آثاری که ارزش آنان برای کشور انکارناپذیر است؛ برخی از این آثار به دلیل معماری و طراحی و ساخت ویژهشان همواره مورد توجه بودهاند و برخی دیگر نیز به خاطر اهمیت فرهنگی که برای ما دارند.
همه این آثار که نیاز به مرمت دارند هم اکنون روزهای ناخوشی را میگذرانند. هر روزه در اخبار روزانه میتوان نمونههایی از این امر را دید که مسئولان محلی و مهندسان و کارشناسان میراث فرهنگی از احتمال نابودی آثاری سخن به میان میآورند که شکوه آنان در تاریخ ما انکارناپذیر است.
سازمان میراث فرهنگی نیز اگرچه تلاش فراوانی برای پاسداشت ابنیه و آثار تاریخی میکند، اما تا به امروز تنها حاصلاش فراموش شدن بیش از پیش میراث فرهنگی است. اگر بخواهیم آثار تاریخی کشور را که اتفاقا ثبت ملی شدهاند، مورد بررسی قرار دهیم، چندان بیراه نیست، اگر دوسوم از آنان را نیازمند مرمت بدانیم.
در سال 82 کلنگ بازسازی و مرمت دارالفنون؛ اولین مدرسه علوم جدید در تهران به زمین زده شد و امروز پس از گذشت4سال هنوز این بنای نیمه کاره در حال مرمت رها شده و تنها دلیل آن نداشتن بودجه مرمتی است.
آنروز، نه مشکل بودجه وجود داشت و نه نبود اعتبار کافی. آنروز هر کس که از راه میرسید، چنان مقتدرانه از استمرار کار مرمت و بازسازی و سخن میگفت که تصور روزی که ویرانی تنها نتیجه مرمت باشد، حتی به ذهن بدبینان نیز خطور نمیکرد.
اما درست در آنروزها و در میان خوشبینی عدهای که پشت هیاهو و جنجالهای پر سر و صدا پنهان شده بودند و وعده میداند به آرامیدر گوشهای از همین روزنامه در روز 13 تیر ماه سال 1383 نوشتیم که«جایی دارد به آرامیویران میشود و تمام خاطرات و روزهای رفته را در زیر گرد و غباری از تباهی پنهان میکند؛ درست مثل ارگ بم. اما این بار بدون هیچ تکان خوردن و پس لرزه و پیش لرزهای.» اما تنها همین چند سطر نبود.
دوباره در همان قسمت ادامه دادهبودیم که جایی در همین شهر در کمال خونسردی و روبهروی چشمهای نظارهگر ما، به آرامیاز یادها فراموش میشود و مثل تلی از آتش رو به خاموشی میرود.
اصلا مهم نیست که این موضوع سوژه یک گزارش باشد. حتی اهمیت چندانی ندارد که کتابهای قطور تاریخ را برداریم و در پی تاریخچهای از آن باشیم و روزهای زندگیاش را با دقت بیشتری مورد کنکاش قرار دهیم. اما تمام این چیزهای بیاهمیت رخ میدهد.
هالهای خاکستری
این تنها آغاز ماجرا بود. آنروز و در میان هیاهوی غوغاسالارانه این حرفها به گوش هیچ کس آشنا نیامد. این سخنان اما در هیچ شنوندهای کارگر نشد. آن روز نه مشکل اعتبار و تامین بودجه بود و نه حتی مشکل نداشتن طرح و نقشه. اتفاقا همه چیز مهیا بود، اما نشد. دو سال بعد و در یکی از روزهای بهار دوباره گذرمان به همان جا افتاد.
دوباره به دیدار جایی رفتیم که 2 سال پیش قدم به آنجا گذاشته بودیم و بر احوال ناخوشش شرحی نوشته بودیم؛ دوباره دارالفنون بیمار را روبه روی خود دیدهبودیم که در میان تلی از خاک جا ماندهبود. اما این دوسال انگار نه انگار گذشته بود. تمام درها و دیوارهها به همان شکل و سبک و سیاق بود که قبلا.
