همشهری آنلاین: جشنواره کن، ریاست مجلس و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله روزنامه‌های شنبه-۸ خرداد- جای گرفتند.

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله‌اش با تيتر«چرا خودزني مي‌كنيم؟»نوشت:روزنامه اعتماد، ۸ خرداد

يكي از صاحب‌نظران اجتماعي سال‌ها پيش گفته بود كه ما ايرانيان مردم خودويرانگري هستيم. در واقع نيازي نيست ديگران ما را تخريب و ويران كنند، خودمان در اين كار خبره هستيم. البته قصد او از بيان چنين گزاره‌اي توجه دادن ما به وجود چنين ويژگي منفي در جامعه بود. اكنون مصداق روشن آن را در نقد و حتي رد اقدام پسنديده شهرداري در نصب تابلوهاي موزه‌اي تحت عنوان «نگارخانه‌اي به وسعت شهر» مي‌بينيم؛ اقدامي كه صداي مخالفت با آن از داخل برخي نيروهاي منتسب به نهادهاي گوناگون شنيده مي‌شود. توجه كنيم، بحث بر سر اين نيست كه شهرداري كارهاي مشكل‌دار يا قابل انتقادي انجام نمي‌دهد، اتفاقا ما نيز مثل ساير رسانه‌ها كه متعهد به حقوق مردم باشند، اظهارات و عملكردهاي شهرداري را نقد مي‌كنيم، ولي نقد به معناي ضديت و دشمني نيست و هر جا هم كه ديديم اقدام درستي انجام مي‌شود به همان نسبت وظيفه داريم كه از آن دفاع كنيم.

متاسفانه پس از آغاز طرح نگارخانه‌اي به وسعت شهر از سوي سازمان زيباسازي هجمه‌اي عليه آن آغاز شد. اگرچه رييس محترم شوراي شهر و اكثريت قاطع شورا اعم از اصلاح‌طلب يا اصولگرا از اين اقدام دفاع كردند، ولي سكوت در برابر اين هجمه‌ها به نفع جامعه نيست، به ويژه آنكه مي‌بينيم برخي خبرگزاري‌ها كه قبلا اخبار مثبت از اين اقدام منتشر كرده‌اند، پس از اين هجوم، اخبار مثبت و قبلي را از خروجي خود حذف كرده‌اند! در چنين شرايطي مي‌توانيم حدس بزنيم كه مساله بيش از آنكه ارزشي و فرهنگي باشد، از معادلات پشت پرده تاثير مي‌گيرد.

همه مي‌دانند كه شهر تهران از نظر فضاي عمومي و   چشم‌اندازهاي بصري درون‌شهري داراي كاستي‌هاي زيادي است. تهران بيش از آنكه شهر زندگي شده باشد، شهر كار و كسب درآمد شده است و همين امر اثرات منفي بر روحيه و روان ساكنان آن ايجاد مي‌كند. از آلودگي هوا و ترافيك گرفته تا بي‌نظمي‌هاي ناشي از رانندگي يا عدم توجه به مقررات و شرايط رفت‌وآمد در پياده‌روها يا مكان‌هاي عمومي، يا وجود ساختمان‌هاي بدقواره، يا آلودگي‌هاي صوتي ناشي از ساخت‌وسازهاي تمام نشدني، همه و همه زندگي در شهر را بيش از حد سخت كرده است. به طور طبيعي شهرداري نيز كوشش‌هايي براي جبران اين ضعف‌ها انجام داده است.

برخي از اين اقدامات عادي و مرسوم است، ولي برخي ديگر نيز ابتكاري است و اثرگذاري بيشتري دارد. ايجاد نگارخانه‌اي به وسعت شهر در سال گذشته و سپس اقدام مشابه براي آموزش رفتارهاي تامين‌كننده سلامتي شهروندان در زمستان سال گذشته از اين نمونه‌اند كه نه تنها در داخل كشور از سوي قاطبه مردم با استقبال روبه‌رو شد و انعكاس اين استقبال را در رسانه‌ها مي‌ديديم، بلكه در سطح رسانه‌هاي بين‌المللي نيز به عنوان اقدامي ابتكاري شناخته شد، و در نهايت حسي جديد از زندگي در شهر تهران ايجاد كرد و نگاه به شهرداري و مديريت شهري را نيز تلطيف و دگرگون كرد. مردم حس كردند شهرداري فقط پي كسب درآمد نيست، بلكه در مقام ارايه خدمات و به ويژه خدمات فرهنگي نيز هست. اتفاقي كه در اين دوره از برنامه ‌نگارخانه‌اي به وسعت شهر رخ داد تقارن آن با دو مناسبت ايام شعبانيه و نيز سالروز آزادي خرمشهر بود و لذا مخالفان اين طرح با سنگر گرفتن پشت اين دو مناسبت و ذكر اين نكته كه نگارخانه اين دو رويداد را تحت شعاع قرار داده است، به نقد اين رويداد مهم فرهنگي پرداختند.

