دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴ - ۰۷:۰۲
۰ نفر

همشهری آنلاین: راه حل بحران سوریه، اوپک گازی، جنگ یمن و ...از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله‌های روزنامه‌های دوشنبه-دوم آذر-جای گرفتند.

newspaper

محمد جواد ظریف وزیر امور خاجه جمهوری اسلامی ایران در ستون سرمقاله روزنامه ايران با تيتر« راه حل بحران سوریه»،‌نوشت:

روزنامه ایران، دوم آذر

بحران سوریه با تحولات اخیر و برگزاری اجلاس وین یک و دو در مسیر جدیدی قرار گرفته و برای نخستین بار بارقه هایی کم فروغ از امید برای پایان دادن به یکی از بزرگترین تراژدی‌های انسانی دوران معاصر در حال مشاهده است. در آغاز این روند جدید توجه به برخی نکات بعنوان چارچوب نگاه جمهوری اسلامی ایران به بحران سوریه و راه‌های خروج از آن ضروری به نظر می‌رسد:

1- سیاست جمهوری اسلامی ایران در زمینه بحران سوریه از ابتدا بر سه اصل اساسی استوار بوده است: اول، احترام به خواست و اراده ملت‌ها برای تعیین سرنوشت و اصلاح و تدبیر امور خود، دوم مخالفت با مداخله خارجی برای تحمیل خواسته‌های بازیگران خارجی بر  دولت و ملتی مستقل و سوم مخالفت با استفاده ابزاری از تروریسم بعنوان روش تحقق اهداف سیاسی در منازعات داخلی کشورها.

2- بر بنیان این اصول سه گانه، ایران همواره بر این باور بوده است که بحران سوریه راه حل نظامی ندارد و تنها راه خروج از وضعیت فعلی راه حل سیاسی توافقی مبتنی بر گفت‌و‌گوهای درون سوری میان دولت و معارضه مخالف تروریسم است. در این جهت، توهم نتیجه بخش بودن راه حل نظامی از سوی بازیگرانی که با خریدهای گزاف تسلیحاتی دچار توهم قدرت شده‌اند می‌بایست خاتمه یافته و به این نکته بدیهی توجه شود که اگر به‌جای صرف این مبالغ گزاف برای خرید تسلیحات نظامی از شرکت‌های غربی، درصدی از آن هزینه توسعه اقتصادی کشورهای اسلامی و جوامع مسلمان می‌شد؛ یکی از ریشه‌های اساسی تروریسم و خشونت خشکانده می‌شد.

3- طولانی شدن بحران سوریه و مواجه شدن این کشور با وضعیت اسفبار فعلی، علاوه بر زمینه‌های نامساعد داخلی؛ نتیجه مداخله گسترده خارجی و سیاست‌های مبتنی بر خشونت، افراط و تروریسم به‌عنوان ابزار تسویه حساب با دولت و ملت سوریه است. متأسفانه هنوز برخی از دولت ها، داعش و جبهه النصره و دیگر گروه‌های تروریستی تکفیری و یا اشکال مختلف و نوظهور آنها را نه خطری جمعی بلکه سرمایه‌ای برای پیشبرد آمال منطقه‌ای خود تصور می‌کنند. مشروط کردن مبارزه جدی و همه جانبه باتروریسم تکفیری به تعیین تکلیف آینده سیاسی سوریه، بزرگترین نشانه این راهبرد خطرناک منطقه‌ای و جهانی است. گروه‌های تکفیری بارها نشان داده‌اند که در اجرای نیات شوم خود به متحدین گذشته و کنونی خود نیز رحم نمی‌نمایند ولی متأسفانه این واقعیت هنوز به درستی توسط حامیان این گروه‌ها درک نشده است.

4- دولت هایی که خود از بنیادی ترین اصول دموکراسی و ساختارها و روش‌های دموکراتیک همچون قانون اساسی و انتخابات بی‌بهره هستند با این ادعا که از خواسته‌های ملت سوریه برای نیل به دموکراسی حمایت می‌کنند  اقدام به تحمیل شرایط غیرعملی و غیرقابل قبول برای مردم سوریه کرده و عملاً باعث جلوگیری از راهکار سیاسی و ادامه جنگ در 4 سال گذشته شده و با آرزوی پیروزی نظامی فوری به روند گسترش امواج خشونت و تروریسم در منطقه و جهان دامن زده و زمینه‌های تشدید و تداوم بحران سوریه را پدید آورده‌اند.

