سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۰
۰ نفر

یاسمن رضائیان: وَ هُوَ الَّذی اَرسَلَ الرِّیاحَ بُشرًا بَینَ یَدَی رَحمَتِه وَ اَنزَلنا مِنَّ السَّماءِ ماءً طَهُورًا و او خدایی است که بادها را برای بشارت پیشاپیش باران رحمت خود فرستاد و از آسمان آبی پاک و مطهّر فرو فرستادیم. (سوره‌ی فرقان، آیه‌ی ۴۸)

دوچرخه شماره ۸۱۷

هر روز صبح، وقت رفتن به مدرسه به آسمان نگاه می‌کنم. ابرهای درهم تنیده مرا به انتظار می‌گذارند. پیاده خیابان‌ها را می‌گذرانم و به باران فکر می‌کنم. در حیاط مدرسه باد می‌چرخد و بوی سرسبزی درختان سبز پیشه‌ی زمستانی را در سرم می‌نشاند. به آسمان نگاه می‌کنم و در دلم نسیم می‌وزد. می‌گویم همین حالاست که ببارد.

در کلاس ادبیات شعرها در ذهنم می‌چرخند. در ساعت جغرافیا یواشکی از پنجره به آسمان نگاه می‌کنم و یادم می‌ماند به خانه که برگشتم این حجم آبی را سیر تماشا کنم. دست آخر زنگ تفریح شعرهای ابری‌ام را روی کاغذ می‌آورم.

زنگ آخر باران می‌گیرد. تند به شیشه‌ها می‌کوبد و بوی سرما را از سرزمینی دور می‌آورد. دلم آرام می‌شود که پایان انتظارم روشن شده است.

روزهای سرد زمستانی، هر روز در جانم باران می‌بارد. فرقی ندارد خورشید در آسمان باشد یا ابرهای تیره؛ من بی‌وقفه از بوی ناب باران‌های درونم تازه می‌شوم.

«و او خدایی است که بادها را برای بشارت پیشاپیش باران رحمت خود فرستاد...» من در کتاب‌های جغرافی‌ام باران را خوانده‌ام و حس کرده‌ام در این کتاب‌ها عطر خدا پیچیده است.

همیشه در کلاس ریاضی به عددها فکر می‌کنم. به دیفرانسیل و سینوس‌ها. در سرم عددها می‌چرخند و مرا با خودشان می‌برند. اما وقتی معلم، پنجره را باز می‌کند شعر می‌آید. تشبیه‌ها و استعاره‌ها میان عددها می‌نشینند و بوی واژه‌ها را می‌گیرم. شعرها دستم را می‌گیرند و از خودم دور می‌شوم.

یک‌شنبه‌های بارانی‌ام با آسمان شروع و با عددها و شعرها تمام می‌شوند. دارم به خانه برمی‌گردم. چشمم به آسمان است که می‌بارد و انگار می‌خندد. شادی مبهمی در دلم بیدار شده است که شعرهایم را دلگرم می‌کند.

به چای فکر می‌کنم و گرمایی که در پیشواز غزل‌ها و شعرهای سپیدم در خانه به انتظار است. در را باز می‌کنم و شعرها بی‌مقدمه سرازیر می‌شوند. امتداد عطر خدا به خانه‌مان رسیده است.

 

کد خبر 320758

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha