بیتردید زندگی امام علی(ع) مقاطع گوناگونی را در بر میگیرد که پرداختن به آن در این جستار کوتاه مقدور نیست. بنابراین گرچه این مقاله به مناسبت بیست و یکم رمضان سالروز شهادت آن مولای پرهیز گاران به تیغ قشریگری و نادانی دین خارجانی چون ابن ملجم مرادی کتابت یافته است اما آن یگانه دوران که در محراب پرستش به زخم کین خونین شد و خود را به نزد خدای کعبه رستگار یافت در حقیقت به شدت عدلش جان داد.
راست قامتی و درستکرداری بیحد و حصری که امام در جنگ و صلح و سفر و حضر از خود پدیدار ساخت، همگی محصول دورهای است که امام(ع) خود آنرا زمان شکلگیری شخصیت خویش و تربیت خود به دست بزرگترین انسان تاریخ یعنی پیامبر اکرم(ص) میداند.
بدر و احد و خندق و خیبر و صفین و نهروان و آن همه بذر افشانی محبت و عدل که علی(ع) پس از آن کرد همه ریشه در این زمانه دارند. بنابراین این جستار نگاهی انداخته به این دوره از زندگی علی(ع) از نگاه علی(ع).
سیزدهم رجب سال سی ام عام الفیل زاده شدن فرزندی را به نظاره نشسته بود که مادرش به هنگام شدت یافتن درد زایمان در آستانه کعبه خداوند را اینگونه مخاطب قرار داده بود: «خداوندا به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شدهاند و نیز به سخن جدم ابراهیم سازنده این خانه ایمان راسخ دارم.
پروردگارا به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت و به حق کودکی که در رحم من است تولد این کودک را بر من آسان فرما.» فاطمه بنت اسد همسر ابوطالب، بزرگ بطحاء و رئیس قریش در این هنگام دیوارهای کعبه را میدید که چگونه از یکدیگر شکافته میشود و ندایی او را به داخل فرا میخواند و... ولادت کودکی که پس از آن علی نامیدندش در درون کعبه روی میدهد. (المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری /ج 3/ص483 ).
علی در جامعه ای قبیلهای دیده به جهان گشوده بود که از قضاء پدرش ریاست یکی از آن قبائل را برعهده داشت: قبیله قریش. او خود آن جامعه را اینگونه شرح میدهد: «آن هنگام شما ای مردم عرب بدترین آیین را برگزیده بودید و در بدترین سرای خزیده بودید. منزلگاهتان سنگستانهای نا هموار. همنشینتان گرزه مارهای زهر دار. آبتان تیره و ناگوار، خوراکتان گلو آزار. خون یکدیگر را ریزان. از خویشاوند بریده و گریزان. بتهاتان همه جا بر پا. پای تا سر آلوده به خطا و گناه.» (نهج البلاغه /خطبه 26 )
این خطا و گناه که امام اینجا از آن ذکری میآورد در جای دیگر به تصلب و حاکمیت ارزشهای قبیلهای حاکم بر ذهن آنان است. به هر روی این کودک را پیامبر (ص)از همان ابتدا همراه خویش گردانید و به تربیت او همت گماشت. شاید میاندیشید که در آینده ولی و یاور و وصی او خواهد بود.
این موقعیت که علی (ع) نزد پیامبر(ص) داشت گرچه بر کسی نا هویدا نبود اما امام سالها پس از آن و بر منبر جامع کوفه اینگونه آنرا بازگویه میکند: «شما میدانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است و خویشاوندیم با او در چه نسبت است. آنگاه که در کودکیام بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویش جا داد و مرا دربستر خود میخواباند چنانکه تنم را به تن خویش میسود و بوی خوش خود را به من میبویانید و گاه بود که چیزی را میجوید سپس آنرا به من میخورانید از من دروغی در گفتار نشنید و خطایی در کردار ندید.» (نهجالبلاغه /خطبه قاصعه )
پیامبر که خود در کودکی فرصت همراهی پدر و مادر را نیافته بود و با عموی خویش ابوطالب روزگار گذرانیده بود تا به استقلال رسیده بود در روزگار خشکسالی عم خویش را تنها نگذاشت و با عموی دیگر خویش عباس بن عبدالمطلب توافق کرد که هر یک فرزندی از ابوطالب را به سرپرستی ببرند پس عباس جعفر و پیامبر(ص) علی(ع) را به خانه برد. علی که تا آن هنگام نیز خود را همراه پیامبر میدید اکنون به خانه او و خدیجه قدم میگذارد: «به سان شتر بچهای در پی مادر در پی او بودم در سفر و حضر. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه ای بر پا میداشت و مرا به پیروی از آن میگماشت.»
