نويسنده يا كارگردان، اول بايد ضمن توجه به اقتضائات داستانپردازي و درامنويسي، به تاريخ وفادار بماند، بعد بايد شخصيتي را به تصوير بكشد كه براي مخاطب جذاب باشد و حس همذاتپندارياش را برانگيزد و او را در موقعيت تحسين قرار دهد و حتي دلش بخواهد ازاو الگو بگيرد. از همه مهمتر اينكه قهرمانِ ساختهشده (عين نمونه واقعياش) بايد دستيافتني و قابلباور بهنظر برسد. به غير از معصومين و مقدسين، تمام چهرههاي بزرگ تاريخ در هر جاي جهان، در زندگي خود نقاط ضعف و تاريك يا تصميمات و اقدامات اشتباهي داشتهاند كه حذف آنها در نمايش داستانيشان، از آنها شخصيتهايي ويتريني و دكوري ميسازد؛ آدمهايي كه نميتوان باورشان كرد؛ كساني كه از جنس مخاطب نيستند و به همينخاطر، اثرگذاريشان روي او به حداقل ميرسد. بهاصطلاح خود نويسندهها ، شخصيت داستاني بايد در خودش «تَرَك»ي داشته باشد تا پايش را روي زمين بياورد و او را همعرض و شانه به شانه مخاطب قرار دهد.
از اين قبيل نمونهها، در فيلمها و سريالهاي خودمان زياد نداشتهايم. شايد بين آثار نمايشي سالهاي اخير، «مختار ثَقَفي» و «مصطفي چمران» تنها نمونههاي قابل ذكر از اين جنس باشند. اين در حالي است كه تعداد آثار ساخته شده در اين زمينه، اصلا كم نيست؛ از سريال «جاودانگي» كه به زندگي شهيد «محمدجواد تندگويان» ميپرداخت تا فيلم «شور شيرين» كه سراغ شهيد «محمود كاوه» رفته بود. اما رعايتنكردن آن الزام مهم (واقعنمايي در عين قهرمانسازي)، باعث شده كه اغلب اين آثار، چندان تأثيرگذار نشوند و در گذر زمان، به سرعت از يادها بروند. واقعيت اين است كه هيچ مخاطبي، «انسانِ مثبتِ تمامعيار» را روي پرده سينما و صفحه تلويزيون باور نخواهد داشت و درنهايت او را بهخاطر نخواهد سپرد.
اما «ايستاده در غبار» -كه چند روزي است روي پرده رفته- تلاشي ستودني و تحسينآميز براي نمايش چنين شخصيتي است. زندگي احمد متوسليان -كه از ابتداي جنگ تحميلي، در حساسترين گلوگاههاي اين رويداد تاريخساز كشور حاضر بوده- دستمايه ساخت فيلمي قرار گرفته كه ميخواهد از اين اسير ساليان دراز ميهنمان، براي مخاطبش «قهرمان» بسازد؛ ما را با پيچوخمهاي زندگياش آشنا و درنهايت به پيگيري سرنوشتش در آن سوي مرزها علاقهمند كند. اما اميرحسين مهدويان، كارگردان فيلم، خوب ميدانسته كه براي اين كار، نبايد طبق همان كليشههاي امتحان پسداده و مردودشده جلو برود. او در فيلم- به غير از استفاده هوشمندانهاش از صداهاي واقعي و زحمات فراوان به ثمر نشستهاش براي بازسازي لوكيشنها و اتفاقات - يك آدم معمولي را نشانمان ميدهد كه از همان كودكي، زندگي عجيب و غريب و متفاوتي از بينندهاش نداشته اما به مرور و به واسطه اعتقادات شخصي و شهامت شخصيتياش، بزرگ شده و جلو آمده تا در جايگاه يكي از فرماندهان مهم جنگ قرار گرفته. فيلم حتي از نمايش مشاجره تا حدي لجبازانه متوسليان با يكي از افسران زيردستش (و البته در ادامه، دلجويي علني و شجاعانه او) هراسي ندارد تا شخصيتش را هرچه كاملتر به ما بشناساند. همين ميشود كه آن صحنه ديدني و تاثرانگيز -«احمد»ي كه ساكت و خشمگين، گوشي بيسيم را رو به آسمان بالا برده و تنها به نقطهاي روي زمين چشم دوخته- در ذهن مخاطب به يادگار ميماند تا او را بهعنوان قهرماني از اين جنگ بشناسد. هر گره فرش ريزبافتِ ايستاده در غبار، درست روي تار و پودش نشسته تا دستآخر، آن نقش نهايي را به درستي مقابلمان تصوير كند.
نظر شما