در اين مورد ذكر دو نكته مهم است. فرض كنيم انتقاد مذكور وارد باشد. خوب اين دليل نمي‌شود كه كل كار را زير سوال ببريم. مي‌توان درخواست كرد تا حدي كه ممكن است جبران يا براي سال‌هاي آينده به اين نوع تقارن‌ها توجه شود. به علاوه شهرداري كه از نيروهاي اصولگرا و ارزشي مورد نظر منتقدان هستند، حتما به اين انتقادات توجه خواهد كرد و اين طبيعت كارهاي مشابه است كه مي‌توان از آن درس گرفت و ايرادات را رفع كرد. ولي نكته مهم اين است كه اصل اين انتقاد نيز وارد نيست. زيرا نوعي تقابل ميان اين دو روز و يادآوري آن با تابلوهاي فرهنگي ايجاد مي‌كند، در حالي كه در ذهن مردم اصولا چنين تقابلي وجود ندارد. اعياد شعبانيه از طريق برنامه‌هاي ديگر در سطح وسيع در جامعه ديده شد. آزادي خرمشهر نيز تحت تاثير اين رويداد قرار نداشت. فرض كنيم كه به جاي اين تابلوها همان تبليغات هميشگي كالاهاي خارجي بود. آيا كسي آنها را موجب بي‌توجهي به سالروز فتح خرمشهر معرفي مي‌كرد؟ قطعا خير، زيرا اين دو مساله جايگزين يكديگر نيستند. افراد مخالف چون در پي مخالفت بوده‌اند، يا انتظار داشتند كه همه تابلوها براي اين دو موضوع اختصاص يابد، چنين برداشتي دارند، در حالي كه اصولا افزايش اين تابلوها در بسياري از موارد ضدتبليغ است و ممكن است در ذهن بيننده اثر منفي بگذارد. اتفاقا تداخل داشتن تابلوهاي اين مناسبت‌ها با تابلوهاي نگارخانه اثرگذاري بيشتري براي آنها ايجاد مي‌كند. تهاجم به اين برنامه و ايجاد دوگانگي ميان ارزش‌هاي دفاع مقدس و مذهبي با نگارخانه به وسعت يك شهر ضررش آشكارتر از آن است كه ناديده گرفته شود. فراموش نشود كه مطابق مطالعات و مشاهدات مردم تهران در حد بسيار بالايي از نگارخانه سال گذشته استقبال كردند بنابر اين تهاجم غيرمنطقي به چنين برنامه موفقي چيزي جز يك خودزني ملي نيست.

  • «حیل» دموکراتیک

احمد غلامی . سردبیر روزنامه شرق در ستون سرمقاله اين روزنامه نوشت:روزنامه شرق، ۸ خرداد

سیدحسن خمینی در مسیری گام برمی‌دارد که او را به جایگاه پرسشگری و صیانت از گذشته می‌کشاند. البته اینک مسیر او بیش از آن‌که معطوف به پرسشگری و روشنگری باشد، صیانت از آرمان‌های انقلاب در برابر تحریف‌های منفعت‌طلبانه است. سخنان اخیر او که تکرار دغدغه‌های گذشته‌اش در قالبی فقاهتی است، نشان‌ می‌دهد که در این راه ثابت‌قدم است. اما مقصد نهایی او صیانت از گذشته نیست. مسیری که  سیدحسن خمینی برگزیده، ناگزیر او را به‌سمت پرسشگری از گذشته و روشنگریِ ضمن حفظ مبانی تغییرناپذیر اسلامیت و جمهوریت  سوق می‌دهد. سیدحسن خمینی ظرفیت و آمادگی این حرکت استراتژیک را دارد. او با کناره‌گیری ناخواسته از انتخابات مجلس خبرگان نشان داد شرکت در هر کنش دموکراتیک الزاما منجر به شأنی دموکراتیک نخواهد شد، گرچه برخی توانسته‌اند از مسیری دموکراتیک بر صدر بنشینند.