5- طراحی روندی برای پایان دادن به بحران سوریه نیازمند توجه به ریشه‌های شکل‌گیری و تداوم بحران است. بر این اساس ما معتقدیم هر گونه راه حل بحران سوریه می‌بایست بر اصول زیر استوار باشد:

اول، فیصله بخش بحران سوریه تنها رأی و نظر ملت سوریه است و هیچ‌یک از بازیگران خارجی حق ندارند به‌نام ملت سوریه سخن بگویند. ملت سوریه ملتی آزاد و مستقل بوده و نیازمند قیم نیست. دوران قیمومت بر ملت‌ها نیز اساساً گذشته است.

دوم، آتش بس فوری و توقف خونریزی‌ها و مبارزه هماهنگ و همه جانبه بین‌المللی با تروریسم و افراط گرایی گام نخست در مسیر حل بحران و زمینه ساز گام‌های موازی بعدی است.

سوم، بازیگران خارجی در عوض تلاش برای مداخله و تحمیل خواسته‌های خود، باید ضمن مقابله بی‌قید و شرط با گروه‌های شناخته شده تکفیری تروریستی به دولت و معارضه سوریه کمک کنند تا با آغاز روند گفت‌و‌گوهای سوری - سوری مقدمات توافق سیاسی برای تحقق آشتی ملی و حرکت به سمت خروج از بحران فعلی از طریق مراجعه به آرای عمومی ملت سوریه فراهم شود.

چهارم، همه بازیگران شریک در روند پایان بحران، به سیاست‌های عقیم و ناکارآمد مبتنی بر استفاده ابزاری از تروریسم خاتمه داده و از قائل شدن تمایز میان تروریسم خوب و تروریسم بد اجتناب کنند. تروریسم در همه اشکال آن باید مطرود شمرده شود و بازیگرانی که با صرف هزینه‌های بسیار و پشتیبانی از گروه‌های تروریستی، سوریه و منطقه و جهان را با بی‌ثباتی و ناامنی گسترده مواجه ساخته‌اند به سیاست‌های خود در این خصوص خاتمه دهند. در این مسیر توقف خرید نفت داعش، انتقال درآمدهای نفتی و ورود جنگجویان خارجی از اولویت درجه نخست برخوردار است.

6- رویارویی متحد و یکپارچه با تروریسم و به موازات آن پیشرفت در روند گفت‌و‌گوها و توافق سیاسی سوری سوری می‌تواند زمینه ساز خروج از وضعیت دشوار کنونی و آغاز پایان این تراژدی بزرگ باشد.

7- مبارزه مؤثر و درازمدت با تروریسم البته در کنار روش‌های اجتناب ناپذیر و ضروری نظامی و امنیتی، نیازمند راه حل‌های همه جانبه و عمیق اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی است که تا مورد توجه قرار نگیرد کارکرد راه حل‌های نظامی و حتی سیاسی، موقتی باقی‌مانده و از ویژگی پایایی و تداوم برخوردار نخواهد بود.

8- در همین چارچوب توقف اسلام هراسی و توهین به مقدسات اسلامی در غرب که به حاشیه رانده شدن و نفرت جوامع اسلامی را به دنبال داشته، ضرورتی اجتناب ناپذیر است.  همزمان ضروری است ترویج مبانی فرهنگی تفکر تکفیری که کماکان با سرمایه گذاری‌های گزاف به نام اسلام به سراسر جهان صادر می‌شود متوقف شود.

9- در کوتاه مدت و تا هنگام وصول به راه حل سیاسی، تدبیر نیازهای فوری آوارگان از وطن و آوارگان در وطن سوری ضرورتی انکارناپذیر است.

  • توپ در زمين ايران

فريدون بركشلي-رئیس گروه مطالعات انرژی وین در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:

روزنامه شرق؛ دوم آذر

تمديد دبيركلي محمدحسين عادلي و انتخاب شدن بيژن زنگنه، وزير نفت ايران به عنوان نايب رئیس، هر دو قابل پيش‌بيني بود. مجمع جهاني صادركنندگان گاز اكنون در دهه‌ دوم فعاليت خود قرار دارد و همان‌طور كه سازمان اوپك در دهه اول چندان فعال نبود، اما در دهه دوم تأثیرگذاري در بازارهاي جهاني را آغاز كرد، اين مجمع نيز به احتمال زياد همين روند را در پيش خواهد گرفت. زماني اوپك قدرت يافت كه نفت جديد را وارد صحنه كرد. قيمت‌گذاري در تصميمات و چرخه شركت‌هاي سازمان اوپك قرار داد.

