جیّد! انا سیّد المعلّم! انت؟/
من مبصر این کلاس هستم! آقا!
- دوم
از بخت بدم، یکشبه مأمور شدم
با یک گچ و تخته امپراتور شدم
رفتم بروم به جنگ بدها، امّا
با ضربهي مشت اوّلی، کور شدم!
- سوم
با گاو زبان نفهم، دعواکردن
با یک پشهی سمج، مداراکردن
راحتتر و بهتر است، از مبصری و
در صلح و صفا با همگی تا کردن!
- چهارم
در مدرسه، مبصری که هستی، باید
در خانه سرت به کار منزل باشد
گفتم به پدر: قبول، اما بگذار
از زیر سیبیلتان شوم گاهی رد!
نظر شما