوانتانامو، مثال برجسته دیگری از توان افشاگری رسانههای این کشورها علیه رفتار با مظنونان اقدامات تروریستی است.
بخش عمدهای از موفقیت تروریستها و جریانهای افراطی در غرب در حقیقت مدیون حاکمیت قانون است. درعینحال از این واقعیت تلخ هم گریزی نیست که اتفاقا یکی از قربانیان اصلی ١١ سپتامبر و گروهکهایی مانند القاعده، طالبان و حالا داعش، دموکراسی و آزادیهای مدنی است. قدرت و اختیارات ویژه و اضطراری که در بسیاری از کشورهای غربی به پلیس داده شده است و قوانین و مقررات اضطراری مبارزه با تروریسم که هر روز بیشازپیش در این کشورها اعمال میشود، عملا در تناقض با روح دموکراسی که بزرگترین دستاورد تمدن غرب است، قرار دارد.
بدون تردید وضع قوانین، مقررات، تصمیمهای اضطراری و رویکردهای جدید پلیسی، امنیتی، دادن اختیارات وسیعتر به پلیس در بازداشت مظنونان و کنترل شهروندان، اعمال محدودیت بیشتر علیه مسلمانان و سختترشدن مهاجرت خارجیها به کشورهای غربی، از جمله پیامدهای حوادث تروریستی خواهد بود. رئیسجمهور فرانسه حتی با تهدید اخراج مسلمانانی که در فرانسه هم متولد شدهاند عملا قانون اساسی کشورش را به چالش کشیده است. جالب است که همه برای او کف زدند و هیچکس هم اعتراضی نکرد. داعش هر هدف و انگیزهای برای اقداماتش داشته باشد، دستکم در کوتاهمدت، از یک سو شهروندان مسلمانان و از سوی دیگر نهاد ارزشمند دموکراسی در غرب است که باید عجالتا تاوان افراطیگری این گروهها را بپردازند.
- عصر گاز
کریس کوک تحلیلگر انرژی و رئیس اسبق مرکز مبادلات بینالمللی نفت در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
قدرتهای بزرگ نفتی دنیا به خاطر پایینآمدن قیمت نفت، تحت فشار زیادی قرار گرفتند تا هزینههای خود را کاهش بدهند. معدود کشورهایی سراغ داریم که هزینههای تولید نفت آنها پایین باشد (ایران و عراق از این دسته هستند). در چنین فضایی است که برخی شرکتهای معظم انرژی در صدد برآمدند راهبرد توسعه تولید گاز را در دستور کار خود قرار دهند.
در بازار گاز عمدتاً کسب سود اضافی از طریق پروژههای خیلی بزرگ یا پروژههای LNG صورت میگیرد. من عقیده دارم حرکت به سمت گاز، مستلزم تغییراتی در دو «ساخت» مهم بازار است. اول تغییر در «اهداف تجاری» و دوم تغییر در «ساختار تجاری» است؛ به گونهای که در ساختار جدید، عملاً «هزینههای سرمایهای» کاهش چشمگیری پیدا کند.
یکی از مقامات صنعت گاز ایران در یک کنفرانس که دسامبر 2014 در شهر عشقآباد برگزار شد، اشارات کوتاهی به همین مهم داشت. قرار بود یک خط لوله گاز از ترکمنستان از مسیر دریای خزر و کریدور جنوبی به سمت اروپا احداث شود. ایران ضمن همراهی با روسیه، قصد داشتند ساز مخالف را در این پروژه کوک کنند. ایرانیها بدرستی متوجه بودند که چنین پروژهای در این مسافت، چه بسا به معنای هدر دادن منابع و انرژی است. بهتر آن است که ایران به جای مسافتهای دورتر، سراغ مشتریان بالقوهای در منطقه خود باشد و منابع محدود خود را مصروف بازسازی و احداث زیرساختهای منطقهای خود کند.
مقامات ایرانی در آن کنفرانس گفتند که باید سمت و سوی مصارف انرژی به گونهای باشد که کمترین تصاعدات کربنی را به همراه داشته باشد. کشور دانمارک از سال 1973 چنین هدفی را برای خود ترسیم کرده و اکنون وضع امنیت انرژی و انعطافپذیری مناسبتری در مقایسه با بیشتر کشورهای اروپایی دارد.
