پدرش علاقهمند بود او را برای تحصیل علوم ابتدائى بفرستد تا صاحب مقامی بزرگ در کشور مصر شود، در روستا مكتبهاى فراوانی وجود داشت و مردم در آنزمان از آنجا كه كلمه عالم، جز به رجل دینى به ویژه امام مسجد كه خطبه نماز جمعه را مىخواند اطلاق نمىشد، به حفظ قرآن كریم توسط فرزندانشان همت میگماشتند تا آنها عالم شوند.
از این روی یكى از نزدیكان به پدر او حاج «مصطفى غلوش» سفارش مىكند فرزندش راغب را به یكى از استادان حفظ بسپارد تا حفظ قرآن را به او بیاموزد. او با این نظر موافقت كرد و به پسرش راغب سفارش كرد كه هر روز پس از درس به مكتب برود.
راغب كودكی هشت ساله بود که به فراگیری قرآن روی آورد و به دلیل صوت زیبا و تا قبل از 10 سالگى موفق به حفظ كل قرآن كریم شد و بعد از حفظ كامل قرآن، به یادگیری احكام آن تحت نظارت شیخ «عبدالغنى شرقاوى» در روستاى برما پرداخت.
درسن 14 سالگى آوازه وی به روستاهاى همجوار و حتی شهر طنطا، هم رسید. در رمضان سال 1953 دعوتهایى از روستاها و شهرهاى نزدیك به روستا به او رسید و در سن 15 سالگى به روستاى «محلةالقصب» در استان كفرالشیخ دعوت شد.
در این سن او شهر طنطا رهسپار شد و به مۆسسه و آكادمى قرائات در مسجد احمدى ملحق شده و تحت نظر مرحوم استاد «ابراهیم طبلیهى» به فراگیری علوم و فنون قرائت قرآن پرداخت.
غلوش در گفت وگویی درباره سبک کاری خود سنین نوجوانی و جوانی میگوید: من همیشه آرزو میكردم یك قاری مشهور و محبوب باشم و در آغاز بسیار به خود مغرور بودم و فكر میكردم كه چون صدای من شبیه صدای استاد «مصطفی اسماعیل» است، من نیز مانند او مشهور و محبوب خواهم شد.
راغب مصطفى غلوش توانست در سن نوجوانی و قبل از 18 سالگى براى خود شهرتی به دست آورد. وی در سال 1958 میلادی در حالی كه 20 سال داشت براى سربازى و ادای خدمت خوانده شد و به مركز آموزش اداره امنیت مركزى برای انجام خدمت سربازی فرستاده شد.
وی با یادآوری خاطرات آن روزها میگوید: من به نیروهاى امنیت مركزى ملحق شده بودم در عین حال مرتب به مسجد امام حسین(ع) تردد میكردم و مشتاق بودم تا اگر شده حتى یك آیه در بزرگترین و مشهورترین مساجد مصر و قاهره قرائت كنم و مشتاق بودم كه تواناییهای خود را به مسئولان مسجد نشان دهم تا شاید برایم فرصتى پیش آید تا 10 آیهاى قرائت كنم یا در این مسجد بزرگ اذان بگویم.
غلوش در خاطرات خود از چگونگی قرائت قرآن در مسجد حسینی میگوید: پس از مدتی با امام جماعت مسجد حسینى، شیخ «حلمى عرفه» آشنا شدم و نزد وی به تلاوت قرآن پرداختم كه باعث رضایت و خرسندی وی از تلاوت من شد، روزى فرصت را غنیمت شمرده و علاقه خود را برای تلاوت قرآن در مسجد حسینی ابراز كردم و از وی خواستم كه به من براى قرائت قرآن قبل از اقامه نماز اجازه دهد، وی به من گفت: از آنجا كه شیخ «طهالفشنی» قاری مسجد است اگر تأخیر كرد این اجازه را داری كه به تلاوت قرآن بپردازی.
این قاری ممتاز در ادامه خاطره خود میگوید: از خداوند خواستم كه شیخ طهالفشنى تأخیر كند و گویى كه درهاى آسمان به تمامى بازگشته بود و خداوند دعوت مرا اجابت كرد و آن روز استاد الفشنی به علت كاری كه برایش پیش آمده بود تأخیر كرد و موعد اذان نیز نزدیك شد، در آن هنگام شیخ حلمى به من گفت: خود را برای قرائت قرآن آماده كن و خطاب به مسئول مسجد نیز گفت بگذار راغب قرآن را تلاوت كند.
راغب مصطفی غلوش ادامه میدهد: این موضوع در ماه رمضان اتفاق افتاد و صدا در حال روزه خوب و كشیده و زیبا مىشود و من شروع به تلاوت 10 آیه اول سوره الحاقة كردم و فضای مسجد منقلب شد تا آنجا كه من شبیه خیمهاى در وسط میدان شدم و در قرائت فرو رفتم چرا كه مردم با گفتن «الله یفتح علیك»، «یبارك فیك»، «تانىالآیة» به من شجاعت مىبخشیدند و من آیات را بنا به خواست افراد موجود در مسجد بیش از یك بار خواندم و زمان تلاوت به بیش از نیم ساعت رسید، من به پادگان برگشتم در حالی كه شادىام وصف ناشدنى و اعتماد به نفسم از اینكه مسجد پادگان را در طول مدت خدمتم به من واگذار كرده بودند زیاد شده بود، به من براى خروج در هر زمانى اجازه مىدادند و من به مسجد امام حسین(ع) زیاد رفت و آمد مىكردم و به واسطه این مسجد شهرت پیدا كردم و با این مسئله من خیلى خوشحال شدم چراكه در مسجدى قرائت مىكردم كه مرحوم «شیخ محمود خلیلالحصرى» و مرحوم شیخ «طهالفشنى» در آن به تلاوت قرآن میپرداختند.
غلوش درباره چگونگی پیوستن خود به رادیو میگوید: با قرائت در مسجد امام حسین(ع) زمینه پیشرفت من در زمینه تلاوت قرآن كریم فراهم شد و من به مسئولان دولتى شناسانده شدم، آنها مرا به قرائت قرآن در حضور عامه مردم تشجیع میكردند و سبب از بین رفتن ترس و وحشت در وجود من شدند و عامل اصلی دعوت از من براى احیاء مجالس حزن و ماتم در قاهره برای تلاوت قرآن شدند كه در آن مجالس با مشاهیر قاریان رادیو مانند استاد «مصطفى اسماعیل»، استاد «عبدالباسط محمد عبدالصمد»، استاد «حصرى» و غیره آشنا و همراه مىشدم.
غلوش میافزاید: از میان كسانى كه به مسجد حسینى مىآمدند استاد «محمد امین حماد»، مدیر رادیو در آن وقت بود، در آنجا حاضران به او گفتند استاد حماد، به راغب نیز كارتى بدهید تا بتواند به رادیو بیاید و تقاضانامه ملحق شدن به رادیو را پر كند، وی در همانجا به من كارتی را داد و گفت: فردا در دفتر من در ساختمان رادیو نزد من باش، من به مسجد امام حسین(ع) رفتم و شیخ «حلمى عرفه»، سرهنگ «صلاح الالفى» و سرهنگ «محمد الشماع» را دیدم و هر سه با من براى رفتن نزد مدیر رادیو موافقت كردند، مدیر رادیو نیز بهخاطر بودن آنها نسبت به من حسن استقبال را داشت و من در آنجا تقاضانامه ورود به رادیو را نوشتم.
استاد غلوش ماجرای پیوستن به رادیو را اینگونه ادامه میدهد: بنابر تاریخی كه برای گرفتن تست از من اعلام شده بود به رادیو رفتم، در آنجا میبایست نزد هیئت داوران امتحان میدادم، 160 قارى دیدم، آنها به من گفتند: تو نگهبان هستى؟ (من لباس سربازى به تن داشتم) من گفتم من هم همراه شما هستم و براى امتحان آمدهام، آنها تعجب كردند و بعضى از آنها نیز براى من آرزوى موفقیت كردند.
غلوش درباره چگونگی گرفتن امتحان قرائت برای ورود به رادیو اینگونه میگوید: هیئت داوران از دو قسمت تشكیل میشد، قسمتى براى صوت و دیگری براى قرائت قرآن، آنها به من گفتند از این قسمت بخوان «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسیئة فلا یجزى الا مثلها و هم لا یظلمون»، من نیز به لطف خدا موفق شدم آیاتی را كه به من داده شده بود به خوبی تلاوت كنم، اعضاء هیئت برایم درود فرستادند و مرا به محافظت از صدایم توصیه كردند.
استاد غلوش خاطره خود در پیوستن به رادیو را اینگونه خاتمه میدهد: از مدت سربازىام 20 روز مانده بود و من در صدد گرفتن گواهى پایان خدمت بودم و قبل از دو یا سه ماه انتظار معلوم شدن نتیجه را نداشتم، پس از گرفتن گواهى پایان خدمت به روستای برما برگشتم و با چیزى كه انتظار نداشتم مواجه شدم، اهل روستا استقبال غیر منتظرهاى از من كرده بودند، به آنها گفتم قضیه چیست؟ گفتند: مگر این خبر را نشنیدهاى؟ گفتم: كدام خبر؟ گفتند اسم و عكس تو با تیتر درشت در همه روزنامهها درج شده است، آنها مرا گروهبان قارى خطاب میكردند.
غلوش بیش از 30 سال متوالى براى قرائت كتاب روحبخش الهی به كشورهاى مختلف جهان از جمله كشورهای حاشیه خلیج فارس و به ویژه امارات و كویت و نیز جمهوری اسلامی ایران سفر كرد و به این نكته ایمان داشت كه این مأموریت و رسالت سنگینى است كه به نحو شایسته باید آن را ادا كرد.
غلوش را باید احیاگر فنون استاد مصطفی اسماعیل در تلاوت قرآن كریم دانست، وی با بهرهگیری از سبك استاد مصطفی اسماعیل توانست سبكی زیبا و منحصر به فرد برای خود برگزیند، سبكی كه البته با تمام ظرافتهای خود در بین قاریان جوان ما تا حدودی ناشناخته است.
غلوش البته به مانند قاریان متأخر كشور مصر علاقهای به مبسوطخوانی مقام بیات در ابتدای تلاوت ندارد، وی پس از خواندن چند فراز ابتدایی در مقام بیات به مقام رست منتقل میشود و پس از اجرای آن مقام آنگاه اسكلت تلاوت خود را پیریزی میكند.
تلاوت سوره احزاب او كه در ایران با زیبایی هرچه تمامتر اجرا شده است را میتوان به عنوان نماد و سمبل تلاوتها و نماینگر سبك وی در تلاوت قرآن دانست، تلاوتی كه در آن مقام صبا را با ظرافت فنی خاصی اجرا میكند.
غلوش از صدایی بم و با طنین بسیار زیبا برخوردار است و در تلاوتهای خود حتی تا دو اكتاو صوتی را به اجرا میگذارد، تحریرپذیری صدای او نیز کمکی شایان است برای زیباتر ساختن تلاوتهای او.
راغب مصطفی غلوش بعد انقلاب و در سال ۱۳۶۸ به ایران سفر کرد و بعدها نیز چندین بار به ایران آمد و اجراهای بسیاری هم داشت و حتی اذانی هم برای سیمای جمهوری اسلامی ایران خواند که هر ازگاه پخش میشود.
راغب مصطفی غلوش در سن ۷۷ سالگی و در روز پنج شنبه ۲۴ ربیعالثانی(۱۵ بهمن) در گذشت و در روستای خود به خاک سپرده شد.
نظر شما