سایت مرجع ویکیپدیا در این باره نوشت ، دکترین بوش مرحله جدیدی را در سیاست امریکا رقم زد که در ان تاکید زیادی بر برتری نظامی ، اقدام پیشگیرانه نظامی ، اقدام یکجانبه و تعهد به گسترش دمکراسی ، آزادی و امنیت در همه مناطق دنیا شده است.
اکنون که بیش از 4 سال از آن روز می گذرد بسیاری از تحلیلگران از طیف های مختلف سیاسی بر این باورند که این دکترین شکست خورده است. جنگ افغانستان و به ویژه عراق در شکست این دکترین نقش محوری داشته است.
روزنامه امریکایی سانفرانسیسکو کرونیکل در گزارشی در این باره نوشت، در شرایط کنونی و با توجه به شکستهای پی در پی امریکا تا سالها بعد به سختی می تواند رژیمی را سرنگون کند. توان نظامی امریکا پراکنده شده و موقعیت اخلاقی ان کاملا تخریب شده است.
حتی دمکراسی هم در میان اخبار روزانه انفجار و آشوب مخدوش شده است. همان کارهایی که مقامات دولت بوش به آن افتخار می کردند مانند استفاده از زور درست همان کارهایی هستند که هیچ کارایی نداشته و اثری به جا نگذاشته است.
این روزنامه در ادامه می نویسد، در این میان نه دمکرات ها و نه هیچ یک از نخبگان سیاست خارجی امریکا نتوانسته اند راه دیگری برای امریکای 11 سپتامبر ارائه کنند بنابراین نتیجه همین سیاست خارجی طوفان زده شده است.
ماکس بوت از کارشناسان شورای سیاست خارجی امریکا که از حامیان جنگ عراق بوده است می گوید ، ما در حال باختن جنگ عراق هستیم . کشور عراق در آستانه جنگ داخلی قرار دارد و رئیس جمهور هم به نظر نمی رسد که کار چندانی انجام بدهد.
این شرایط پیامدهای بسیار تکان دهنده و خطرناکی برای کل منطقه و دنیا دارد. در شماره ماه گذشته نشریه فارین افیرز نیز فیلیپ گوردون از کارشناسان سیاست خارجی موسسه بروکینگز در مقاله ای نوشت ، اگرچه لحن کلام دولت بوش در زمینه سیاست خارجی تغییری نکرده است اما اقدامات آن دچار تغییراتی شده است. به نوشته این کارشناس موسسه بروکینگز دکترین بوش با واقعیت جور در نیامد و قابل دوام نیست.
به همین دلیل اکنون بازگشت به سیاست واقعگرایانه تر اکنون در دستور کار قرار گرفته است. بهنوشته این روزنامه، آمریکا هماکنون با دستهای از گزینههای بد مواجه است. به گفته کارشناسان، از بسیاری جهتها آمریکا نسبت به پیش از آغاز تهاجم به عراق در سال ۲۰۰۳ضعیف تر و دشمنان آن قدرتمندتر شدهاند به گونهای که شاید از نظر آمریکا اگر غیرممکن نباشد، سرنگون کردن یک رژیم دشمن در آینده نزدیک بسیار دشوار خواهد بود زیرا ارتش آن تحلیل رفته و موقعیت اخلاقی آن نیز کاهش یافته است باعث تضعیف توان واشنگتن شده زیرا تاکید بوش بر استفاده از نیروی نظامی در هیچ کجای جهان بیش از کشورهای اسلامی باعث از بین رفتن حسن نیت آمریکا و از بین رفتن احساس همدردیهایی که پس از حملات ۱۱سپتامبر بوجود آمده بود، نشده است.
"جوزف نای" استاد روابط بینالملل در دانشگاه هاروارد میگوید: حمایت افکار عمومی جهان از آمریکا بخاطر مقامات ارشد دولت بوش کاهش یافته و این مساله باعث تضعیف توان واشنگتن شده زیرا تاکید بوش بر استفاده از نیروی نظامی در هیچ کجای جهان بیش از کشورهای اسلامی باعث از بین رفتن حسن نیت آمریکا و از بین رفتن احساس همدردیهایی که پس از حملات ۱۱سپتامبر بوجود آمده بود، نشده است.
به گفته وی، رییس جمهور باید توانایی داشته باشد قدرت قوی نظامی را با قدرت نرم جلب رضایت دیگران ترکیب کند بخصوص در مبارزه با تروریسم که همه چیز به توانایی در جلب افکار و قلوب میانهروها بستگی دارد. کلید موفقیت در دیپلماسی این است که بتوان میان دشمنان اختلاف انداخت ولی بوش باعث متحد شدن آنها شده است.
نای گفته است:استفاده از انتخابات نیز آن نوشدارویی که بوش قول آن را داده بود نبوده است زیرا در انتخاباتی که در سرزمینهای فلسطینی، مصر و لبنان برگزار شد، گروههای حماس، حزب الله و اخوان المسلمین که همگی از نظر آمریکا گروههای تروریستی هستند به قدرت رسیدند.