اظهارات مقامات ایرانی حاکی از هوشمندی آنان است که اولویت اصلی تعاملات گازی خود را با کشورهای منطقه تعریف کردهاند. این در حالی است که کشور ایران ساختار و زیرساختهای عمدتاً نامطلوبی در زمینههای مصرف انرژی دارد و سهم «مصارف غیربهینه» زیادی را تحمل میکند. ایران هم اکنون تلاشهای زیادی برای بهبود این زیرساختها صورت داده و خصوصاً در دوران پساتحریم برنامههای متعددی در راستای مرتفعکردن این نقیصه در دست اقدام دارد.
مدتهاست دو هدف «اقتصاد مقاومتی» و «خودکفایی» از طرف کشور ایران در سرلوحه اقدامها قرار دارد. کلید نیل به این دو هدف آن است که ایران راهبرد جدیدی را در تأمین مالی زیرساختهای انرژی خود دنبال کند. بدین صورت که ترکیبی از «سوآپ انرژی» و «سرمایهگذاری مستقیم در کلاس جدیدی از زیرساختهای انرژی» را تعریف و اجرایی کند.
منظور از سوآپ انرژی، چیزی همانند تعامل ایران و ارمنستان و تبادل «گاز» و «برق» است. به عقیده من، بازار جهانی گاز در آینده به شکل «توافق فروش گاز» نخواهد بود (که در آن «گاز» به مثابه یک «کالا» دیده میشود)؛ بلکه در قالب «توافق عرضه سوآپ گاز» درخواهد آمد. مثلاً گاز در برابر برق؛ گاز در برابر محصولات پتروشیمی؛ گاز در برابر CNG و امثال آن.
تقاضا و عرضه فیزیکی (نقطهای/ اسپات) به شکل «موازنه نقطهای» از حیث قیمت درمیآید. در تعاملات منطقهای گاز، دقیقاً همین شکل کاربرد خواهد داشت. این وضع در واقع شکل بهینهای از عرضه و تقاضای «فیزیکی» گاز است. در این شکل جدید، ابزارهای مالی هم از شکل سنتی خود خارج میشود و شکل عمومیتری میگیرد (مثلاً ابزارهای اعتباری).
تولیدکنندگان و صادرکنندگان برای مبادلات خود، ابزارهای مالی الزامآوری دارند و مشتریان گاز به جای پرداخت دلار و یورو میتوانند توافق کنند که از هرکدام از این ابزارها؛ حسب مورد؛ در معاملات خود استفاده کنند. قبلاً پیشنهاد داده بودم که به عنوان پایلوت، مبادلات گازی در منطقه خزر برای اولین بار از این شیوه استفاده شود. چنین مکانیزمی حتی برای بازار نفت هم مصداق دارد. امریکا و مکزیک مبادلات سوآپ خود را بر اساس مدل سوآپ ایران تنظیم کردهاند.
مورد دیگر این است که سوآپ نفت همواره براساس مبادله یک «کالا» بوده است. تولیدکنندگان میتوانند به جای «کالا؛ از «ابزارهای قراردادی استفاده کنند (مثلاً اوراق قرضه بلندمدت). این ظرفیت در این گونه قراردادها هم هست که بتوان سوآپ را برمبنای نفت و فرآورده هم تنظیم کرد. به طور کلی میتوان پارادایم رقابتی حاکم بر بازار انرژی را تغییر داد. ترکیب دو ابزار «سوآپ» و «اعتبار/ پیشپرداخت» در ذیل همین پارادایم جدید قابل ارائه است. در این پارادایم، مقوله «انرژی» صرفاً یک «کالا» نیست؛ بلکه یک «خدمت/ سرویس» است که فعالان بازار برای سهیمشدن در کاهش هزینهها؛ با یکدیگر سهیم میشوند. این «کاهش هزینهها» از طریق استفاده از مزایای کاهش تصاعدات کربنی صورت میگیرد.