 اكنون هم اگر زنگنه و عادلي بتوانند بحث قيمت را در چرخه تصميمات و فعاليت‌هاي مجمع جهاني صادركنندگان گاز قرار دهند، دقيقا موقعيت اوپك گازي نيز مانند موقعيت اوپك نفت تثبيت خواهد شد و اين مجمع مي‌تواند تأثیرگذاري خود را در بازار جهاني ايجاد كند، نه اينكه صرفا اين مجمع، فضايي براي تبادل اطلاعات و آشنايي با سياست‌هاي گاز يكديگر باشد بلكه فراتر آمده و در بازار جهاني تأثیرگذار باشد. ايران، چهارمين توليدكننده بزرگ گاز به حساب مي‌آيد، اما به دليل مصرف بالاي گاز در داخل كشور در بازار جهاني حضور نداريم. اگر بتوانيم در قراردادهاي پيشين و قراردادهاي جديد ايران كه بخش مهمي از آنها، قراردادهاي گازي هستند، بازنگري كنيم و ظرفيت خود را افزايش دهيم، مي‌توانيم در بازار جهاني گاز، ايران را تبديل به كشوري مطرح كنيم.

ما با وجود  قيمت‌هاي كنوني در بازار جهاني گاز نمي‌توانيم انتظار چنداني از اينكه يك صادركننده عمده شويم، داشته باشيم. دليل آن نيز به اين مسئله بازمي‌گردد كه اين قيمت‌ها، قيمت‌هاي بسيار پاييني هستند. بنابراين يكي از كارهايي كه رؤساي مجمع صادركنندگان گاز بايد در دوره كنوني انجام دهند، اين است كه آرام آرام بحث تعيين قيمت گاز را در دستور كار مجمع قرار دهند تا قيمت‌ها كم‌كم افزايش يافته و مقرون‌به‌صرفه شود. با اينكه قرار است در اين دوره از سند راهبردهای استراتژیک گاز رونمايي شود و مدل جهانی گاز نيز بررسي شود، اما اين سند از مدت‌ها قبل طراحي شده و چندان ارتباطي با اين اجلاس ندارد اما اينكه در اين اجلاس بررسي شود، بسيار اهميت دارد.

به هر حال سران كشورهايي كه بيش از دوسوم گاز جهان را در اختيار دارند در تهران جمع شدند كه خود از پتانسيل بالاي اين اجلاس نشان دارد. به عقيده من، مجمع جهاني صادركنندگان گاز شرايطي مانند اوپك در دهه٧٠ پيدا كرده است كه مي‌تواند منجر به كشف موقعيت و قابليت‌هاي اين مجمع و تأثیرگذاري آن در بازارهاي جهاني شود. بنابراين اين سند راهبردي تأثیرات خوبي خواهد داشت.

وقتي اوپك كار خود را در سپتامبر ١٩٦٠ آغاز كرد، تمام حاضران در اوپك، ايراني بودند و ايران در ميان پنج كشور عضو اوپك در آن زمان تنها كشوري بود كه شركت ملي نفت و كارشناس نفتي داشت. مشابه آن وضعيت اكنون در اوپك گازي برقرار شده و اين مجمع به نفع ايراني‌ها رقم خورده است. در حقيقت جز روسيه، كشورهاي ديگر در اين اجلاس، حتي قطر، كارشناسان خبره گازی ندارند كه بتوانند نقش فعالي در اين مجمع بازي كنند و در واقع توپ در زمين ايراني‌هاست كه مي‌تواند تحركي در بازار جهاني گاز ايجاد كند و به اين دلیل اجلاس تهران قابليت اين را دارد كه به اجلاسي متمايز در ميان اجلاس‌هاي اين مجمع تبديل شود.از سويي گفته مي‌شود افزایش تولید گاز آمريكا، تهديدي براي كشورهاي عضو مجمع جهاني گاز به شمار مي‌رود، اما بايد گفت نفت و گاز با يكديگر تفاوت دارند. بازار گاز بسيار منطقه‌اي است، اما بازار نفت جهاني است. بنابراين نمي‌توان انتظار داشت كه حضور آمريكا در ميان توليدكنندگان گاز منطقه آسياي ميانه يا خاورميانه تأثیر چنداني داشته باشد.

  • اجلاس گازي؛ نمودي از قدرت مردم

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

روزنامه اعتماد، دوم ْآذر

مولفه‌هاي قدرت يك كشور چيست؟ هرچه هست، در اين ترديدي نيست كه حمايت مردم يك كشور از حكومت آن يكي از مهم‌ترين مولفه‌هاي قدرت در هر كشوري است. منظور از حمايت، نوعي حمايت نظام‌مند مبتني بر سازوكار قانوني است، والا بسياري از حكومت‌ها بوده‌اند كه حمايت‌هاي عمومي مردم خود را در مقاطعي داشته‌اند ولي هيچگاه نتوانستند آن حمايت‌ها را در چارچوب قانون و گردش قدرت، نهادينه كنند و استمرار بخشند، به همين دليل با نخستين پيشامد، آن حمايت‌ها رنگ باخته و به مخالفت تبديل شده است. حمايت قانونمند از طريق انتخابات و گردش آزاد قدرت، موثرترين و بادوام‌ترين نوع حمايت است. اين مقدمه گفته شد تا به اثرات انتخاب سال ١٣٩٢ مردم پرداخته شود كه چگونه با يك انتخاب توانستيم نگاه جهان را به قدرت ايران و جايگاه آن تغيير دهيم. اين امكان و ويژگي در بطن نظام ما وجود دارد و هرگاه از آن درست استفاده شده، بهترين ثمرات را براي كشور به بار آورده است.

همه مي‌دانند كه پيشنهاد تشكيل سازماني كه به اوپك گازي معروف شد يا همان كشورهاي صادركننده گاز، از سوي ايران و مقام معظم رهبري بود ولي هنگامي كه اين سازمان تشكيل شد، دولت پيش نتوانست هيچ يك از مناصب عالي اين سازمان را در اختيار بگيرد. به اين معنا كه دبيركلي آن نصيب روس‌ها شد و دبيرخانه آن نيز در قطر قرار گرفت. در حالي توليد و ظرفيت گاز ايران بسيار بيش از قطر است ولي هنگامي كه در آبان ماه سال ١٣٩٢ و در دولت جديد، اجلاس اين سازمان تشكيل شد، نماينده ايران به عنوان دبيركل انتخاب شد و روز شنبه نيز اين انتخاب دوباره تاييد شد.

اهميت اين انتخاب‌ها در چيست و چه تاثيري بر قدرت ايران مي‌گذارد؟ براي اين منظور بايد به اهميت گاز به عنوان نوع خاصي از منبع انرژي اشاره كنيم. فرق ميان دنياي امروز از گذشته، در تنوع منابع انرژي و ميزان استفاده از آن است. در گذشته منبع انرژي، قدرت بازوي انسان و استفاده از حيوانات و چوب بود، ولي امروز اين منابع انرژي شايد جزو بسيار بسيار كوچكي از انرژي مصرفي جامعه را تامين كند. منبع اصلي زغال‌سنگ و نفت و گاز يا سوخت‌هاي فسيلي و اتم و انرژي‌هاي پاك است و مهم‌ترين آنها اكنون نفت و گاز است كه نه تنها براي سوخت استفاده مي‌شود بلكه منبع مناسب براي توليد ساير مواد مثل پليمرها نيز هست. بنابراين هر كشوري كه بر اين منابع كنترل داشته باشد واجد قدرت نيز هست.

كشورهاي نفتي حدود ٥٠ سال پيش سازمان اوپك يا همان كشورهاي صادر‌كننده نفت را تشكيل دادند و يك گام به جلو برداشتند، ولي كشورهاي گازي تا دهه گذشته چنين ويژگي‌اي را پيدا نكرده بودند. اين ضعف تا حدي به دليل تفاوت در ماهيت كالاي گاز و نفت است، زيرا مبادله گاز به سهولت مبادله نفت نيست و نمي‌تواند مثل نفت بازار جهاني داشته باشد. ولي يك برتري مهم براي گاز وجود دارد كه آينده آن را بسيار نويدبخش مي‌كند. در واقع افزايش مصرف انرژي، از طريق مصرف بيشتر زغال‌سنگ و نفت، براي محيط‌زيست جهاني مشكلات گوناگوني به وجود آورده است، لذا همه كشورها مي‌كوشند كه انرژي‌هاي پاك‌تري را جانشين اين منابع كنند.

انرژي اتم يكي از جايگزين‌‌ترين‌ها است هر چند مشكلات ديگري دارد، انرژي‌هاي پاك و سبز نيز هنوز از نظر اقتصادي به صرفه نيستند و در اين ميان گازِ خالص، پاك‌ترين انرژي است كه مطلوبيت زيادي در بازار انرژي دارد. نكته مهم براي ما اين است كه ايران به تنهايي حداقل ١٨ درصد كل منابع گازي جهان را در اختيار دارد و بعد و شايد حتي اندكي بيش از روسيه بيشترين سهم را از منابع گازي در اختيار دارد.

ايران و روسيه و قطر جمعا بر بيش از ٥٠درصد منابع گاز دنيا مالكيت دارند. در اهميت اين منابع همين بس كه در تعامل ميان روسيه و اروپا، روس‌ها به دليل داشتن گاز و فروش آن به كشورهاي اروپايي همواره در برابر اروپا از يك سپر دفاعي قدرتمند برخوردار بوده‌اند. بنابراين داشتن منابع گازي فراوان و سپس ديپلماسي موثر و متكي بر حمايت مردم، موجب شده است كه ايران يك كشور قدرتمند در عرصه انرژي شود و اين قدرت اگر درست به كار گرفته شود، به‌طور طبيعي منافع آن به ساير مولفه‌هاي قدرت نيز سرريز خواهد شد. آمدن رهبران كشورهاي گازي از جمله آقاي ولاديمير پوتين، رييس‌جمهور روسيه به ايران، به لحاظ سياسي و ديپلماتيك براي ايران بسيار ارزشمند است و دشمنان ايران را مجبور به تغيير نگاه نسبت به ايران مي‌كند.

در كنار همه اينها يك مساله مهم وجود دارد كه بايد مورد توجه قرار دهيم. برخي‌ها گمان مي‌كنند چون گاز داريم، پس حق هم داريم كه به هر شكلي آن را مصرف كنيم. مصرف ايران در زمينه انرژي نسبت به جمعيت كشور و از آن مهم‌تر نسبت به سطح توليد اقتصادي ايران بسيار بالاست. در واقع ايران قدرت انرژي خود را به صورت غيرعاديي در حال مصرف و به تعبير دقيق‌تر در حال تلف كردن است. مصرف انرژي ايرادي ندارد، ولي وقتي كه كشورهاي پيشرفته براي تامين نيازهاي خود سوخت و گاز كمتري را مصرف مي‌كنند و ما براي تامين نياز مشابه تا چند برابر آنها گاز مصرف مي‌كنيم، اين به معناي آن است كه يك جاي كار ما ايراد دارد. دبيركلي كشورهاي صادركننده گاز بايد با مسووليت براي مصرف بهينه گاز همراه باشد.

قدرت ايران بايد در كاهش مصرف سوخت و نفت و گاز در حدي باشد كه به لحاظ اقتصادي قابل‌توجيه باشد. اگر نتوانيم قدرت مديريتي و اقتصادي خود را نيز در حد قدرت ديپلماتيك و نيز قدرت خدادادي خود با داشتن منابع نفت و گاز هماهنگ كنيم در اين صورت اين قدرت ديپلماتيك نيز دير يا زود زايل خواهد شد. آقاي وزير نفت در اين اجلاس و در پاسخ به پرسش خبرنگاري كه پرسيد ميان گاز و نفت كدام را مهم‌تر مي‌دانيد و انتخاب مي‌كنيد به درستي پاسخ داد كه: عقل را انتخاب مي‌كنيم. اين پاسخ دقيق و درست است. اگر در دهه گذشته به جاي اتكا به نفت ابتدا به عقل خود متكي مي‌شديم الان ده‌ها گام جلوتر بوديم. ‌

  • میز منفجره در جنگ یمن

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش آورد:

روزنامه کیهان؛دوم ْاذر

«جنگ تبدیل به یک ماجراجویی بزرگ برای عربستان شده است و نتیجه‌ای جز ویرانی برای یمن و شکست برای عربستان نخواهد داشت.» این جمعبندی چند روز پیش پایگاه تحلیلی خبری «المانیتور» از وضع جاری جنگ در یمن است کما اینکه رادیو سازمان سیا- فردا- دو روز پیش به نقل از فعالان حقوق بشری یمن گفت تاکنون 23 هزار شهروند یمنی - طی 8 ماه گذشته - بر اثر حملات ائتلاف غربی، کشته و مجروح شده‌اند در عین حال مجله «اشپیگل» هفته پیش طی تحلیلی نوشت در حالی که عربستان به دو هدف اعلام شده شامل بازپس‌گیری صنعا از انصارالله و بازگرداندن دولت منصور هادی به یمن نرسیده است ناگزیر به استفاده از نیروهای سودانی شده که پیش از این به دلیل ارتکاب جنایت جنگی در «دارفور» متهم بوده‌اند.

تصویر جنگ یمن در رسانه‌های غربی و طبعا در میان مقامات غرب از ناامیدی آنان  از پیروزی عربستان در جنگ حکایت می‌کند. اعمال فشار آمریکا و اروپا بر رژیم عربستان برای خروج از وضع فعلی و رسیدن به چارچوبی که در آن ضمن رفع نگرانی‌های غرب از قدرت گرفتن نیروهای انصارالله در یمن، به جنگ نظامی خاتمه دهد، نشان می‌دهد روند کنونی جنگ یمن به هیچ‌وجه مطلوب غربی‌ها و به خصوص آمریکایی‌ها نیست.

در این بین غرب و عربستان در تاکتیک‌ دچار اختلاف‌نظر اساسی می‌باشند. عربستان معتقد است مذاکره با جنبش انصارالله در شرایطی  که به اندازه کافی اقتدار دارد  منجر به پذیرفتن فهرستی از خواسته‌های این گروه می‌شود که در رأس آن پایان یافتن جنگ و رفع محاصره خواهد بود و این در حالی است که اگر فشار جنگ و محاصره از روی مردم یمن و جنبش انصارالله برداشته شود و در عین حال سلاح در دست انصار باقی بماند به معنای بی‌نتیجه بودن کامل جنگ است عربستان  به شدت از پذیرش آتش‌بس پیش از آنکه به یک نتیجه تا حدی قابل قبول برسد، اجتناب می‌کند.

اما غرب و به خصوص آمریکا معتقد است اگر قرار بود از طریق تهاجم نظامی، اتفاق قابل قبولی در یمن بیفتد باید در این 8 ماه که انواعی از تهاجمات هوایی، دریایی و زمینی علیه یمن بکار گرفته شده است، می‌افتاد. آمریکایی‌ها با نگاه به صحنه عملیاتی معتقدند وقتی عربستان نتوانسته از پیروزی‌های خود در جنوب برای تضعیف انصارالله استفاده کند و عملا مدیریت جنوب به دست القاعده و حراک‌ جنوبی افتاده است، چه شانسی برای تغییر صحنه طی یک تا دو ماه آینده دارد. از نظر آمریکا وقت آن فرا رسیده است تا سرنوشت بحران عربستان به گفت‌وگوهای سیاسی سپرده شود و با استفاده  از ساز و کارهای حقوقی و سیاسی، حرکت انصارالله مهار گردد. هیلاری کلینتون که به نوعی مواضع آمریکا را در بحران یمن بازگو کرده است، می‌گوید: «عربستان همه منابع خود را علیه حوثی‌ها در یمن و ایران به عنوان حامی حوثی‌ها متمرکز کرده است. حرف من به آنها این است که اگر ایران را رها کنیم، نفوذ آن در حوزه عربی گسترده‌تر می‌شود اما چگونه می‌توانیم ایران را تضعیف کنیم؟»