سیدحسن خمینی به‌دنبال خلق سیاست است. برای همین به «حیل» دموکراتیک تن نمی‌دهد و این کار ساده‌ای نیست. اگر به‌طور قراردادی بین سه مفهوم دموکراسی، نادموکراسی، و ضددموکراسی تمایز قائل شویم، مراد از «حیل دموکراتیک»، مجموعه‌ روحیاتی است که به هیچ‌ وجه ضددموکراتیک نیست، اما نادموکراسی را در دموکراسی ادغام می‌کند. برای مثال یک قسم از قدیمی‌ترین «حیل دموکراتیک»، همان چیزی است که افلاطون در کتاب «جمهور» به «عدم حجیت» تعبیر می‌کند. به‌بیان دیگر، می‌توان باب‌طبع اکثریت رأی‌دهندگان، وعده توزیع کرد و بعد از انتخاب‌شدن، تغییر موضع داد یا برنامه‌ای متفاوت از وعده‌ها در پیش گرفت.  غالب اصلاح‌طلبان تاکنون این قسمِ حیل را در سیاست به‌کار نبسته‌اند.

«حیلی» که می‌توانست آنها را در منظومه قدرت نگاه دارد و ناگزیر با کسانی خویشاوندشان کند که در طرز تفکر هیچ خویشاوندی و قرابتی‌ ندارند. مرزبندی با علی لاریجانی در این استراتژی قابل فهم و تبیین است. علی لاریجانی تنها متعلق به خودش نیست. او اینک در جایگاهی نمادین نشسته است، متعلق به جریانی که اینک در انتظار ادای دینِ لاریجانی است تا آنها را در این بزنگاه تاریخی از تنهایی رها سازد. اصولگرایان تندرو اگر می‌دانستند کارشان به اینجا می‌کشد، بی‌محابا به آتش نمی‌زدند. البته جوهر سیاست تلخ است و تلخ‌تر آن‌که لاریجانی توأمان حامی و برخوردار از حمایت کسانی است که در جریحه‌دارکردن غرورش دست به هر کاری زدند. از برهم‌زدن سخنرانی‌اش گرفته تا پایین‌آوردن آرای او در قم.

 علی لاریجانی بهتر از هرکسی می‌داند دوره کارش در مجلس تمام شده و با ریاست مجددش باید خود را تکرار کند و بعید است ترکیب این مجلس به او فرصت بدعت در سیاست بدهد تا او امکان نقد گذشته را بیابد. این‌دست رفتارها، آن‌هم از سوی افرادی که در قدرت بوده‌اند چندان سابقه‌ای نداشته است. پس دوباره‌نشینی بر کرسی ریاست با حامیان آزمون‌داده، ارزش افزوده‌ای ندارد. او رافع مصائب جمع و جریانی می‌شود که نشان داده‌اند اگر پایش بیفتد در تخریبش بی‌باکند. مسئله اما،  لاریجانی و حامیانش نیست. آنها تکرار مکرر نوعی سیاست‌اند. مسئله اینک، لاریجانی و اصلاح‌طلبان‌اند. حمایت برخی از اصلاح‌طلبان از لاریجانی، ذات تفکر اصلاح‌طلبی را مخدوش می‌کند. حیلِ دموکراتیک با مانیفست اصلاح‌طلبی که مهم‌ترین رسالتش نقد بی‌رحمانه گذشته و روشنگری وضعیت موجود است، سر ناسازگاری دارد.

 اصلاحات یعنی تغییر، تغییر رو به آینده. سیاست واقعی زمانی شکل می‌گیرد که باور به توان تأویل و بازآفرینی گذشته وجود داشته باشد. در انتقاد به عملکردها و به نقدکشیدن آنها و آشوبناک‌کردن گذشته است که سیاستی تازه رخ عیان می‌کند. گذشته صلب نیست. برای تحول‌طلبان، گذشته در قدرت صلب و منجمد نمی‌شود. برای تغییر در آینده باید گذشته را تغییر داد. اگر علی لاریجانی - چه با حمایت اصلاح‌طلبان و چه بدون حمایت آنها- رئیس شود آیا قادر به تغییر گذشته است؟ پس فارغ از تعارف‌های سیاسی، مرزبندی جدی بین تفکر او و اصلاح‌طلبان وجود دارد. کسانی که این مرزبندی‌های فکری را نادیده می‌گیرند و آن را به مصافحه‌های رفاقتی در صحن مجلس تقلیل می‌دهند، نگاهی ابزاری به اصلاحات و حتی لاریجانی دارند. با این نگاه نه می‌شود سیاستی خلق کرد، نه گذشته‌ای را تغییر داد و نه آینده‌ای ساخت. محمدرضا عارف نیز از این قاعده مستثنا نیست. چه رئیس مجلس باشد چه نباشد باید در قامت اصلاح‌طلب ظاهر شود و از منویات اصلاح‌طلبی دفاع کند. پرسشگری از گذشته و روشنگری در حال. اینها نکاتی استراتژیک است که معامله بر سر آنها مفهوم واقعی اصلاحات را تهی از معنا می کند. این از نادر فرصت‌هایی است که با نامزدی عارف به اصلاح‌طلبان روی کرده است. آنها در پیش چشم مردم در موقعیتی برد- برد قرار دارند. عارف منتخب اول تهران است که شأنی دموکراتیک دارد و اگر با شیوه‌ای دموکراتیک، و نه با «حیل» دموکراتیک بر صدر نشیند، اصلاحات گام‌های جدی و بلندی برخواهد داشت.

  • فلوجه، رقه، عملیات‌های توافقی

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:روزنامه کیهان، ۸ خرداد

 روز دوشنبه گذشته با دستور حیدر‌العبادی نخست‌وزیر عراق دستور آزادسازی فلوجه صادر شد و در پی آن از 3 نقطه شرقی، جنوبی و شمالی این شهر یگان‌های نظامی و شبه‌نظامی مردمی به سمت فلوجه به حرکت درآمدند. همزمان با آن خبرهایی منتشر شد که نشان می‌داد در بحث آزادسازی فلوجه توافقی هم در دو طرف جبهه پدید آمده است! سفیر عربستان در دیدار با وزیر دفاع عراق از طرف فرماندهی داعش قول داد، که فلوجه را تحت شرایطی ترک گوید متقابلا مقامات نظامی دولت العبادی پذیرفته‌اند که عملیات آزادسازی فلوجه را با رعایت شرایط خاصی که داعش تعیین کرده است، دنبال نمایند.

همزمان با این بحث، گفته می‌شود، عملیات در شمال استان رقه در هماهنگی بین آمریکا و کردها و در واقع با محوریت فرماندهی آمریکایی و عملیاتی کردها به نام آزادسازی این شهر جریان پیدا کرده و این در حالی است که کردهای سوریه آنقدر توانایی ندارند که بدون یک طرح حساب شده نظیر آنچه در عراق به آن اشاره شد، در رقه وارد عملیات علیه داعش بشوند. در خصوص این دو عملیات و مسایل مرتبط با آن، نکات زیر حائز اهمیت می‌باشند:

1- در عراق در پرونده، مقابله با داعش، دو نوع اقدام، تجربه شده است، اقدام از نوع آنچه جبهه مقاومت با محوریت «حشد شعبی» در آزادسازی استان‌های بابل، صلاح‌الدین، کرکوک و دیالی انجام داد و اقدام از نوع آنچه با محوریت نیروی هوایی آمریکا در آزادسازی رمادی مرکز استان الانبار انجام شد. عملیات نوع اول عملیاتی بود که بر مبنای شناسایی دقیق محل استقرار داعش انجام می‌شد و همان نقطه زیر آتش قرار می‌گرفت و سپس به آن نقطه هجوم می‌شد و پاکسازی صورت می‌گرفت، در این نوع از عملیات سطح تخریب منازل و... و نیز سطح آسیب‌ انسانی مردم و نیروهای عمل‌کننده، حداقل بود. با این نوع عملیات دستکم چهار استان عراق به طور کامل پاکسازی شد و مردم توانستند به خانه‌های خود بازگردند.

عملیات نوع دوم که در رمادی به اجرا درآمد، عملیات بمباران بسیار سنگین و تبدیل کردن شهر به تل خاک است به گونه‌ای که هیچ جنبنده‌ای در منطقه عملیاتی زنده باقی نمی‌ماند. در این نوع از عملیات تلفات نیروی عمل‌کننده به صفر نزدیک می‌شود و خسارات و تلفات مردمی به 100 درصد می‌رسد. از این رو آمریکایی‌ها بعد از عملیات رمادی نتوانستند روی «شهری آزاد شده» مانور کنند چرا که آبادی باقی نمانده بود.

2- در نتیجه عملیات از نوع اول و از نوع دوم، داعشی‌ها متوجه شدند که قادر به حفظ مناطق تحت اشغالشان در جاهایی که مورد حمله قرار می‌گیرند، نخواهند بود. از این رو در ماه‌های گذشته از یک سو از توان مقاومت داعش تا حد زیادی کاسته شده و از سوی دیگر اختلاف در سطوح فرماندهی افزایش یافته است. این در حالی است که از زمانی که داعش در محدوده شمال غربی عراق و شمال شرقی سوریه متوقف شد و به یک مرحله ثبات رسید با توجه به فاصله این دو محدوده از پایتخت‌های عراق و سوریه، اولویت برخورد فوری با داعش برای دولت‌های بغداد و دمشق کنار رفت چرا که در واقع در تعبیر نظامی، موضوع از «بحران» به «مشکل» تقلیل یافته بود. در این میان اما، داعش بنا به دلایلی به اولویت آمریکا تبدیل شد! اما چگونه؟

3- حزب دمکرات آمریکا تا انتخابات آبان‌ماه آتی ریاست‌جمهوری فرصت دارد تا از «پیروزی بر داعش» به عنوان یک برگ برنده استفاده کند. در بحث مبارزه با تروریزم این سؤال وجود دارد که خب به فرض آن که پیدایی تروریزم هیچ ربطی به طراحی سیستم اطلاعاتی آمریکا ندارد و به فرض که بقاء این گروه تکفیری هم ارتباطی با پشتیبانی‌های لجستیک آمریکا ندارد، بالاخره شعار مبارزه با تروریزم که یک شعار آمریکایی است، دولت اوباما برای کاهش قدرت تروریزم در عراق و سوریه چه کار کرده است؟ در بحث تروریزم در سوریه و عراق ما با دو جریان بالنسبه قدرتمند و بالنسبه ضعیف‌تر مواجه هستیم. جریان قدرتمندتر، «جبهه‌النصره» است که در حال حاضر بخش‌هایی از 4 استان حلب، درعا، سویدا و قنیطره و کامل استان ادلب را در اختیار دارد و البته علیرغم تلاش زیاد، نتوانسته این بخش‌ها را به یکدیگر متصل و مرتبط گردانیده و از آن یک منطقه انحصاری پدید آورد. این جریان که البته فقط مربوط به سوریه است از نظر حجم و کیفیت و سطح بومی بسیار برتر از داعش ظاهر شده است. جبهه النصره دهها گروه فعال را در مناطق مختلف و با نام‌هایی متفاوت- احرارالشام، فتح‌الاسلام، جیش‌الفتح، جیش‌‌الاسلام، فیلق دمشق و...- پدیدآورده و از نظر نوع معاشرت با مردم، به گونه‌ای رفتار کرده که از پشتیبانی نسبی مردمی در این مناطق برخوردار است بنابراین مقابله با چنین گروهی برای آمریکا کارآسانی نیست.

از آن سو یک داعشی وجود دارد که تکثیر نشده همه داعش همین است که در سازمان رسمی آن به چشم می‌خورد، اکثریت نیروهایش غیربومی‌اند و در میان آنان اتباع اروپایی بیش از اتباع آسیایی است البته حدود یک سوم از نیروهای آن بومی هستند که در کادرهای فرماندهی قرار نمی‌گیرند. داعش در عین حال برخلاف جبهه‌ًْالنصره دو نقطه ضعف بزرگ هم دارد؛ وجود صدها عنصر بعثی عراقی در راس داعش این سازمان را به سازمانی لائیک نامبردار کرده است و سیطره رژیم سعودی و ترکیه بر آن. با این وصف راهکار اوباما برای اثبات نتیجه‌بخش بودن سیاست موسوم به «مهار تروریزم» کاملا مشخص است. آمریکا نباید به جبهه‌ًْالنصره و ده‌ها شاخه آن کاری داشته باشد چرا که به جایی نمی‌رسد پس باید روی داعش و لولاهای آن یعنی بعثی‌ها، دلارهای سعودی و اطلاعات ترکیه متمرکز شود و از طریق «باطن توافق» و «ظاهر عملیات نظامی» نشان دهد که شاخ تروریزم را در سوریه و عراق شکسته است! عملیات این روزهای رقه از این منظر قابل تحلیل و ارزیابی است.