پارادایم جدید چیست؟
اگر قیمت گاز طبیعی به درستی و به دقت تعیین شود و فرآیند تبدیلشدن به پول هم براساس «اعتبارات/ پیشپرداخت» انجام گردد، آنگاه هرگونه هزینه ناشی از مازاد در تولید، قاعدتاً فیمابین اعضای بازار «تسهیم» شده و هر دو گروه تولیدکنندگان و مصرفکنندگان از آن منتفع میگردند. زیرساختهای مدرن و کارآمد و جدید نیز توسط سرمایهگذاران احداث خواهد شد که هرگونه هزینه یا درآمد ناشی از آن، باز هم بین هر دو گروه فوق تقسیم میشود. از این طریق میتوان وارد دنیایی شد که تصاعدات کربنی کمتری دارد و آن را «عصر گاز» مینامیم. عصری که اولین زمینههای حضور آن در سال گذشته و توسط ایران در عشقآباد ارائه شد. معتقدم که باید در نشست آتی گروه 20 (G20) از ایران دعوت شود. گفته شده که آقای پوتین برای اجلاس GECF به ایران میرود. آیا انتظار نداریم که ایران و روسیه، «گروه 2» یا G2 را تشکیل بدهند؟
- پوست خربزه خودجوش براي زيرپاي كيست؟
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش آورد:
مهمترين شعار و برنامه دولت، به سرانجام رساندن مذاكرات هستهاي ميان ايران و ١+٥ بود كه با وجود كارشكنيهاي منطقهاي و نيز مخالفتهاي عجيب و غريب و غيرمنطقي در داخل كشور كه به نوعي سنگاندازي خصمانه جلوي برنامه دولت تعبير ميشد، اين توافق بهدست آمد و اكنون در حال اجرايي شدن مقدمات آن است. برنامه و شعار دوم دولت نيز بهبود وضعيت اقتصادي كشور است كه بهرغم سختي اين كار، تاکنون تورم كنترلشده و تحولاتي گرچه آرام نیز در عرصه توليد و رشد اقتصادی در حال رخ دادن است. سومين هدف نيز اجراي انتخاباتي در ادامه انتخابات سال ١٣٩٢ و به همان آرامش و رقابتي و آرامبخش است. ولي نكته بسيار مهم اين است كه اين سه هدف و سه برنامه جدا از يكديگر نيستند. به عبارت ديگر هيچ كدام از اين سه هدف را نميتوان پيش برد بدون آن که ديگري را محقق كرد. اجراي خوب برجام مستلزم وحدت سياسي در داخل کشور است كه اين نيز بازتابي از اجراي يك انتخابات خوب مشابه سال ١٣٩٢ است. اقتصاد نيز بدون بهبود سياست داخلي و خارجي در مسير توسعه و رشد قرار نخواهد گرفت. بنابراين كساني كه در جريان سنگاندازی جلوی گام اوليه برجام شكست خوردند، اكنون درصددند تا الزامات اجراي بهتر برجام را دچار مشكل كنند. با همان شدتي كه جلوي برجام ايستادند و مشكلات ناخوشايندي را ايجاد كردند، اكنون ميخواهند از طريق ديگري آن هدف را محقق كنند و درصددند كه زير پاي دولت پوست خربزهاي قرار دهند
اتفاقاتي كه در جريان يك سخنراني مجوزدار و قانونی در ورامين رخ داد به احتمال فراوان سوت آغاز اين طرح است. بهویژه اینکه برخی از افراد دلواپس شناسنامهدار سردمدار اين جریان بودهاند. اينكه عدهاي به خود حق دهند كه يك برنامه داراي مجوز رسمي و قانوني را با توجيه مخالفت خودجوش! به هم بزنند و به سخنران آن حملهور شوند، بيش از اينكه حمله به آن فرد يا جمع دعوتكننده باشد، درصدد كشيدن گليم از زير پاي اقتدار قانون هستند. اینکه برخی خطوط قرمز برای خود ترسیم کرده و با صراحت میگویند اینها برتر از قانون است عملی مجرمانه و در جهت شکستن اقتدار قانون نظام است. اقتداري كه اگر از ميان برود طرف خارجي خواهد گفت، دولتي كه در داخل نتواند نسبت به تعهدات قانوني خود عمل كند، چگونه خواهند توانست در عرصه بينالمللي نسبت به توافقات خود متعهد و ملتزم باشد؟ سرمايهگذاران و كساني كه بايد پول خود را در کشور سرمايهگذاري كنند، خواهند پرسيد، وقتي كه نميتوانند جلوي بيقانوني آشكار عدهاي را بگيرند، چگونه ميتوانند امنيت سرمايهها را تامين كنند؟ ملاحظه ميشود كه برجام و بهبود وضع اقتصادي و قانونمندي امور و نيز اجرايي شدن يك انتخابات آرامبخش مثل سال ١٣٩٢، چنان به يكديگر مرتبط و درهمتنيده هستند كه هيچ كدام را نميتوان بدون ديگري تصور كرد.
به طور كلي نهتنها به سرانجام رسيدن برجام، بلكه اجراي خوب و موفق آن نيز وابستگي شديدي به كيفيت تفاهم و وحدت سياسي در داخل و بهويژه کیفیت اجراي انتخابات پيشرو دارد. مشكلي كه در اين ميان وجود دارد، اين است كه نیروهای خط مقدم قانونشكنان، متفاوت از كساني هستند كه در پس پرده برنامهريزي ميكنند. همانطور كه در دادگاه شيراز كه به اتهام افرادي كه عليه آقاي علي مطهري اقدام كرده بودند رسیدگی میشد، معلوم شد كه اين بندگان خدا عذرخواه هستند و درخواست عفو و بخشودگي دارند و آقاي مطهري نيز به درستي گفته است عفو مشروط به اين است كه آمراناصلي به دادگاه كشيده شوند. ولي پيادهنظام اين اقدامات خلاف قانون، به احتمال زياد از ترس تبعات معرفي آمران ترجيح ميدهند كه سكوت كنند. در قضيه ورامين نيز همين مساله وجود دارد.
بايد ميان نيروهاي درگير در ميدان و كساني كه طراح قضيه هستند تمايز گذاشت و دولت كوشش خود را براي خنثي كردن اقدامات سرچشمههاي اصلی ماجرا سازمان دهد. البته آقاي وزير كشور در اين مورد اقداماتي كردهاند ولي مساله مهم اين است كه با نزديك شدن به فصل انتخابات اينگونه سخنرانيها در سراسر كشور بيشتر و بيشتر خواهد شد و جزو طبيعت فضاي انتخاباتي نيز هست و همين فعاليتهاست كه انتخابات را معنادار كرده و به آن شور و نشاط ميدهد.
بنابراين آنچه در ورامين گذشت، پوست خربزهاي آشكار براي گذاشتن زير پاي دولتي است كه همه توان خود را براي انجام هرچه بهتر وعدههای داده شده خود صرف ميكند. آنان درصددند كه بگويند با آمدن دولت جديد چيزي نسبت به دولت پيش عوض نشده است و اين يعني شكست مطلق مردم و دولت و سازوكار انتخاباتي. دولت بايد نشان دهد كه به اندازه فاصله میان دو رييس دولت قبلي و فعلي، مملكت و سياستهاي آن تغيير كرده است و يكي از مهمترين تغييرات در اجراي قانون و پايان يافتن رفتارهاي خودسرانه و قانونشكنانه است. تغيير دیگر، كوشش و اصرار بر انجام هرچه بهتر، آرامتر و سالمتر انتخابات است. انتخاباتي كه با مشاركت حداكثري مردم همراه باشد و جهان و طرفهاي ١+٥ متوجه شوند كه با يك حكومت و دولت و مجلس برآمده از آراي مردم مواجه هستند و بايد در برابر چنين حكومتي محترمانه و براساس حقوق برابر رفتار كنند. اميدواريم كه با همراهي نيروي انتظامي و دستگاه قضايي شاهد حفظ و دفاع از اقتدار قانون در همه عرصهها بهويژه در سياست و فعاليتهاي سياسي باشيم.
- اسلام آمریکایی چگونه قیچی میکند؟
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
پل زدن از مذاکرات هستهای به جنگ سوریه و از آنجا به عملیات رازآلود تروریستی در پاریس نشان میدهد آمریکا و غرب حاضر نیستند به هیچوجه معبر مذاکره و تعامل با ایران فرو بریزد. در این میان واقعیت ها و مجازها در هم پیچیده و تناقضنماهایی را برساختهاند. البته چون جمع نقیضین محال است باید مجاز را از واقعیت بازشناخت، اگر نه احتمال خطای محاسبه و اشتباه دیدن صحنه نزد تصمیمگیران و تصمیمسازان وجود دارد. این بدان میماند که دشمن زیر پوشش بزم، ابزار شبیخون و رزم را پنهان کند. برخی اظهارات نظیر اینکه «نگاه غرب درباره ایران تغییر کرده و در حال حاضر به جای براندازی، از حل مشکلات به واسطه تعامل منطقی با ایران سخن میگویند» احتمال این خطای محاسبه را تقویت میکند.
برای رازگشایی از تاکتیک جدید آمریکا و غرب باید استراتژی آنها را شناخت. مثلث صهیونیسم مسیحی (آمریکا، اسرائیل، انگلیس) 15 سال پیش پروژهای را در شرق و غرب ایران کلید زدند که تحت عنوان «خاورمیانه جدید» و «جنگ جهانی چهارم» اعلام شد. اکنون همان پروژه بدون اینکه اعلام شود، «اعمال» میشود و بخشی از سناریو به استتار درآمده است؛ یعنی به جای مداخله نظامی مستقیم، جنگ نیابتی شده است. حالا به جای طالبان و القاعده که تاریخ مصرفشان تمام شده، دیو داعش از چراغ جادوی غرب بیرون آمده است. ابعاد جنایت و بیرحمی و خشونت در دور جدید وسعت یافته تا «اسلام خشن تکفیری» نهایت انزجار را تولید کند و از طریق گرانیگاه اصلی در غرب بتواند لبه دیگر قیچی اسلام آمریکایی یعنی اسلام لیبرال شبهرحمانی و مدعی نفی خشونت و دعوت به مذاکره و تعامل و سازش با غرب را به حرکت درآورد. بدین ترتیب میتوان نوعی برانگیختگی جهانی علیه اسلام و منطق انقلابی، جهادی و ظلمستیز آن پدید آورد، دلهای متوجه به اصل اسلام در قلب اروپا را منزجر یا دستکم منزوی کرد، کشورهای اروپایی قطبی شده و دستخوش بیعدالتی را از خیزش تودهها علیه لیبرالیسم- ولو موقتا- نجات داد و موضع جریانهای به اصطلاح میانهرو و سازشطلب در کشورهای اسلامی را تقویت کرد.
تعامل و همکاری و تفاهم به جای تقابل و تخاصم و تضاد، منطق انسانهایی است که به دیگران احترام میگذارند. اما منطق استکبار و تغلب و تسلط غیر از این است. فقط امام خمینی(ره) نبود که از منطق گرگ و میشی مستکبران رونمایی کرد. ضربالمثل آمریکایی در اینباره میگوید «دموکراسی یعنی این که 2 گرگ و یک گوسفند رأیگیری میکنند که برای ناهار چه بخورند و آزادی یعنی این که گوسفند صاحب حق سلب نشدنی، بتواند آن رأی را به چالش بکشد.»! سپتامبر 2012 (شهریور 1391) وقتی اوباما در سازمان ملل نطق ریاکارانهای را درباره ضرورت مذاکره اسرائیل و فلسطین ایراد کرد، یوری آونری نویسنده و عضو سابق پارلمان رژیم صهیونیستی در کانتر پانچ نوشت: «اوباما از دو طرف اسرائیلی و فلسطینی صحبت کرد اما به زعم او، فقط اسرائیل است که رنج میبرد! چه غمناک! نه اشغالی وجود دارد و نه شهرکسازی و نه کشته شدن کودکان فلسطینی! او با تزویر سخن گفت. فلسطینیها باید مثل بچه آدم با اسرائیلیها بنشینند و تمرین کنند. گوسفند عاقل باید با گرگ عاقل بنشیند و برای ناهار تصمیم بگیرند. بیگانهها نیز نباید دخالت کنند. به راستی که سخنان اوباما تهوعآور بود.... سیا و امآی سیکس سال 1951 کودتا کردند و نفت ایران را به بریتانیای منفور برگرداندند. سرویس شاباک شیوههای شکنجه را به ساواک آموخت اما حاکم منفور ایران در سال1979 سرنگون شد و ادبیات اعتراض به شیطان بزرگ و شیطان کوچک (اسرائیل) رایج گردید.»