در واقع اختلاف‌نظر عربستان و غرب بر سر اصل موضوع مهار انصارالله نیست بلکه مهار انصارالله یک امر مشترک مفروض است. اختلاف آنان در این است که 8 ماه جنگ برای اثبات اینکه می‌توان با بمباران به نتیجه رسید، کافی است یا نه؟ عربستان می‌گوید کافی نیست و آمریکا می‌گوید کافی است. آمریکایی‌ها معتقدند اگر انصارالله به مذاکره‌ای تن دهد که مبنای آن قطعنامه 2216 باشد  می‌توان در یک دوره یک تا دو ساله آن را خلع سلاح کرد و زمین را از دست آنان گرفت. غرب این را شدنی و عربستان این را ناشدنی می‌داند. از منظر غرب، ادامه حیات انصارالله در یمن به حمایت ایران وابسته است و ما می‌توانیم با اعتراف به نقش موثر ایران در پرونده یمن، آن را در مذاکراتی شریک کنیم که انتهای آن خلع‌سلاح و خلع‌الارض انصارالله باشد. از  منظر آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها، ایران روند مذاکره پیرامون مسائل منطقه‌ای  را پذیرفته و این اولین گام در حل پرونده یمن مطابق با الگوی غرب است و در این مسیر انصارالله ناچار است پای میز مذاکره بیاید و اندک اندک به خلع سلاح و تسلیم شهرها تن دهد در این صورت،  انصار به شدت ضعیف شده و قادر به مزاحمت برای عربستان و دیگران نیست.

در منظر رژیم سعودی، خطر انصارالله برای عربستان  تا زمانی که خلع سلاح نشود ولو آنکه شهرها را تحویل دهد، برطرف نمی‌شود. از این رو یکی از مقامات انگلیسی حدود یک ماه پیش به یک مقام وزارت‌خارجه ایران گفته بود: «عربستان نگران موشک‌های انصارالله‌ است و برای پایان دادن به جنگ یک تضمین قابل قبول می‌خواهد» اشاره  این مقام انگلیسی به این نکته است که مهمترین نگرانی عربستان تسلط انصارالله بر پایتخت و یا چند مرکز استان نیست بلکه آنچه نگرانی اصلی سعودی را تشکیل می‌دهد، سلاح‌های انصارالله است.

اختلاف نظر کنونی آمریکا و عربستان که چندی است به عرصه‌های رسانه‌ها کشیده شده و به کنایه‌زنی مقامات غرب علیه عربستان انجامیده، نباید ما را به اشتباه اندازد و گمان کنیم که موضع ما و غرب در این جنگ یکی است و هر دو روی پایان دادن به تجاوز عربستان به یمن توافق داریم. واقعیت این است که همین حالا که غربی‌ها در اشپیگل می‌نویسند «عربستان جنگ را با دسته چک اداره می‌کند»، از جنگنده‌های سعودی در هوا پشتیبانی می‌کنند هنوز هم مثل روزها و هفته‌های اول جنگ هواپیماهای لجستیکی آمریکایی در آسمان صنعا به جنگنده‌های سعودی سوخت و بمب می‌رسانند.

هنوز هم هواپیماهای عربستانی از ناوهای غول‌پیکر آمریکایی در خلیج عدن برای حمله پرواز علیه مردم یمن استفاده می‌نمایند پس غرب علیرغم آنکه به نتیجه رسیدن این جنگ امید ندارد اما اندکی هم در حمایت از سعودی فروگذاری نمی‌کند. نکته دیگر این است که براساس نقشه غرب جنگ بی‌نتیجه هوایی باید متوقف شود ولی محاصره دریایی و هوایی - براساس قطعنامه 2216- باید استمرار یابد و از سوی دیگر جنگ علیه انصارالله در روی زمین و از طریق «مزدوران» باید استمرار داشته باشد. پس طرح غرب این نیست که جنگ متوقف شود و یا مردم مظلوم یمن مجالی برای تنفس پیدا نمایند. در واقع نتیجه این طرح این است که متجاوز که از تجاوز نظامی و حمله مستقیم طرفی نبسته، از جنگ مستقیم رها می‌شود ولی حریف آن که مردم مظلوم یمن هستند کماکان در شرایط جنگی بسر خواهند برد. در این میان میز مذاکره بعنوان یک جزء مکمل محاصره و درگیری داخلی به ضرر انصارالله عمل می‌کند و حضور انصارالله در این مذاکرات  یا حضور فرضی ایران در این مذاکرات  تعهداتی را برای انصار و ایران در پی می‌آورد و به نوعی کامل کننده نقشه آمریکا خواهد بود.

آمریکایی‌ها معتقدند، بحران یمن با پایان حمله هوایی عربستان علیه این کشور به پایان نمی‌رسد و در چند وجه استمرار پیدا می‌کند یک وجه آن این است که القاعده که تا پیش از جنگ عربستان علیه یمن، بشدت ضعیف بود و بارها از انصارالله شکست خورده بود، هم‌اینک دو استان حساس عدن و حضرموت را در اختیار دارد و یک هماورد قوی برای انصارالله به حساب می‌آید. یک وجه دیگر، آن است که «حراک جنوبی» که تا پیش از جنگ از یک سو قدرت مهمی به حساب نمی‌آمد و از سوی دیگر به انصارالله تا حد زیادی نزدیک بود، هم‌اینک به یک بازیگر فعال امنیتی تبدیل شده و با انصارالله هم در مقطع تصرف عدن درگیر شده و به یک محور مزاحم انصار تبدیل گردیده است. یک وجه دیگر قوت گرفتن نیروهای منصور هادی است که پیش از جنگ وجود خارجی نداشتند. از نظر آمریکا بعد از پایان جنگ انصارالله ناگزیر به درگیری در سه جبهه داخلی است و بشدت ضعیف خواهد شد. وقتی تجاوز عربستان قطع شود و انصار در صحنه داخلی درگیر بحران باشد، ناگزیر به دنبال محمل‌های حقوقی خواهد رفت که مهمترین آنها، سازمان ملل و  کشورهای عرب متحد آمریکا- مثلا عمان- خواهد بود.

از نظر آمریکایی‌ها، توسل روز افزون انصارالله به نماینده دبیرکل سازمان ملل و ابتکار آن پس از جنگ و مراجعه به عمان و یا هر کشور دیگر عرب، آرام آرام به آنکادره و کانالیزه شدن انصارالله منجر شده و آن را از شکل و فرم یک «جنبش انقلابی» خارج می‌نماید. خروج از چنین هویتی (position) خواه‌ناخواه آن را از یک گروه معارض به یک گروه قانونی تبدیل می‌کند که از نظر آمریکایی‌ها، این مساوی است با پذیرش خلع سلاح و تبدیل شدن به یک گروه مدنی. از سوی دیگر آمریکایی‌ها معتقدند دمکراتیزه شدن انصارالله به پایگاه مردمی آن بشدت آسیب وارد کرده و به مرور آن را از تاثیر می‌اندازد.

اما واقعیت این است که ورای اختلافات عربستان و آمریکا درباره نحوه مهار انصارالله، این جنبش انقلابی یک جنبش پخته و با تجربه است ضمن آنکه ایران بعنوان مهمترین متحد منطقه‌ای انصارالله بی‌تجربه نیست. شرکت در گفت‌وگویی سیاسی هم الزاما به معنای پذیرش دستور کار طرف مقابل نیست. انصارالله می‌گوید اولین نتایج گفت‌وگوها باید آتش‌بس و رفع محاصره باشد و دومین نتایج باید رسیدن به یک توافق یمنی یمنی برای شکل‌دهی به دولت و حل و فصل اختلافات باشد.

برخلاف تصور آمریکایی‌ها، انصارالله روی طرح 7 ماده‌ای خود که در مسقط به ولدشیخ نماینده دبیرکل سازمان ملل داده، تاکید دارد و تنها بحث درباره قطعنامه 2216 را پذیرفته‌ نه اینکه آن را به رسمیت شناخته است. انصارالله معتقد است بحث درباره سلاح انصارالله باید به زمانی سپرده شود که قانون اساسی یمن با اکثریت آراء مردم تصویب شده و بر اساس آن دولتی شکل گرفته باشد کما اینکه تحویل ادارات دولتی در صنعا و سایر مراکز استانها نیز مستلزم شکل‌گیری دولت قانونی است. بنابراین کاملا واضح است که انصار حاضر نیست در چارچوب یک طرح آمریکایی به مذاکره بپردازد. اما در عین حال واقعیت این است که میز مذاکره بسیار لغزنده است بخصوص زمانی که یک طرف آن سازمان ملل و نماینده آن بر قطعنامه‌ای تاکید دارند که دربردارنده منافع و اغراض دشمنان انصارالله است.

کد خبر 314791

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha