شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۷:۰۳
۰ نفر

همشهری دو - زهراجاهد: مگر می‌شود از نظر علم پزشکی ۸۵درصد معلولیت جسمی- حرکتی داشته باشی اما خودت را معلول و ناتوان ندانی و هر بار با شنیدن این صفت نسبت داده شده به وضعیت‌ات تنها یک پوزخند بزنی و با اعتماد به نفس تظاهر به نشنیدن این واژه کنی؟

آرزوهایی که به تصویر کشیده می‌شوند

  در وهله نخست شايد باورش كمي سخت باشد چرا كه انگار جنس شيشه دل معلولان به قدري نازك است كه با كوچك‌ترين نامهرباني به هزاران تكه تبديل مي‌شود كه بند زدنش ناممكن است اما «فاطمه» دختر 27ساله گزارش ما با باوري كه آن را به يقين تبديل كرده است، نگاه‌مان را به اين اعتقاد تغيير داد. او معتقد است:«آنكه از خلق لحظه‌ها عاجز است معلول است.» زندگي‌اش در دنيايي از رنگ و طرح خلاصه مي‌شود؛ رنگ‌هايي كه بيانگر احساسات و ويژگي‌هاي روحي‌اش است كه كمتر كسي از آن خبر دارد. او يك نقاش است كه تصاوير را به كمك انگشتان لرزان پايش خلق مي‌كند. قدرت تكلم ندارد و با زبان هنر سخن مي‌گويد؛ نگاهش از صد كلام گيراتر است؛ نگاهي كه سرشار از محبت و اميد است و برقي كه تو را مجذوب مي‌كند...

  •  اكسيژني كه به مغز نرسيد

سرنوشت فاطمه از آن هنگام با معلوليت رقم خورد كه مادر 19ساله‌اش بعد از 9‌ماه بي‌خبري از جنسيت بار شيشه‌اش، راهي زايشگاهي در شهرستان آران و بيدگل شد و تازه هنگام وضع حمل از دو قلو بودن فرزندانش مطلع شد. فاطمه قل اول بود كه به دنيا آمد اما به‌دليل عدم‌حضور بموقع پزشك مربوطه، چند دقيقه‌اي اكسيژن به مغز او نرسيد و بعد از 2سالگي تفاوت‌هاي حركتي با ديگر قلش آشكار شد. مادر با مراجعه به پزشك متخصص اطفال در تهران متوجه معلوليت دخترش شد. مادر فاطمه مي‌گويد: «از همان 2سالگي، فيزيوتراپي براي دخترم تجويز شد اما به‌دليل سختي رفت‌وآمد از روستا به مركز استان آن هم بدون داشتن وسيله نقليه، تنها هفته‌اي يك‌بار مي‌توانستيم او را براي درمان به كاشان ببريم. پدر فاطمه شاطر يكي از نانوايي‌هاي شهر راوند بود و فقط جمعه‌ها به‌صورت تمام وقت در كنار ما حضور داشت، با اين حال تمام تلاش‌اش را كرد تا براي فاطمه چيزي كم نگذارد. البته آن روزها امكانات مثل امروز نبود و تلاش و توان مالي ما در برابر معلوليت 85درصدي فاطمه بسيار ناچيز بود».

  • خانه‌نشين شدن اجباري

فاطمه به آينه نياز نداشت تا روند متفاوت رشدش را ببيند؛ نسبت به تفاوت ظاهري‌اش با برادر بزرگ‌تر و كوچك‌ترش چندان حساس نبود اما قد كشيدن خواهر دوقلويش، بازي‌كردن، راه‌رفتن او و... برايش كافي بود تا تفاوت وجودي‌اش را با افراد سالم بپذيرد. وقتي دو قلوها 7ساله شدند زهرا به مدرسه رفت و فاطمه در خانه ماند. فاطمه براي حضور در مدرسه ابتدا بايد در كلاس گفتار‌درماني شركت مي‌كرد اما امان از دست تنگ و تهي پدر... مادر فاطمه با وجود غم واندوهي كه در چهره‌اش پيداست آن روزها را برايمان تعريف مي‌كند: «استعداد يادگيري فاطمه خوب بود اما قدرت تكلم نداشت. خواهرش هرچه در مدرسه ياد مي‌گرفت به او هم ياد مي‌داد. در واقع در خانه برايش كلاس درس درست كرده بوديم تا اينگونه او كمتر غصه بخورد. بعد از چند وقت، آشنايي با معلمي دلسوز به نام خانم حلاجي، سبب شد تا فاطمه به مدرسه برود و دوران ابتدايي را سپري كند اما براي مقطع راهنمايي ديگر نتوانستيم او را در مدرسه استثنايي ثبت‌نام كنيم چرا كه شرايط ديگر دانش‌آموزان از نظر بهره‌هوشي از فاطمه پايين‌تر بود و به پيشنهاد مدير آموزشگاه او را در مدرسه عادي ثبت‌نام كرديم. بعد از چند وقت به‌دليل اذيت شدن فاطمه از برخوردهاي همكلاسي‌هايش، سختي رفت‌وآمد و مهم‌تر از همه گفته مسئولان مدرسه كه حضور فاطمه به‌دليل شرايط خاصش حواس ديگر دانش‌آموزان را پرت مي‌كند، او خانه‌نشين شد و قيد درس خواندن را برخلاف ميلش براي هميشه زد؛ تصميمي كه مدت‌ها روحيه فاطمه را تحت‌‌الشعاع قرار داده بود».

  • صرف فعل خواستن

ترك تحصيل براي فاطمه به‌معناي رسيدن به بن‌بست نبود؛ او اگرچه از درك و تجربه موقعيت‌هاي هم‌سن و سالانش محروم بود اما از آنجا كه او خود را يك توان‌ياب مي‌دانست نه يك معلول، با تمرين و مداومت فراوان و به قول خودش رفاقت با پاهايش توانست حصار انزوا را بشكند و موفق به كشف استعداد نهفته‌اش، يعني نقاشي شود. همين كه زمينه اين استعداد در فاطمه بروز كرد، مورد توجه و استقبال يكي از استادان نقاشي استان كاشان قرار گرفت. در واقع صرف فعل خواستن توسط فاطمه، استاد سعيد بوجار آراني را مصمم كرد تا نقاشي را از پايه با مداد رنگي به او بياموزد. مادرش مي‌گويد: «فاطمه وقتي به‌طور جدي با كشيدن نقاشي انس گرفت، روحيه‌اش خيلي بهتر شد و براي هر چيز تازه و كوچكي از خودش ذوق نشان مي‌داد. تنها زماني مجدداً دچار افسردگي موقت شد كه خواهر دوقلويش ازدواج كرد. او ساكت شده بود و احساسش را با كشيدن نقاشي به ما نشان مي‌داد.» نخستين نقاشي‌اي كه فاطمه بعد از عروسي خواهرش كشيد، تصويري از يك دختر با لباسي ساده مقابل آينه بود كه خود را در لباس عروس و با دسته گلي در دست مي‌ديد. او در پايين تصوير نوشته بود: «چقدر خوب مي‌شد اگر مي‌توانستم روياهام را در آينه ببينم؛ روياهايي كه شايد هرگز به حقيقت تبديل نشوند.»

  • تابش نور اميد

با گذشت زمان، فاطمه درصدد يادگيري ديگر تكنيك‌هاي نقاشي برآمد اما نه روستايشان از امكانات فرهنگي مناسب برخوردار بود و نه خانواده‌اش مي‌توانستند هزينه رفت‌وآمد او به كاشان را براي شركت در دوره‌هاي پيشرفته نقاشي تأمين كنند. تا اينكه يك آگهي آموزش نقاشي فاطمه را به آرزويش نزديك كرد. فاطمه به تلفن همراه مهدي رعيتي، استاد نقاشي پيامكي زد و قرار ملاقاتي را در خانه‌شان با او هماهنگ كرد. آن استاد وقتي شرايط جسمي و خانوادگي و نيز استعداد فاطمه را ديد به‌صورت رايگان هفته‌اي يك روز آموزش طراحي را آغاز كرد و همچنان با گذشت 2سال صرف وقت، براي بروز استعدادهاي بيشتر فاطمه از هيچ كوششي دريغ نكرده است.