وقتی رشد اقتصادی فرانسه به صفر و معدل رشد اقتصادی کل اروپا به 3 دهم درصد تنزل میکند، معلوم است که نظام سرمایهداری و لیبرال دموکراسی به چالش کشیده میشود و طبقات مستضعف به بمبهای آماده انفجار تبدیل میشوند. اینکه در یک مقطع از آشوبهای چند سال پیش فرانسه بیش از 10 هزار خودرو به آتش کشیده شد، نشانه عمومی شدن نارضایتی و اعتراض است. از آن سو جمعیت مسلمانان در اروپا رو به فزونی گذاشته و به بیش از 30 میلیون نفر رسیده است. یعنی در یک دهه این جمعیت 2 برابر شده است. اگر قرار باشد منطق اسلام در فضایی آرام و به دور از تنش و هیجان به مردم معترض در فرانسه و آلمان و انگلیس و... عرضه شود، لابد به گفتمان انقلاب و اعتراض عمومی تبدیل میشود و احتمالا در مقابل بشود با تروریسم و طالبانیسم و نشان دادن چهرههای خشن از اسلام راه این نفوذ را بست. چند سال پیش که سرکوب علنی مسلمانان شدت گرفته بود، عبدالکریم سروش ضمن سخنرانیهایی در فرانسه و هلند تصریح کرد «ستیزهجویی و نظامیگری سکولاریسم که تا دیروز مدعی مدارا و تحمل بود، به خاطر ناتوانی از هضم و بلع اسلام است و به همین دلیل لیبرال دموکراسی پرخاشگر شده است.» آن پرخاشگری و ستیزهجویی البته سرجای خود باقی است اما نقشه ماهرانهتری در پیش گرفته شده و آن بدنام کردن اسلام از یک سو و تقویت جریانهای منفعل و مرعوب و مسالمتجوی شبهاسلامی در غرب آسیا - به ویژه ایران- از طرف دیگر است.
خامی است اگر معرکهگیریهای طالبان و القاعده و داعش را ببینیم و عروسکگردانهای اصلی را - از مباشران سعودی گرفته تا کارفرمایان صهیونیستی و آمریکایی و انگلیسی- فراموش کنیم. تروریسم انبوه و سازمان یافته، بوته خودرو نیست و از لجستیک اطلاعاتی، مالی و نظامی برخوردار است. مگر اعضای داعش چترباز بودند که از آسمان بیفتند یا ناگهان مانند قارچ رشد کنند؟ ایدئولوژی این جماعت مزدور، اصالتا وهابی و سلفی است. سلاح و پول آنها را برخی از همین رژیمهای مرتجع تأمین میکنند و نقش و نقشه اصلی از سوی همانهایی تعیین میشود که تروریستها هرگز سراغشان نمیروند. چرا داعش به جان شهروندان فرانسوی و سوری و عراقی میافتد اما با بعثیها، وهابیها، صهیونیستها و زمامداران آمریکایی و انگلیسی کاری ندارد! و چرا هواپیماهای آمریکایی که کاروانهای عروسی را در افغانستان و عراق با دقت تمام شکار کرده و مردم را به خاک و خون میکشند، به داعش که میرسند تجهیزات نظامی و پشتیبانی را با چتر فرو میفرستند؟! معلوم است انگیزه آنها خباثت محض بود. به تعبیر رهبر معظم انقلاب «وقتی وارد منطقه شدند، شعارشان ایجاد امنیت بود. امروز شما نگاه کنید کجای این منطقه امنیت دارد؟ ناامنی سراسر منطقه را فراگرفته. شعارشان مبارزه با تروریسم بود، امروز تروریسم همه منطقه را فراگرفته؛ آن هم تروریسم وحشی... آمده بودند به ادعای خودشان دموکراسی ایجاد کنند، امروزمرتجعترین و مستبدترین و دیکتاتورترین رژیمهای منطقه به کمک آمریکا و متحدین آمریکا سرپای خودشان میایستند و به جنایت ادامه میدهند... میگفتند برای صلح میجنگیم. کو صلح؟ همه منطقه را آلوده به جنگ کردند. دشمن این است. آن که انقلاب در مقابل او ایستاده، این است؛ یک چنین موجودی با این همه تناقض.»