پس از بعثت که در هیچ خانهای جز خانه محمد(ص) و خدیجه مسلمانی راه نیافته بود. او سومین مسلمان بود و نخستین مرد مسلمان. پیامبر(ص) که در سال ایامیرا به غار حراء میگذراند او را مناسب یافته بود تا یار غارش باشد و او میشنید آنچه پیامبر(ص) میشنید. «هر سال در حراء خلوت میگزید من او را میدیدم و جز من کسی او را نمیدید. روشنایی وحی و پیامبری را میدیدم و بوی نبوت را میشنیدم.» (نهج البلاغه /خطبه 187)
این نزدیکی تا به آنجا رسید که علی صدای وحی رانیز میشنید و نیز صدای در ماندگی شیطان را: «هنگامی که وحی بر او (ص ) فرود آمد آوای شیطان را شنیدم، گفتم : ای فرستاده خدا این آوا چیست ؟ گفت: این شیطان است که از آن که او را نپرستید نومید و نگران است. همانا تو میشنوی آنچه من میشنوم و میبینی آنچه من میبینم جز اینکه تو پیامبر نیستی و وزیری.بر راه خیر میروی و مومنان را امیری.» (نهج البلاغه /خطبه 192)
اگر صحت گفتار طبری را پذیرا باشیم، آن چنان که پیش از او نیز ابن ماجه قزوینی در سنن خود بر اعتبار آن تاکید نهاده است که امیر المومنین(ع) میگوید: «من بنده خدا و برادر پیامبر و صدیق بزرگم. این سخن را پس از من جز دروغگوی افتراساز نمیگوید. من با رسول خدا هفت سال پیش ازمردم نماز گزاردهام و اولین کسی هستم که با او نماز گزاردم.»
باید بپذیریم که علی(ع) از 3 سالگی همراه پیامبر(ص) بوده است؛ چرا که آغاز دعوت پنهان پیامبر(ص) پس از برانگیختگی او بوده است بنابراین اگر امام را متولد سال سی ام عام الفیل بدانیم 7 سال پیش از بعثت سال سی و سوم عام الفیل را به عنوان سالی نشان میدهد که علی(ع) با پیامبر(ص) نماز گزارده است. داستان عفیف کندی نیز که طبری آن را برای تایید این نقل به تاریخ خویش اضافه کرده است تاکید دیگری است بر آن روایت. عفیف میگوید: «در یکی از روزها برای خرید لباس و عطر وارد مکه شدم و در مسجد الحرام در کنار عباس بن عبدالمطلب نشستم.
وقتی که خورشید به اوج بلندی رسید ناگهان دیدم مردی آمد و نگاهی به آسمان کرد و سپس رو به کعبه ایستاد. چیزی نگذشت که نوجوانی به وی ملحق شد و در سمت راست او ایستاد. سپس زنی وارد مسجد شد و پشت سر آن2 قرار گرفت. آنگاه هر 3 مشغول عبادت و نماز شدند من از دیدن این منظره که در میان بت پرستان مکه3 نفر حساب خود را از جامعه جدا کرده و خدایی جز خدای مردم مکه میپرستند در شگفت ماندم.
رو به عباس کرده و گفتم: «امر عظیم» او نیز همین جمله را تکرار کرد و سپس افزود: آیا این3 نفر را میشناسی؟ گفتم: نه. گفت: نخستین کسی که وارد شد و جلو تر از 2نفر دیگر ایستاد برادر زاده من محمد بن عبدالله است و دومین نفر برادر زاده دیگر من علیابنابی طالب است و سومین شخص همسر محمد است. او مدعی است که آیین وی از جانب خداوند بر او نازل شده است و اکنون در زیر آسمان خدا کسی جز این 3 از این دین پیروی نمیکند.