اینبار هم همان روزها و حرفها را دوباره به خاطر آوردیم و لبخندی به تلخی زدیم و دوباره مروری کردیم بر روزهای سیاهی که بر دارالفنون میگذرد.
در تمام این دو سال اولین مرکز و مدرسه جدید ایران که در حدود 150 سال از عمر آن میگذرد در کمال ناباوری در فرسودگی کامل به سر میبرد و هیچ چشم نگرانی بر پیکره بیجان او نگاهی حتی نکرد. دوباره در گوشهای از این روزنامه نوشتیم که انگار دست هایی نیست تا این مکان را که سرگذشت تاریخ علم این مرز و بوم با آن گره خورده نجات دهد و برای مرمت آن اقدامیجدی انجام دهد.
اما این همه ماجرا نبود. در ادامه این سخنان، از تاریخی که بر این بنای تاریخی و معروف گذشته یادی کردیم و گفتیم: آیا این شیوه برخورد با آثار تاریخی، زیبنده کشوری و فرهنگی است که برای کسب علم تا چین رفتن را کاری ساده میداند و... دارالفنون در گوشهای از این شهر دراندشت به آرامیدر سکوت نظارهگر پایان تلخی است.
آنچه دستآورد مردی بزرگ بود و به تاریخ این مرز و بوم رنگی از دانش و خرد بخشید امروز درهالهای از خاکستری محض دست و پا میزند و دستانی نیست تا بر آن رنگی از ایستادگی بزند. دارالفنون امروز در حوالی خیابان امام خمینی و ناصر خسرو روزهای ناخوشایندی را میگذراند.هنوز یک هفته نگذشت که در روزنامهای دیگر سخن از دارالفنون به میان آمد. اینبار اما صدای ما شنیده شد.
انگار کسی این دو فریاد در خلأ را به یکباره و در یک لحظه شنید که از پیکر نیمه جان دارالفنون که هنوز جایی برای مسئولانش داشت تماس گرفتند و گفتند که صدای شما را شنیدیم. رفتیم و نشستیم اما انگار این صدا در خلوت دارالفنون پیچیده بود هیچ کس وجود نداشت. قول دادند که مرمت، دوباره آغاز میشود و نگرانی وجود ندارد و کارشناسی کردهایم و...
این تمام ماجرا نیست. امروز دارالفنون در فراموشی ما دوباره روزگار تاریکی را میگذراند؛ بنایی که در حدود 4 سال نیمه ویران رها شده قرار بود موزه آموزش و پرورش شود، اما انگار این بنا آخرین نفسهایش را میکشد و در حال نابودی است. امروز هم در گوشهای از این روزنامه مینویسیم: دارالفنون که روزگاری مرکز علم و دانش کشور بود درهالهای از خاطر کسانی که خود را شاگردان آن میدانند فراموش شده است و این بنای عظیم در بیخبری همگان ویران میشود.
سرنوشتی همسان
تهران به واسطه مرکز و پایگاه سه حکومت بودن، آثار تاریخی بسیاری را در خود جای داده است. آثاری از دوران قاجاریه و پهلوی و روزگار جدید. تمامیاین آثار بخش مهمیاز تاریخ معماری و هنر و این مرز و بوماند. اگر مجموعه این آثار را به دلیل اهمیت بخواهیم بررسی کنیم بیتردید نمونههایی از آن در هیچ جای دیگری وجود ندارد. تهران در دل خود آثاری را جای داده است که این آثار گواه رشد و حرکت ما بودهاند.
چه اولین اتفاقاتی که به نام تکنولوژی وارد کشور میشدند و چه آثاری که مورد توجه مردم قرار نگرفته و خیلی زود فراموش شدهاند. در واقع تهران به مانند چشم ناظری این آثار را در دل خود حفظ کرده است تا امروز روز، ما متوجه شویم که بر سر ما چه رفته است در روزگاری که کسی آن را به چشم ندیدهاست. یکی از این آثار و بناها، ساختمان رادیوی تهران است. هنگامیکه اولین رادیو در حوالی میدان ارگ جان گرفت ، هنوز کسی از وسایل ارتباط جمعی اطلاعی نداشت.