4- براساس آنچه گفته شد حدود دو هفته پیش سفیر عربستان در دیدار با وزیر دفاع عراق قول داد که اگر نیروهای ارتشی و شعبی عراق بپذیرند که به نیروهای داعش آسیب‌ نرسد، از طرف داعش قول می‌دهد که در برابر عملیات ارتش چندان مقاومت نکند. در این مذاکرات دو طرف توافق کردند که حجم آتش عملیات نیروهای نظامی و شبه نظامی عراق از سه کیلومتر فراتر نرود تا داعش بتواند به مرور مناطق را برای تحویل آماده نماید.

بر این اساس از روز دوشنبه که عملیات نظامی از سه محور غرب، جنوب و شمال به سمت فلوجه آغاز و دست کم 30 روستا آزاد شده است اثر چندانی از مقاومت جدی داعشی‌ها به چشم نمی‌خورد و دقیقا از همین رو حیدرالعبادی اعلام کرده است که نیروهای دولتی طی دو روز آینده بر فلوجه مسلط خواهند شد. این در حالی است که شهر فلوجه که از مرکز استان یعنی  رمادی بزرگتر است، طی 13 سال گذشته اصلی‌ترین نقطه تجهیز تروریزم بود و ارتش آمریکا علی‌رغم آنکه در همین نقطه چند هزار نفر تلفات داد، به جایی نرسید و ارتش عراق نیز طی بیش از ده عملیات شکست خورد.  حال چطور به حرکت درآمده  و با اطمینان از یکسره شدن کار داعش در فلوجه سخن می‌گوید!

در سوریه نیز موضوع با همین کیفیت و البته با مختصاتی دیگر به اجرا درآمده است کردهای سوریه به رهبری صالح مسلم که جریان ضعیفی هستند و نتوانستند در آزادسازی عین‌العرب یا همان «کوبانی» نقشی به عهده بگیرند، حالا نقش بسیار بزرگتری را به عهده گرفته‌اند!

آزادسازی شهری نسبتا بزرگ و حمله به قلب داعش! کاملا واضح است که در این عملیات اگر پیشروی صورت بگیرد این پیشروی واقعی و برخاسته از عملیات واقعی نظامی نیست عملیاتی که بخشی از یک توافق سیاسی پشت پرده بین داعش و آمریکا حکایت می‌کند و در واقع کردهای عضو pyd در شرایطی حاضر به عملیات علیه مرکزیت داعش شده‌اند که پیش از آن تضمین گرفته‌اند که جنگ واقعی روی ندهد!

5- فراتر از بحث حزب دمکرات آمریکا و انتخابات پیش روی آن، آمریکا در عراق و سوریه به یک سناریو می‌اندیشد؛ «حضور نظامی عملیاتی» در سوریه و عراق به گونه‌ای که از یک بازیگر دور از صحنه به یک بازیگر در صحنه تبدیل شود. پیش از این، آمریکایی‌ها با دولت افغانستان توافق کردند که 16000 نیروی نظامی خود را در حالت آماده در پایگاه‌هایی از جمله «بگرام» نگه دارند. همین سناریو الان در عراق و سوریه در حال دنبال‌گیری است. آمریکا اگر بتواند در دو منطقه غربی عراق و شرقی سوریه که اکثریت مطلق جمعیتی این دو بخش از اهل سنت هستند، یک پادگان نظامی عملیاتی بزند، می‌تواند با زنجیره کردن این پایگاه‌ها از ترکیه تا هند، سیستم امنیتی مستحکمی را برای خود به وجود آورد و متقابلا وضع امنیتی کشورهای دیگر که در اینجا به طور خاص باید به ایران و روسیه اشاره کرد را تضعیف کند، از بازیگری رو به ضعف به بازیگری دارای موقعیت‌های حساس تبدیل می‌شود اما آیا این همه حرف است؟ نه واقعیت این است که دیگران سکوت نمی‌کنند تا چنین اتفاقی روی دهد. دست‌بسته تصور کردن دیگران اشتباه استراتژیک آمریکا در این پروژه می‌باشد.