حادثه دیگر که در دوران کودکی و نوجوانی امام(ع) رخ داده است، رویداد یومالدار است که پیامبر به دستور خداوند که چنین به وی فرمان داده بود: «و انذر عشیرتک الاقربین و اخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین فان|عصوک فقل انی بریء مما تعملون» (شعراء /214-216 ) : «بستگان نزدیک خود را از عذاب الهی بیم ده و پر و بال پر مهر و محبت خود را بر سر افراد با ایمان بگشا و اگر با تو از مدار مخالفت وارد شدند بگو من از کارهای بد شما بیزارم.»
بستگان خویش را به مهمانی فرا میخواند و از آنان یاری میجوید: چه کس از شما مرا یاری میدهد تا برادر و وصی و جانشین من باشد.
این سخن3 بار تکرار میشود اما در هر مرتبه جز نوجوانی 13 ساله که علی نام دارد بر نمیخیزد و به پیامبر(ص) دست بیعت نمیدهد. اسکافی از معتزلیان متاخر بغداد و استاد ابن ابی الحدید در کتاب «النقص علی العثمانیه» این گونه حادثه را مورد پرسش قرار میدهد: «کسانی که میگفتند ایمان امام در دوران کودکی بوده است.؛ دورانی که کودک در آن به درستی خوب و بد را تشخصیص نمیدهد. درباره این سند تاریخ که در آن تردید رواداشته نمیشود چه میگویند؟
آیا ممکن است پیامبر رنج پختن غذای جمعیت زیادی را بر دوش کودکی بگذارد؟ یا به کودکی خرد سال فرمان دهد که آنان را برای ضیافت دعوت کند؟ آیا صحیح است پیامبر کودک نابالغی را راز دار نبوت بداند و دست در دست او بگذارد و او را برادر و وصی و خلیفه خود در میان مردم معرفی کند؟ مسلما خیر.
بلکه باید گفت علی(ع) در آن روز از لحاظ قدرت جسمیو رشد فکری به حدی رسیده بود که برای همه این کارها شایستگی داشت، لذا این کودک هیچگاه با کودکان دیگر انس نگرفت و در جرگه آنان وارد نشد و با آنان به بازی نپرداخت بلکه از لحظهای که دست پیمان خدمت و فداکاری به سوی رسول خدا دراز کرد در تصمیم خود راسخ بود و پیوسته گفتار خود را با کردار توأم میساخت و در تمام مراحل انیس پیامبر بود.
او نه تنها در آن مجلس اولین کسی بود که ایمان خود را نسبت به رسالت پیامبر ابراز داشت بلکه هنگامیکه سران قریش از پیامبر خواستند که برای اثبات صدق گفتار خویش و گواه ارتباطش با خدا معجزه ای بیاورد علی در آن هنگام نیز یگانه فردی بود که ایمان خود را در برابر انکار دیگران ابراز داشت.»
امام خود حادثه یوم الدار را که در آن پیامبر نزدیکان خویش را به ایمان به خدا و سخنانش فرا خوانده بود این گونه شرح میدهد: «و من با او بودم، آن هنگام که مهتران قریش نزد او آمدند و گفتند: ای محمد تو دعوی کاری بزرگ میکنی که نه پدرانت چنان دعوی داشتند نه کسی از خاندانت.
ما چیزی را از تو میخواهیم اگر آن را پذیرفتی و به ما نمایاندی میدانیم تو پیامبر و فرستادهای و گرنه میدانیم جادوگری دروغگویی.» گفت: «چه میخواهید؟» گفتند: «این درخت را برای ما بخوان تا با رگ و ریشه بر آید و پیش تو در آید.» گفت (ص): «خدا به هر چیز تواناست اگر خدا برای شما چنین کرد، میگروید و به حق گواهی میدهید؟»
گفتند: «آری.» گفت: «من آنچه را میخواهید به شما نشان خواهم داد و من میدانم شما به راه خیر باز نمیگردید...» پس گفت: «ای درخت اگر به خدا و روز رستاخیز گرویده ای و میدانی من فرستاده خدایم با رگ و ریشه از جای بر آی و پیش روی من در آی به فرمان خدای.» پس به خدایی که او را به راستی برانگیخت رگ و ریشه درخت از هم گسیخت و از جای بر آمد. بانگی سخت کنان و چون پرندگان پرزنان تا پیش روی رسول خدا (ص) بیامد و شاخه فرازین خود را بر رسول خدا گستراند و یکی از شاخههایش را بر دوش من آورد و من درسوی راست او بودم. پس چون آنان این معجزه را دیدند از روی برتری جویی و گردنکشی گفتند: «بگو تا نیم آن نزد تو آید و نیم دیگر بر جای ماند.»
پس او درخت را چنین فرمان داد و نیم آن رو سوی او نهاد پیش آمدنی سخت شگفت آور و با بانگی هر چه سخت تر. چنانکه میخواست خود را به رسول خدا بپیچد. پس آنان از روی ناسپاسی و سرکشی گفتند: «این نیم بفرما تا نزد نیم خود باز رود چنانکه بود.» و او درخت چنان فرمود. پس درخت باز گردید و من گفتم: «لا اله الا الله. ای فرستاده خدا من نخستین کسی هستم که به تو گروید و نخستین کس که اقرار کرد که درخت آنچه را فرمودی به فرمان خدا بر جای آورد.
تا پیامبری تو را گواهی دهد و گفته تو را بزرگ دارد.» پس آنان گفتند: «نه! که ساحری است دروغگو. شگفت جادوگری است، و چه آسان است کار او و چه کسی تو را در کارت تصدیق کند جز او، و منظورشان من بو د.» ( نهج البلاغه /خطبه 192)
این دوره از زندگی امام علی(ع) با هجرت پیامبر(ص) به مدینه پایان میپذیرد. اما بسیار شگفتانگیز است که امام در این آخرین رویداد نیز همراه پیامبر است و از آن سهمیمیبرد. زمینه خروج پیامبر(ص) از مکه را توطئه سران قریش که منافع خویش را در حضور محمد امین(ص) در خطر میدیدند فراهم آورد. آنان تصمیم گرفتند تا همه قبائل در این جنایت یعنی قتل پیامبر سهم برند و اینگونه از تیغ انتقام قبیله ای که محمد(ص) بدان انتماء میبرد خلاصی یابند.
نادانان و حق گریزان چون پردههای تیره شب به کنار رفت و صبح صادق سینه افق شکافت با شمشیرهای برهنه به خانهای هجوم بردند که پیامبر(ص) سر شب از آن به گونهای معجزه آسا خارج گردیده و علی(ع) را در بستر خویش خوابانیده بود. چون وارد خانه شدند و روی انداز از جسمیکه گمان میبردند پیامبر(ص) در زیر آن پنهان شده، به کناری زدند در حالی که خشم و کین وجودشان را گرفته بود به علی گفتند: پیامبر کجاست؟ و او که در یای آرامش بود، پاسخ گفت: مگر او را به من سپرده بودید که از منش میخواهید؟ پس از آن علی(ع) را با خشم اندکی عتاب کردند و او را کشان کشان به مسجدالحرام بردند اما پس از آن او را آزاد کردند. (تاریخ طبری /ج2/ص97)
هرچند برخی تلا ش میکنند تا از ارزش اقدام علی(ع) بکاهند و آن را مبتنی بر پیش گویی پیامبر(ص) که گفته بود تو را نخواهند کشت و بعد از آن به من ملحق میشوی ، بیمقدار جلوه دهند اما این حادثه علاوه بر اینکه ایمان استوار علی(ع) به سخنان پیامبر(ص) را نشان میدهد مهر تایید و تکریم قرآن را نیز با خود همراه دارد؛ ایمانی که از تربیت پیامبری چون محمد(ص) و الگویی که او به علی(ع) ارائه داده بود منشاء میگیرد.
«و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رووف بالعباد.» ( بقره /207) برخی از مردم هستند که جان خود را برا ی تحصیل رضای خداوند از دست میدهند و خداوند بر بندگان خود رئوف و مهربان است.