جهش لبنان به سمت یک دولت دمکراتیک جدید نیز بخاطر حمله اسراییل خسارت دید و باعث افزایش حمایتها از حزب الله شد. "راند بیرز" (and Beers )از مقامات شورای امنیت ملی آمریکا که بخاطر جنگ عراق از سمت خود استعفا کرد با اشاره به اینکه ناتوانی آمریکا در جلب حمایت بینالمللی یکی از پرهزینهترین اشتباهات جنگ عراق بوده است گفت: در پایان ما بخاطر اینکه تعداد اندکی از کشورها از ما حمایت میکنند و نمی- توانیم همه کار را به خودی خود انجام دهیم، ضعیف تر شدهایم.
وی تصریح کرد من هیچ شکی ندارم که هر رییس جمهوری که در آمریکا وجود داشت قطعا به افغانستان حمله میکرد زیرا آمریکا در آن زمان از حمایت کامل سازمان ملل متحد برخوردار بود. به گفته بیرز، آمریکا در آن زمان از یک فرصت واقعی برخوردار بود که چگونگی برخورد جهان با مساله تروریسم را تغییر دهد ولی آمریکا از این فرصت استفاده نکرد این درحالی است که هم اکنون عراق به محلی برای جذب و آموزش تروریستها تبدیل شده و افغانستان نیز بار دیگر بخاطر قدرت گرفتن طالبان در جنوب این کشور از کنترل خارج شده است.
بیرز گفته است: ایران و کره شمالی نیز که به همراه صدام بخشی از محور شرارت هستند همچنان به تلاش خود برای دستیابی به تسلیحات هستهای ادامه میدهند و علنا به مقابله با غرب پرداختهاند به گونهای که بسیاری معتقدند اشغال عراق باعث قدرت یافتن ایران و تضعیف آمریکا شده است.
روزنامه سان فرانسیسکو کرونیکل مینویسد: هرچند نومحافظه کاران خواستار حمله نظامی هوایی پیش گیرانه علیه ایران هستند ولی بسیاری معتقدند چنین مسالهای باعث خشم جهان اسلام خواهد شد.
به نوشته این روزنامه ، آنها همچنین معتقدند این افراد به تواناییهای ایران در حمله متقابل و محدودیتهای موجود در حمله نظامی که اخیرا در جنگ اسراییل علیه لبنان شاهد آن بودیم، توجه نمیکنند.
"مایک مک فال" (MikeMcFaul )استاد علوم سیاسی در موسسه "هوور" در دانشگاه استندفورد میگوید: ترویج دمکراسی که کلید بوش برای تغییر خاورمیانه بود برای چندین دهه به عقب رانده شده است زیرا آمریکا زمانی به عنوان الگوی دمکراسی در جهان بود و برای بسیاری از فعالان دمکراسی در جهان به عنوان یک مشوق تلقی میشد ولی امروزه شرایط تغییر کرده و قطعا در ارتباط بودن با آمریکا یک عامل مثبت برای فعالان دمکراتیک تلقی نمیشود بخصوص که ما در مصر و ایران شاهد این مساله هستیم.
"لری دایموند" (LarryDiamond )مشاور سابق دولت انتقالی آمریکا در عراق نیز که هم اکنون در موسسه هوور فعالیت میکند با این مساله موافق است. بهگفته او، در حال حاضر یک وجهه بسیار گسترده و بد از آمریکا رژیمهای طرفدار آمریکا همچون رژیم اردن، مراکش، مصر، عربستان، قطر و کویت و نیروهای دمکراتیک سکولار در منطقه وجود دارد و این مساله باعث روی کار آمدن و قدرت گرفتن نیروهای اسلام گرا و تقویت غریزه بسیاری از این رژیم ها برای مقاومت شده است.
"مایکل ماندبام" رییس دانشکده سیاست خارجی مطالعات پیشرفته بینالمللی در دانشگاه "جان هاپکینز" نیز معتقد است مخربترین نتیجه جنگ عراق از بین رفتن حمایت افکار عمومی در داخل آمریکا بوده است.
به گفته او، وقتی ما در کاری موفق باشیم میتوانیم مردم را به خود جذب کنیم ولی وقتی موفق نیستیم عکس آن رخ میدهد و در عراق نیز ما هم اکنون موفق نیستیم.
سن فرانسیسکو کرانیکل مینویسد: البته این درحالی است که متحدان بوش مدعی هستند آمریکا هنوز میتواند در عراق پیروز شود ولی این اجماع کلی نیز وجود دارد که ادامه شرایط به شکل کنونی جوابگو نخواهد بود زیرا میزان کشتارهایی که طی دو ماه اخیر در عراق صورت گرفته بیانگر کشته شدن سالانه ۴۰هزار نفر است که به گفته دایموند، این تنها حاکی از جنگ داخلی است.
وی افزود: من همچنین کسانی را میشناسم که فکر میکنند ما باید کم کم به فکر خروج از عراق باشیم ولی مشکل اینجا است که هیچ کس نمیداند آمریکا چگونه باید از عراق خارج شود." سن فرانسیسکو کرانیکل به نقل از "چارلز کوپچان" از مقامات پیشین شورای امنیت ملی آمریکا در دولت بیل کلینتون نوشت: هم اکنون یک سناریوی مشخصی وجود ندارد و این یکی از دلایلی است که جامعه سیاست خارجی آمریکا به یک موضع مشترک دست نیافته است زیرا فقط گزینههای بد زیادی وجود دارد.