آمریکاییها و غربی ها در همین دوره صحنهآرایی و فریب و دعوت به ادامه مذاکره و تعامل و شراکت، تردید نکردند در اینکه به قطعنامه پیشنهادی رژیم مرتجع سعودی در کمیته حقوق بشر سازمان ملل رأی دهند و ایران را به خاطر نقشآفرینی در مقابل تروریستها محکوم کنند یا در قطعنامه دیگر مدعی نقض حقوق بشر توسط ایران شوند. آمریکاییها و اروپاییها اگر کمترین صداقتی در شعار مبارزه با تروریسم و دعوت به ائتلاف در این مسیر داشتند باید برای اثبات حسن نیت خود، قطعنامهای ضد تروریستی علیه رژیم مرتجع سعودی صادر میکردند و از اینکه ایران و متحدانش در سوریه ترمز تروریستها را کشیدهاند تا به دیگر کشورها دستدرازی نکنند، قدردانی مینمودند. اما درست بر عکس عمل کردند تا معلوم شود خواب ائتلاف و همکاری با آمریکا و غرب بر سر مبارزه با تروریسم، خوابی بیتعبیر است همچنان که 15 سال پیش در روزگار دولت اصلاحات بیتعبیر بود و موجب شد در ازای خوشخدمتیهای دولت وقت به اشغالگران افغانستان، ما را در فهرست محور شرارت جای دهند. توهین به شعور یک دولت از این بالاتر؟ سال «گفتوگوی تمدنها»ی پیشنهادی خاتمی را تصویب کردند و در همان سال با یاغیگری تمام جنگ تمدنها و جنگ صلیبی علیه کشورهای اسلامی را استارت زدند. عبرت از این بزرگتر؟ کدام خردمندی خود را خلع سلاح و دشمن فرتوت را تیمار و تقویت میکند تا بلای جانش شود؟ چرا همین امروز در حالی که از زمین و هوا داعش را تقویت میکنند، میگویند «بشار اسد (خط مقاومت) باید برود، چون تا اسد هست، داعش هم هست»؟ اصلا مگر داعش هویت سوری دارد؟ اگر سوری است، پس در عراق چه میکند و اعضای سعودی و چچنی و انگلیسی و فرانسوی آن چه میگویند؟!
هر حلقومی که بزرگنمایی تحرکات تروریستهای داعش و قبیل آن را بهانه بزککاری و مظلومنمایی رژیمهای متجاوز غربی قرار دهد، هم بازی داعش در نقشه آمریکایی-صهیونیستی است، بداند یا نداند. هر حلقومی که با تمرکز افراطی بر تروریسم، ناظران را از تولیدکنندگان انبوه تروریستهای کوکی غافل کند، در زمین دشمنترین دشمنان ملت ایران بازی میکند؛ مأموریت داشته باشد، یا فریب خورده باشد. دشمن شماره یک ملتها آمریکا و همسفرگان او هستند. به تصریح رهبر معظم انقلاب «علت اصلی اوضاع نابسامان منطقه، سیاستهای آمریکاییها است. برخلاف نظر برخی افراد، آمریکا بخش عمده مشکلات منطقه است نه بخشی از راهحل مشکلات. عامل اصلی این ناامنی، حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی و گروههای تروریستی است و این سیاستها با سیاستهای جمهوری اسلامی 180 درجه تفاوت دارد. آمریکاییها دنبال تحمیل منافع خود هستند نه حل مسائل. آنها میخواهند 60-70 درصد خواستههایشان را در مذاکره تحمیل کنند و بقیه اهدافشان را هم به طور غیرقانونی، عملا اجرا و تحمیل کنند. پس مذاکره چه معنایی دارد؟»
نظر شما