در بخش كميت مشكل مديريتي است كه در جاي ديگر ميتوان به آن پرداخت اما در بخش كيفيت فيلمهاي دفاعمقدس، آثار توليدي مضاميني را دربرميگيرد كه مورد اقبال مخاطب نيست. براي حل اين مشكل بايد كليشههاي مرسوم حوزه سينماي دفاعمقدس شكسته شود و فيلمساز رويكردي تازه داشته باشد اما ورود همراه با نوآوري هم نيازمند شناختن سينما و قواعد آن است. فيلمساز نبايد سينما را دستكم بگيرد و اساسا نميتوان با سينما شوخي كرد.
بيتوجهي به قواعد در سينماي امروز محكوم به شكست است. سيدجلال دهقاني اشكذري در «دلبري» سعي كرده است دست به خلاقيت بزند. با اينكه فيلم مشابه خارجي هم دارد اما فيلمساز بايد تلاش ميكرد آن را به يك فيلم سينمايي مناسب نمايش روي پرده تبديل كند.
فيلمهايي چون دلبري كه ميزانسنهاي تئاتري دارند، بايد قصه و فيلمنامه پركشش داشته باشند تا مخاطب را 90دقيقه با خود همراه كنند اما دلبري فاقد يك متن قوي براي سينماست. فيلم تنها شروع دارد اما ميانه و پايان ندارد و علت آن نبود يك قصه منسجم است.
مشكل اصلي دلبري به فيلمنامه بازميگردد. اين فيلمنامهها متكي به بازيگرند و به همين دليل بازيگر بايد از عهده نقش بربيايد. هنگامه قاضياني در نقش همسر يك جانباز زياد تلاش ميكند اما اين تلاش براي دلبري و ميزانسنهاي آن كافي نيست. مخاطب وقتي به تماشاي فيلم مينشيند، تنها 20دقيقه اول با آن درگير ميشود. دلبري فاقد شخصيت است و قهرمانها خوب پردازش نشدهاند.
شخصيت اول دلبري يك جانباز است و دوربين از نگاه او با تماشاگر ارتباط برقرار ميكند اما نوع حركت دوربين و بازي قاضياني نميتواند تماشاگر سينما را در 90دقيقه درگير خود كند. تماشاگر هم هيچ همذاتپندارياي با شخصيتهاي فيلم ندارد و ميان ديگر بازيگران فيلم هم انسجام و هماهنگي ديده نميشود. فيلم سينمايي دلبري بعد از «خانهاي كنار ابرها» كه تجربه اول دهقاني بود، ميتوانست يك فيلم كوتاه خوب باشد.
نظر شما