هنوز هیچ کس صدای جادویی ای که از جعبهای بیرون میآمد را نشنیده بود که شیفته شود و دست از پا نشناسد. اما وصفش همه جا رفته بود.
برای اولین بار در ساختمانی واقع در این میدان که تا پیش از آن مرکز بیسیم و ارتباطات مخابراتی بود دستگاه های عظیم و غول پیکر آمدند تا اولین رادیوی کشور را پیریزی کنند. همه این ماجرا به سالهای دور بر میگردد. امروز این بنای قدیمیو تاریخی نیز در معرض ویرانی و نابودی است.
اگر این بنا به سرعت بازسازی نشود دچار تخریبهای غیرقابل جبران میشود و همان نگرانی برایش وجود دارد که برای دارالفنون و هزاران بنای تاریخی دیگر وجود دارد.مدیر رادیو تهران، با اعلام نگرانی از وضعیت ساختمان رادیو تهران میگوید: ساختمان رادیو تهران در میدان15 خرداد، زادگاه رادیو در ایران بوده و حدود 5 سال است که ثبت ملی شده است.
وی با اشاره به بازدید رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری استان تهران میگوید: به اذعان تمام مسئولان سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری که از این ساختمان بازدید داشتند، ساختمان رادیو تهران نیاز به بازسازی سریع دارد و ما امیدواریم کلنگ این بازسازی از اول مهر زده شود.
اما انگار این سخنانش ما را نگرانتر میکند.چرا که این سخنان او به نوعی یادآور سخنان توحیدلو، مسئول مدرسه دارالفنون است؛ بنایی که پس از گذشت 4 سال از آغاز عملیات بازسازی همچنان نیمه ویران در سکوت رها شده و تنها خاطرات دوری از او بر ذهنها باقی ماندهاست و روزگاری قرار بود موزه شود، اما امروز دیگر نشانی از آن ندارد.
او ساختمان رادیو تهران را به لحاظ ویژگیهای تاریخی که دارد، جزو میراث معنوی کشور میداند و یادآور میشود: این ساختمان بزرگان زیادی را به خود دیده و نباید فراموش کنیم که برای نخستین مرتبه از این ساختمان« اینجا تهران است، صدای جمهوری اسلامیایران» ، پخش شد.
سکینه احمدی ادامه میدهد: به همین دلیل و با توجه به تحولاتی که این ساختمان پشت سر گذاشته، ما هر روز شاهد خرابی بخشی از ساختمان هستیم که اگر توجه نشود، ممکن است باعث خسارات جبرانناپذیری شود.
تیغ سرد زمان
رادیو تهران و دارالفنون که قرار است به موزههای رادیو و آموزش پرورش تبدیل شوند، به این سرنوشت دچار شدهاند. قابل پیش بینی است که بناهایی که هنوز سازمان میراث و دیگر وزارتخانهها و سازمانها برای آنان کاربری تعیین نکردهاند در چه وضعیتی به سر میبرند.
هیچ نهاد و سازمانی هم نیست تا آمار دقیق و اطلاعاتی درست از فهرست آثار و ابنیه در حال خرابی بدهد. چرا که سازمانی مانند میراث ترجیح میدهد تا بناهای قدیمیدر بیخبری نابود شوند و از میان بروند تا خبری از آن به گوش مردم برسد.
این آخرین نشان خویشاوندی با تاریخ را انگار باید در پس این روزها جا بگذاریم و بدون کمترین نشانی از گذشته به فردا قدم بگذاریم.
انگار اینبار تاریخ بیرحمتر از همیشه خود را به آثاری که از دوران نه چندان دور به جا ماندهاند؛ تحمیل کرده و تیغ سرد زمان را چنان بر آن میکوبد که این آثار گریزی از نابودی ندارند. و در این میان ما تنها ناظریم؛ همین و بس.