اين حكايت آدمهاي بيدقتي است كه مهارتهاي خودشان را آنچنان رونق نبخشيدهاند كه هنگام تشخيص دادن، حق را از ناحق و درست را از غلط تمييز دهند.
احتمالا با تصاويري مواجه شدهايد كه چشمهاي شما را به اشتباه مياندازد؛ مثلا تصاوير ثابت و يا نقاشيهايي كه شما با خيره شدن به آن، احساس ميكنيد تصوير در حال حركت كردن است. يا دايرهاي را ميبينيد كه در تصوير به 2 نيمه تقسيم شده، اما پندارتان اين ميشود كه يك نيمه از نيمه ديگر بزرگتر است، آن وقت خطكش ميگذاريد و در كمال ناباوري متوجه ميشويد هر دو تكه تصوير هم اندازه است، اما چشمهاي شما به دلايلي خطا محاسبه كرده است.
يا احتمالا بعضي از نقاشها را ديدهايد كه كف خيابان و روي سنگفرشها و يا آسفالت كوچهها، تصاويري را نقاشي كردهاند كه شما فكر كنيد يك حجم واقعي و يا يك پرتگاه و يا رودخانه حقيقي است. وقتي نزديك ميشويد و پايتان را با ترس روي آن ميگذاريد، متوجه ميشويد يك نقاشي بيشتر نبوده و تركيب نور و رنگ، فريبتان داده است.
اينها همه مثالهايي است از خطاي ديد. تعميم اين تمثيل به ما ميفهماند كه اگر در مرحله مشاهده و دريافت اطلاعات، دقت كافي به خرج ندهيم، در مرحله تشخيص و بعد از آن مرحله تصميمگيري، مشكلات بزرگتري پيدا ميكنيم. مانند كسي كه در خواستگاري توان تطبيق شاخصهايش را با فرد مورد نظر ندارد و دچار خطاي محاسباتي ميشود و يا شخصي كه رفاقت چندين و چندسالهاش را بهخاطر يك سوءتفاهم پوچ به هم ميريزد و همه محبتها را به تاراج ميكشاند.
يا اينكه افرادي در محاسبات زندگيشان بين كار و تفريح و خانواده دچار انحراف محاسبه شده و سرمايه خانواده را بهخاطر كسب معاش و يا درآمد بيشتر به ثمن ناچيز ميفروشند و چيز بهتري گيرشان نميآيد. از اينرو در مرحله تصميم بايد دقت كرد كه اطلاعات دريافتي چقدر مطمئن و مستحكم بوده است تا در عمل، آدمي دچار توهم نشود.
نظر شما