  • چرایی شادمانی از رهاورد «کن»

علی ربیعی وزیر تعاون، کار و رفاه در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:روزنامه ایران،‌۸ خرداد

دوتن از هنرمندان ما در «کن»،  جوایز گرانقدری دریافت کردند. مثل همیشه اتفاقات بزرگ در کش و قوس‌های دیدگاه‌های متفاوت، آنچنان در هاله‌ای از ابهام و ناشناختگی  و «مسأله‌شدن» فرو می‌رود که اصل قضیه و آثار مثبت آن کم‌رنگ یا محو می‌شود.

اساساً نمی‌خواهم در این نوشتار، به نقد هنری یا نقد ادبی فیلمنامه دست یازم یا درخصوص ساخت فیلم صحبت کنم، یا از محتوای فیلم سخن بگویم،  قصد ندارم درباره هنر سینما یا تأثیر سینما صحبت کنم و حتی در مقوله آثار فرهنگی یک اثر و زمینه‌های مثبت‌اندیشی علاقه‌مندان به هنر سینما در فضای عمومی کشور ورود کنم. همچنین بنا ندارم  بگویم اگر نگران تهاجم فرهنگی هستیم تولیدات فرهنگی و غنی‌سازی فرهنگ با گونه‌های مختلفی از این دست تولیدات، راه بی‌بدیل و اساسی است. بالاخره در این نوشتار، در پی آن نیستم که در مورد منزلت فرهنگی و تمدنی یک ملت در رقابت‌های ژئوپلتیک و تأثیر ژئوپلتیک فرهنگی در ارتقای جایگاه یک جامعه صحبت کنم.

می‌خواهم از منظر دیگری به این اتفاق بپردازم. مدت‌هاست فکر می‌کنم برای اینکه جامعه بتواند بر مشکلات خود غلبه کند، مسیرهای توسعه و پیشرفت را بپیماید و به آرزوها و آرمان‌های خود دست یابد، به روح توانستن، موفق شدن و «می‌توانیم» نیاز دارد. ما به آدم‌های بزرگ نیاز داریم. به تعبیر «رومن رولان» در رمان «جان شیفته»، به «تیره بزرگ‌جان‌های آفرینشگر... کسانی که براستی زنده‌اند و در نیروهای جاودانی سهیم هستند» محتاجیم. کسانی که موفقیت تولید می‌کنند و الگوهایی، که موفقیت آنها غرور می‌آفریند و در سایه این غرور بزرگ، افراد یک جامعه مغرورانه حس «توانستن» و «بزرگی» را تجربه می‌کنند. من بیم آن دارم که به دام بیفتیم، دام فقدان آدم‌های بزرگ از جنس فردوسی، کمال‌الملک، حسین فهمیده، مصطفی چمران، عباس بابایی، مرتضی مطهری و دیگرانی که چون جامعه بزرگ‌ستیز شود، اثری از ایشان باقی نخواهد ماند.

این روزها وقتی در اینستاگرام بچه‌های این سرزمین می‌بینم که «قاسم سلیمانی» را «لایک» می‌کنند یا درباره‌اش می‌نویسند، حالم خوب می‌شود. ما به آدم‌های بزرگ نیاز داریم تا ایرانی‌ها احساس کنند در بطن جامعه آنها آدم‌های زیادی هستند که می‌توانند بزرگی کنند. ما وظیفه داریم زمینه‌های بزرگی کردن آدمیان را فراهم کنیم. بزرگی‌های بزرگان ما باید جهان را فرابگیرد تا ما و جهانیان، ایرانیان را باور کنیم. فیلم‌ها، موسیقی‌ها، رمان‌ها، کالاها، نام‌های تجاری، مقالات دانشمندان، قهرمانی‌های ورزشکاران، داستان موفقیت‌های کارآفرینان ما باید عالمگیر شود. ما به بزرگی‌های به‌واقع بزرگ نیازمندیم.

بنابراین،ازدیدن این موفقیت هموطنانم خوشحال شدم. به اصغر فرهادی، شهاب حسینی و ترانه علیدوستی تبریک می‌گویم. از نگاه من، رهاورد موفقیت «کن»، تنها محدود به کسب دو جایزه یک جشنواره معتبر بین‌المللی نبود،بلکه «کن» را به عنوان نمادی از موفقیت ایرانی، آینده ایران و جوانان پرامید تلقی می‌کنم.

کد خبر 335145

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha