ترك دوچرخهاش مينشيند و ركاب ميزند، كهكشان را در مينوردد، پس آن هنگام كه ميتواند يكبار ديگر به دور جناب خورشيد، بچرخد، وقت تبريك است. پس برايش جشن تولد ميگيرند. به او تبريك ميگويند. ميگويند عيد شده و يك سال گذشته.
البته ما آدمها قدري عجيب و فرصتطلب هستيم. تبريك زمين را، براي دل خودمان مصادره ميكنيم. بهخودمان تبريك ميگوييم. غافل از آنكه اين زمين بيچاره بوده كه به ما سواري داده و بدون آنكه كرايهاي بستاند ما را تا آن ور خورشيد برده و برگردانده. برايمان كاري كرده كه هر روز صبح خورشيد را در شرق مان و بعد از ظهر، غروب را در غربمان ببينيم.
آن وقت، ما خوش انصافها براي خودمان كارتپستال درست ميكنيم. عدس و جو را توي جورابي ريخته و به دور كوزهاي بدون لعاب و پر از آب ميپيچيم تا چمن برويانيم، تا 13روز بعد، كاردستي مان را در دل يك رودخانه سر به هوا رها كنيم. ماهيهاي قرمز را به اسارت تنگهاي بلور در ميآوريم تا هيجان شب عيدشان را قرض بگيريم.
البته اشكالي هم ندارد. اين كارها خب بهانهاي است براي خوبشدن، حتي اگر مصادرهاي باشد. زمين كه سالهاست دارد به ما ميبخشد، اين يكي هم رويش؛ او بزرگ است پس ناراحت نميشود اين دسترنجش را هم مال خودمان بدانيم.اما اين عيدها ميتواند بهانههاي بينظيري باشد براي خوب شدن.
براي لطيف شدن و براي بزرگ شدن. اينكه همديگر را ببينيم و ديدنهاي هم را به بازديدي پاسخ گوييم. ميشود قهرهاي يكساله و چندساله را با شاخه گلي ساده، كنار قرآن هفت سين، رخ در رخ آيينه به وادي رفاقت كشاند. ميشود سوءتفاهمهاي بچهگانه نسبت به خاله و دايي و زن برادر و همكار و همسايه را، با مقلب القلوب، به حال خوش تبديل كرد.
گفتهاند ملاقات خويشان و اقوام، عمر را ميافزايد، شايد چون آراممان ميكند و وادارمان ميكند به دوستداشتن. و زمين از هيچچيز به اندازه دوست داشتنهاي ما خوشحال نميشود. پس كاري كنيم زمين، باز برايمان بچرخد و سواريمان دهد.
نظر شما