بويي كه از خانههاي اين كوچهها به مشام ميرسد متفاوت است و آشنا. منشأ اين تفاوتها از خانهاي است كه رفتوآمدش زياد است. داخل خانه دختران همگي چادر به كمر بسته و خنده كنان ديگ سمنو و آش را هم ميزنند و رشته خرد ميكنند؛ خانهاي كه غنيمتي شده است براي همسايه هايش و اسم صاحبش نيز خالهغنيمت است.
وارد خانه كه ميشويم خاله غنيمت به استقبالمان ميآيد، ميگويد: «مهمانان من، خود صاحب خانه هستند. تعارف ندارم. همين كه ميبينيد هستم. ببخشيد كه زياد نميتوانم كنارتان بنشينم».
از خاله غنيمت ميخواهيم درباره كسب و كاري كه راه انداخته است توضيح بدهد:«45سال است كار من پختن است؛ از سمنو گرفته تا شيره انگور. بسته به نوع فصل، محصولاتي كه توليد ميكنم متفاوت است. در حال حاضر بازار سمنو داغ است و گونيهاي گندمام رو به اتمام. از قديم گفتهاند سمنو نذر خانم فاطمه زهرا(س) است. خدا را شكر روزهايي كه سمنوپزان داريم، سفارشها زياد ميشود و فروشمان خوب».
- يك توليدي همه فن حريف
خاله غنيمت از روزهاي آغاز كار در خانه و پختن غذا و درست كردن ترشيجات ميگويد: «آن سالها همسايهاي داشتيم كه كار ميكرد و خرج بچههايش را از اين راه درميآورد. كمك دستش بودم. دوست داشتم من هم روزي بتوانم براي خانوادهام كاري انجام دهم. وضع ماليمان زياد خوب نبود و من هميشه در آرزوي سر و سامان دادن به اين وضعيت بودم تا اينكه خودم نيز دست بهكار شدم. از بچگي روش ترشي درست كردن را ياد گرفته بودم. آن زمانها مثل امروز نبود كه مادران اجازه نميدهند دخترانشان دست به سياه و سفيد بزند. تمام افتخار يك دختر به تعداد غذاها و طعم مطبوعشان بود. آرام آرام با كموزياد كردن مواد ترشي سعي كردم در توليداتم تنوع داشته باشم و خدا را شكر مورد استقبال مشتريانم قرار گرفته است».
- خانواده ام را حمايت كردم
زندگي با تمام تلاشهايي كه خاله غنيمت برايش انجام داده با او زياد كنار نيامده و گاهي سيلي سختي به او زده است؛ از فوت دامادش تا گير افتادن پسرش در دام اعتياد. ميگويد: «هيچ كدام از اينها مانع ادامه راهم نشد. تلاشم را كردم. همچون آبي كه روي آتش ميجوشد براي خانوادهام جوشيدم و خدارا شكر همه آنها را زير پر و بال خود گرفتم. امروز ديگر از اعتياد پسرم خبري نيست. با همراهي عروس خوبم حمايتش كردم. تنهايش نگذاشتيم تا آن زهر را از بدنش خارج كرديم و براي او كارگاه سمنوپزي، عرقگيري گياهان دارويي و رشته خردكني راهاندازي كرديم. يكي از دخترانم كمك دست خودم است و ديگري هم به همراه شوهرش كار من را در محله خودشان بسط داده است. از سوي خداوند سفرهاي برايمان بازشده است كه تلاش ميكنيم و سهم خود را از آن برميداريم».
- كار ياد مي دهم تا بيكار نمانند
حوزه حمايتهاي خاله غنيمت تنها محدود به خانواده نيست، ميگويد: «هر آشنا و غريبي كه متوجه شدهام با مشكل مالي روبهرو است را زير پر و بالم گرفتهام. به افرادي كه دائم ناله ميكنند بدون اينكه حركتي از خود نشان دهند ميگويم پول مفت ندارم و دوست ندارم به كسي نيز مفت خوري را بياموزم. كار يادتان ميدهم تا روي پاي خود بايستيد و به ديگران محتاج نباشيد».
از او ميپرسم نگران زياد شدن دست در بازار نيست، ادامه ميدهد: «مگر روزي من دست خلق است كه نگرانش باشم. خداوند ضامن روزي بندگانش است. نيتم براي خداست و خدا هم تاكنون تنهايم نگذاشته است. نوههايم همه دانشجوي مهندسي هستند اما به آنها نيز ياد دادهام كه نبايد دستشان را جلوي ديگري دراز كنند. آنها هم كنارم كار ميكنند؛ از ديگ هم زدن تا فروختن توليدات. ياد گرفتهاند كه كار عيب نيست و پير و جوان ندارد. هركسي هم كه تازه كار باشد و وسايل لازم براي خرد كردن سبزي و عرقگيري نداشته باشد، اجازه ميدهم بهصورت رايگان از تجهيزات كارگاه من استفاده كند. كسي كه ندار است به اندازه كافي سختي دارد، لازم نيست من نيز با زيادهخواهي بر غم او بيفزايم، همين كه دعاي خيري پشت سرم باشد، برايم كافي است».
ميگويد: «نميشود كه يكي كار كند و ديگري به بهانه نداري به راحتي دستش را در مقابل ديگران دراز كند و حاصل تلاش و زحمات او را ببلعد. امروز هركسي كه غيرت در خونش وجود دارد بيكار نميماند. كار زحمت دارد؛ بايد عرق ريخت، بايد دستها پينه ببندد تا نان حاصل از اين سختيها سر سفرهات برايت گوارا باشد». تنها آرزويش را سلامتي ميداند و ميگويد: «هيچ حسرتي در دل ندارم. هيچ وقت دلبسته مال دنيا نبودهام. يادم نميآيد كه براي خودم پولي جمع كرده باشم. اغلب خانمها علاقه زيادي به طلا و جواهرات دارند اما من نه طلا دوست دارم و نه تاكنون طلايي خريدهام. حاجتهاي بزرگي داشتهام كه خدا همه آنها را به من عطا كرده است. يكي نجات پسرم از دام اعتياد بود و ديگري رفتن به زيارت خانه خدا، كربلا و سوريه، هرچند بيصبرانه منتظر آن روز هستم كه بازهم اين سفرها را تجربه كنم».
- از كسي قرض نميگيرم
از بيكاري خوشش نميآيد؛« نميخواهم بازنشسته شوم. روزي كه كار نكنم روز مرگم خواهد بود. هيچ كاري هم انجام ندهم حداقل بايد دستور بدهم، غر بزنم(ميخندد). اگر به فكر استراحت و بيكاري بودم تاكنون بايد چندين بار ورشكسته ميشدم اما خدا را شكر هميشه در كنار بازگشت سرمايه اصلي، سودي هم عايدم شده است كه بتوانم بچههايم را بزرگ كنم و دست چند نفر ندار را بگيرم. زيادهخواه نبوده و نيستم. مقدار كمي سود را به قيمت تمامشده محصولاتم اضافه ميكنم، همين است كه اين آبباريكه زندگي من هميشه در جريان است؛ درغيراين صورت بيشك سالها پيش خشك ميشد.
يادم نميآيد از كسي قرض گرفته باشم اما تا دلتان بخواهد قرض دادهام. در كل از وام دار بودن خوشم نميآيد؛ چه به بانك چه به شخص. دوست ندارم در مقابل اين همه زحمتي كه ميكشم، سر ديگهاي جوشان ميايستم و زخم تيغ سبزيهاي كوهي و چاقو را بر بدنم لمس ميكنم، منت كسي هم بر سرم باشد، حتي از بچههايم نيز كمكي براي خودم نخواستهام.»
از خاله غنيمت ميپرسم چرا مغازهاي باز نميكند تا در دوران پيري كار راحتتري داشته و بچههايش مسئول توليد محصول باشند، ميگويد: «يكجا نشستن مرا فلج ميكند. خدا را شكر در اين سالها با كار توانستهام چابك بمانم و هيچ مريضياي ندارم. ميدانم كاري كه انجام ميدهيم سخت است، گاهي حتي مردان كمك دستم نيز نميتوانند گرماي ديگ را تحمل كنند اما حلال است و بركت دارد و چرخ زندگي را ميچرخاند. بايد قانع بود. هميشه عذاب كشيدهام از اينكه عروس جواني به دليل نداري مجبور به ترك خانه براي كار و گذران زندگي فرزندانش شده است. گاهي اوقات برخي از خدا بيخبرها به دروغ حرفهاي نامربوط پشت عروسهاي جواني كه سرپرستي خانوادهشان را بر عهده گرفتهاند ميزنند. براي همين سعي ميكنم به چنين خانمهايي كار ياد بدهم تا هم مانع از انتشار شايعههاي كذب شوم و هم اينكه بچهها در كنار محروميتهاي مالي طعم نداشتن مادر در طول روز را نيز نچشند».
نظر شما