خاطرههايي كه اطرافيان امام از رفتار و ارتباط ايشان، بهويژه با كودكان تعريف كردهاند، فرصتي فراهم ميكند تا بيشتر و بهتر امام راحل را بشناسيم و بزرگي ايشان را قدر بدانيم.
- با كودكان بازي ميكردند
مرحوم سيداحمد خميني، فرزند امام تعريف كرده است كه «بارها شده بود، من وارد اتاق ميشدم و امام مرا نميديدند. من ايشان را ميديدم كه به زانو روي زمين نشستهاند و پسرم، علي، روي دوششان سوار شده است. خيلي دلم ميخواست از آن صحنهها فيلم يا عكس بگيرم.»
اين خاطره و خاطرههاي مشابه آن از بازي امام با كودكان، شايد ما را به ياد روايتهايي بيندازد كه از رسول خدا و بازي آن حضرت با نوههايشان و مهربانيشان با همهي كودكان نقل شده است.
در همين زمينه برادر همسر امام هم خاطرهاي دارد و ميگويد: «روزي با پسرم، حامد، كه چهارساله بود پيش امام رفتيم. امام در اتاقي نشسته بودند و يك گوني بزرگ كه تا نصفه پر از كاغذ و نامه بود، در كنارشان قرار داشت. امام يكييكي نامهها را ميخواندند و آنهايي را كه لازم بود جواب بدهند، جدا ميكردند...
ما سلام كرديم و نشستيم. امام با حامد شروع به صحبت كردند. پس از چند لحظه حامد با امام شروع به بازي كرد. براي اينكه بچه مزاحم كار ايشان نشود، اجازه خواستم مرخص شوم و بچه را هم ببرم. آقا گفتند: به بچه كاري نداشته باشيد. شما اگر كاري داريد، بفرماييد.
بعد از نيمساعت فكر كردم شايد بچه امام را اذيت كند. برگشتم كه او را ببرم. ديدم سرش را روي زانوي امام گذاشته و پايش را به ديوار تكيه داده و دارد با امام صحبت ميكند...»
- مهربان بودند
از مهرباني امام خاطرههاي متنوعي نقل شده است. چه با آدمها از بزرگسال تا كودك و چه با حيوانات. در يكي از اين خاطرهها عيسي جعفري، كه در خانهي امام كار ميكرد، تعريف ميكند كه يك روز با علي نوهي امام، به باغي رفتيم.
يكي از محافظان، دختربچهاي داشت كه آنجا بود. علي گفت: «بايد او را ببريم پيش امام.» هنگامي كه او را پيش امام برديم وقت ناهار بود. امام به علي گفتند: «دوستت را بنشان ناهار بخوريم.»
...بعد ما دو سه بار رفتيم كه بچه را بياوريم كه مزاحمشان نباشد؛ فرمودند: «نه، بگذاريد هركس ناهارش را بخورد.»
- كنجكاوي نميكردند
از امام خاطرههايي نقل شده كه نشان ميدهد ايشان به پايبندي افراد به انجام واجبات ديني و دوري از آنچه حرام است اهميت ميدادهاند و بيش از آن انتظاري از اطرافيان خود نداشتهاند.
در همين زمينه، همسر امام از رفتار ايشان با فرزندانشان اينطور تعريف ميكند: امام كم نصيحت ميكردند، اما از هفتسالگي در تربيت ديني بچهها دقت داشتند.
از هفتسالگي به بچهها ميگفتند نماز بخوانيد و از آنها ميپرسيدند كه نماز خواندهاند؟ اما همين كه بچهها ميگفتند نماز خواندهايم، قبول ميكردند و ديگر كنجكاوي نميكردند.
- به مادر هديه بدهيد
یكی از نوههای امام هم تعریف میكند كه یك سال با چندتا از نوهها، روز مادر پیش امام بودیم. آقا به ما پولی دادند كه به مناسبت روز مادر، برای مادرانمان هدیه بخریم.
نظر شما