مادر فاطمه از آرزوهاي دخترش مي‌گويد: «مهم‌ترين آرزويش ايستادن روي پاهايش است كه به گفته پزشكان متخصص، اين آرزو‌ هيچگاه تحقق پيدا نمي‌كند. اگر در كودكي مي‌توانستيم هزينه‌هاي عمل و درمانش را تأمين كنيم شايد فاطمه مي‌توانست راه رفتن را تجربه كند. اتاق فاطمه پنجره‌اي ندارد و در واقع خانه‌مان نور مناسبي ندارد؛ همين نبود آفتاب در نرم‌شدن استخوان‌هاي فاطمه تأثير بيشتري مي‌گذارد. خيلي دلمان مي‌خواهد خانه را عوض كنيم اما امكان مالي‌اش را نداريم. او دوست دارد مدرك نقاشي داشته باشد تا بتواند به‌عنوان يك مربي نقاشي، هنرش را به ديگران عرضه كند. دخترم علاقه زيادي به ديدن هنرمندان و ستارگان سينما دارد. چهره چند تن از بزرگان سينما را هم به تصوير كشيده تا درصورت اجابت آرزويش دست خالي به ملاقات آنها نرود. داير كردن گالري نقاشي هم يكي ديگر از روياهاي فاطمه است. البته چند سال پيش نگارخانه‌اي در تهران با برگزاري نمايشگاهي از آثار فاطمه، اين آرزويش را برآورده كرد اما در آخر چند اثر فاخر او را پس ندادند و حتي پول تابلوهاي فروخته شده را براي خود برداشتند. خواهر دوقلوي فاطمه را بدون جهيزيه راهي خانه بخت كرديم با اين اميد كه جهيزيه‌اش را به‌تدريج تأمين مي‌كنيم. تمام دلخوشي‌مان هم به پول بازنشستگي همسرم بود تا بتوانيم كمي به آرزوهاي فاطمه و نياز‌هاي او رسيدگي كنيم كه آن هم قسمت نشد؛ چرا كه ناچار شديم با آن پول اندك، جهيزيه خواهر فاطمه را تكميل كنيم».

اين هنرمند توان‌ياب، نقاشي را پل ارتباطي‌اش با جامعه مي‌داند. او در اين مدت بيش از 200اثر هنري خلق كرده است. فاطمه دلش مي‌خواهد با برپايي گالري، آثارش را به فروش برساند تا كمك‌خرج خانواده و صد البته تأمين‌كننده نيازهاي خود باشد. از ترحم بيزار است اما از تعريف و تمجيد ديگران از هنرش به وجد مي‌آيد و احساس مفيدبودن مي‌كند. دلش مي‌خواهد معروف شود و الگويي براي آنهايي كه شرايط مشابه‌خودش را دارند، باشد. فاطمه لبخند والدينش و نيز حركت رنگ بر بوم نقاشي را انگيزه زندگي‌اش مي‌داند. او دوست ندارد غصه خوردن پدرش را ببيند؛ پدري كه با وجود بازنشستگي مي‌بايست صبح تا شب كنار تنور نانوايي عرق بريزد تا بتواند علاوه بر مخارج زندگي خود، سيسموني دختر پا به ماهش را نيز تأمين كند. دنياي خانواده فاطمه خيلي ساده‌تر از نيازهاي زندگي شهري است اما با اين حال آنها گاهي در تأمين حداقل‌هاي زندگي‌شان مشكل دارند.

  • شما چه مي‌كنيد؟

فاطمه با وجود 85 درصد معلوليت جسمي و حركتي با پاهايش نقاشي مي‌كند و آرزو دارد با برپايي يك نمايشگاه بتواند آثارش را به فروش برساند. شما براي كمك به او چه مي‌كنيد؟ پيشنهادهاي خود را به 30003344 پيامك كنيد يا با شماره تلفن 84321000 تماس بگيريد.

کد خبر 323305

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha